تراوشات ذهنی یک نفر بیکار

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=tahoma, new york, times, serif]

[/FONT]​
[FONT=tahoma, new york, times, serif] [/FONT]​
[FONT=tahoma, new york, times, serif][FONT=times new roman, new york, times, serif]چند شعر از "چوکاش لوبین" با ترجمه ی حسین منصوری [/FONT][/FONT]​
[FONT=tahoma, new york, times, serif]
آرزو
[/FONT]​
[FONT=tahoma, new york, times, serif] [/FONT]​
[FONT=tahoma, new york, times, serif]ای کاش با عشق نمی آمدی
تا با دلزدگی بروی
ای کاش
دوستانه می آمدی
تا سلامی بگویی
احوالی بپرسی
درددلی بکنی
چای نعناع بنوشی
سیگاری با دود سبز بکشی
بوسه ای گرم بر گونه ام بزنی
و بروی...
[/FONT]​
[FONT=tahoma, new york, times, serif]حال که اینچنین سرد می روی
یادت باشد چیزی به جا نگذاری
مبادا برگردی وُ
اشکهایم را ببینی.
[/FONT]​
[FONT=tahoma, new york, times, serif] [/FONT]​
[FONT=tahoma, new york, times, serif] [/FONT]​
[FONT=tahoma, new york, times, serif]در بند دل[/FONT]​
[FONT=tahoma, new york, times, serif] [/FONT]​
[FONT=tahoma, new york, times, serif]شش ساله بودم
که عاشق زنی شدم
که بیست و سه سال از من بزرگ تر بود
همگان اورا
مادرم می انگاشتند
[/FONT]​
[FONT=tahoma, new york, times, serif]پنجاه و سه ساله بودم
که عاشق زنی شدم
که بیست وسه سال از من کوچک تر بود
همگان مرا پدرش می پنداشتند
[/FONT]​
[FONT=tahoma, new york, times, serif]من در بند دل بودم [/FONT]​
[FONT=tahoma, new york, times, serif]و دیگران[/FONT]​
[FONT=tahoma, new york, times, serif] اسیر خیالات باطل [/FONT]​
[FONT=tahoma, new york, times, serif] [/FONT]​
[FONT=tahoma, new york, times, serif] من و او[/FONT] [FONT=tahoma, new york, times, serif] [/FONT]
[FONT=tahoma, new york, times, serif]وقتی که آمدی
از روی سایۀ خود پریدم
تا پرستش ات کنم
به هنگامی که بیگانه
غرق تماشای خویش بود
در آینه.
[/FONT]
[FONT=tahoma, new york, times, serif]
[/FONT]​
 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
بار زندگی را با رشته عمرم به دوش می کشم.

زندگی بدون آب از گلوی ماهی پایین نمی رود.

جارو، شکم خالی سطل زباله را پر می کند.

برای مردن عمری فرصت دارم.

اگر خودم هم مثل ساعتم جلو رفته بودم حالا به همه جا رسیده بودم.

ستارگان سکه هایی هستند که فرشتگان در قلک آسمان پس انداز کرده اند.

با اینکه گل های قالی خارندارند ، مردم با کفش روی آن پا می گذارند.

سایۀ چهار نژاد یک رنگ است.

به یاد ندارم نابینایی به من تنه زده باشد.

قلبم پرجمعیت ترین شهر دنیاست.
نوشته شده روی سنگ مزارش

به نگاهم خوش آمدی.

قطرهٔ باران، اقیانوس کوچکی است.

هر درخت پیر، صندلی جوانی می‌تواند باشد
اگر بخواهم پرنده را محبوس کنم، قفسی به بزرگی آسمان میسازم.

روی هم رفته زن و شوهر مهربانی هستند!

  • به عقیده گیوتین، سر آدم زیادی است
  • برای اینکه پشه‌ها کاملاناامید نشوند، دستم را از پشه‌بند بیرون می‌گذارم.
  • گربه بیش از دیگران در فکر آزادی پرندهٔ محبوس است.
  • غم، کلکسیون خندهام را به سرقت برد




  • بلبل مرتاض، روی گل خاردار می‌نشیند!
  • باغبان وقتی دید باران قبول زحمت کرده ، به آبپاش مرخصی داد.
  • -
  • قطره باران غمگین روی گونه ام اشک میریزد




  • فواره و قوه جاذبه از سربه سر گذاشتن هم سیر نمی شوند.

    - در خشکسالی آب از آب تکان نمی خورد.

  • رد پای ماهی نقش بر آب است
  • گل آفتابگردان در روزهای ابری احساس بلاتکلیفی می کند
  • با چوب درختی که برف کمرش را شکسته بود ، پارو ساختم
  • با سرعتی که گربه از درخت بالا می رود، درخت از گربه پایین می آید

  • دلم برای ماهی ها می سوزد که در ایام کودکی نمیتوانند خاک بازی کنند





  • پرگاری که اختلال حواس پیدا می کند بیضی ترسیم می کند.
    .
  • آب به اندازه ای گل آلود بود که ماهی ، زندگی را تیره و تار میدید
 

fire dragon

عضو جدید
کاربر ممتاز
گرم از دست برخیزد که با دلدار بنشینم

ز جام وصل می‌نوشم ز باغ عیش گل چینم


شراب تلخ صوفی سوز بنیادم بخواهد برد

لبم بر لب نه ای ساقی و بستان جان شیرینم


مگر دیوانه خواهم شد در این سودا که شب تا روز

سخن با ماه می‌گویم پری در خواب می‌بینم


لبت شکر به مستان داد و چشمت می به میخواران

منم کز غایت حرمان نه با آنم نه با اینم


چو هر خاکی که باد آورد فیضی برد از انعامت

ز حال بنده یاد آور که خدمتگار دیرینم


نه هر کو نقش نظمی زد کلامش دلپذیر افتد

تذرو طرفه من گیرم که چالاک است شاهینم


اگر باور نمی‌داری رو از صورتگر چین پرس

که مانی نسخه می‌خواهد ز نوک کلک مشکینم


وفاداری و حق گویی نه کار هر کسی باشد

غلام آصف ثانی جلال الحق و الدینم


رموز مستی و رندی ز من بشنو نه از واعظ

که با جام و قدح هر دم ندیم ماه و پروینم
 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
فراتر از تنهایی​

در پس تنهایی من , تنهایی دورتر و دست نیافتنی تری وجود دارد .
كسی كه ساكن آنجاست , تنهایی مرا بس پر ازدحام می پندارد ؛​
و سكوت مرا لبریز از فریاد و غوغا می بیند .​

و من , كه هنوز نا آرام وسرگردانم , چگونه به آن تنهایی مطلق توانم رسید ؟
نغمه های آن دیار , در گوشم طنین افكن است .
و سایه ی تاریك آن , راه را از برابر دیدگانم پنهان میكند .
پس چگونه به سوی آن تنهایی آسمانی راه برم ؟
در پس این دره ها وبلندی ها , جنگل عشق و شیدایی است .​
كسی كه ساكن آنجاست , خاموشی مرا تندبادی سهمگین می شمارد ,​
و دلدادگان آن دیار، شیفتگی مرا فریبی بیش نمی دانند .​
من كه هنوز نا آرام و سرگردانم , چگونه بدان جنگل مقدس خواهم رسید ؟
من كه هنوز طعم خون در دهان دارم , چگونه آن تنهایی روحانی را درك توانم كرد ؟​
من در پس این خویشتن در بند , خویشتنی آزاده دارم ,
كه در نظر او , رؤیاهایم " نبردی در تاریكی " است .​
من كه نوباوه ای خوار و زبونم , چگونه خویشتن آزاده ی خویش را بنیاد كنم ؟
آری , پیش از قربانی كردن تمامی خویشتن های در بند خود ,
یا پیش از آن كه تمامی مردمان , آزاده و رها گردند ،
من چگونه خویشتن آزاده ی خویش را بنیاد توانم كرد ؟
آری , چگونه برگ هایم به نوازش باد , ترانه ی پر كشیدن توانند سرود ,
بی آنكه ریشه هایم در ژرفای تاریكی زمین , فرو روند ؟
و چگونه عقاب جانم در برابر خورشید بال و پر تواند گشود ,
اگر لانه ای را كه به عرق جبین بنا نهاده , برای جوجه ها بر جای ننهد ؟​
جبران خلیل جبران​
Be Happy​
mehraban​
 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوست، تقدیر گریزناپذیر ما نیست. برادر، خواهر، پسرخاله و دختر عمو نیست که آش کشک خاله باشد. دوستی انتخاب است. انتخابی دو طرفه که حد و مرز و نوع آن به وسیله همان دو نفری که این انتخاب را کرده اند، تعریف می شود. با دوستانمان میتوانیم از همه چیز حرف بزنیم و مهم تر آنکه می توانیم از هیچ چیز حرف نزنیم و سکوت کنیم. با دوستانمان میتوانیم درد دل کنیم و مهم تر آنکه می شود درد دل هم نکرد و بدانیم که می داند. از دوستانمان می توانیم پول قرض بگیریم و اگر مدتی بعد او پول خواست و نداشتیم با خیال راحت بگوییم نداریم و اگر مدتی بعدتر دوباره پول احتیاج داشتیم و او داشت دوباره قرض بگیریم. با دوستانمان میتوانیم بگوییم: امشب بیا خونه ما دلم گرفته و اگر شبی دیگر زنگ زد و خواست به خانه مان بیاید و حوصله نداشتیم بگوییم : امشب نیا حوصله ندارم. با دوستانمان می توانیم بخندیم، می توانیم گریه کنیم، می توانیم رستوران برویم و غذا بخوریم، می توانیم بی غذا بمانیم و گرسنگی بکشیم، می توانیم شادی کنیم، می توانیم غمگین شویم، میتوانیم دعوا کنیم. می توانیم در عروسی خواهر و برادرش لباس های خوبمان را بپوشیم و فکر کنیم عروسی خواهر و برادر خودمان است و اگر عزیزی از عزیزان دوستانمان مرد، لباس سیاه بپوشیم و خودمان را صاحب عزا بدانیم. با دوستانمان میتوانیم قدم بزنیم، می توانیم نصف شب زنگ بزنیم و بگوییم : پاشو بیا اینجا و اگر دوستمان پرسید چی شده؟ بگوییم : حرف نزن فقط بیا و وقتی دوستمان بی هیچ حرفی آمد خیالمان راحت باشد که در این دنیا تنها نیستیم. با دوستانمان می توانیم حرف نزنیم، کاری نکنیم، جایی نرویم و فقط از اینکه هستند خوشحال و خوشبخت باشیم
 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
شيشه تبدار
روي آن شيشه تبدار تو را "ها" کردم
اسم زيباي تو را با نفسم جا کردم

حرف با برف زدم سوز زمستاني را
با بخار نفسم وصل به گرما کردم

شيشه بد جور دلش ابري و باراني شد
شيشه را يک شبه تبديل به دريا کردم

عرقي سرد به پيشاني آن شيشه نشست
تا به اميد ورود تو دهان وا کردم

در هواي نفسم گم شده بودي اي عشق
با سرانگشت ، تو را گشتم و پيدا کردم

با سرانگشت کشيدم به دلش عکس تو را
عکس زيباي تو را سير تماشا کردم

و به عشق تو فرآيند تنفس را هم
جذب اکسيژن چشمان تو معنا کردم

باز با بازدمي اسم تو بر شيشه نشست
من دمم را به اميد تو مسيحا کردم

پنجره دفترم امروز شد و شيشه غزل
و من امروز بر اين شيشه تو را "ها" کردم

آن قدر آه کشيدم که تو اين شعر شدي
جاي هر واژه، نفس پشت نفس جا کردم
اینک ای شعر مه آلوده خداحافظ تو
ختم این شعر نفسگیر در اینجا کردم
 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هنوز میتوان ساده ترین ترانه را [/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] عاشقانه ترین نامید[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
برای منی که
[/FONT] [FONT=arial, helvetica, sans-serif] سیاهی شب ها را[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] به سفیدی چشم های مانده به راه
[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif] و سردی سکوت دی ماه را [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]

به گرمی هذیان های تبدار
بخشیده ام
برای منی که
[/FONT][/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif] از طعم بی تو بودن
پرم
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
و هنوز از رد پای
دستمال های به سر بسته
خیسم
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
هنوز می شود از سکوت سرود
[/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] میشود پلک بر هم زد [/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] و در عمق نگاهی گم شد [/FONT]​
 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
ناصر خسرو قبادیانی بسوی باختر ایران روان بود. شبی میهمان شبانی شد در روستای کوچکی در نزدیکی سنندج.



نیمه‌های شب صدای فریاد و ناله شنید. برخاست و از خانه بیرون آمد. صدای فریاد و ناله‌های دلخراش و سوزناک از بالای کوه به گوش می‌رسید.​
مبهوت فریادها و ناله‌ها بود که شبان دست بر شانه‌اش گذاشت و گفت:​
این صداها از آن مردیست که همسر و فرزند خویش را از دست داده، این مرد پس از چندی جستجو در غاری بر فراز کوه ماندگار شد هر از گاهی شب‌ها ناله‌هایش را می‌شنویم.​
چون در بین ما نیست همین فریادها به ما می‌گوید که هنوز زنده است و از این روی خوشحال می‌شویم که نفس می‌کشد.​
ناصر خسرو گفت: می‌خواهم به پیش آن مرد روم.​
مرد گفت: بگذار مشعلی بیاورم و او را از شیار کوه بالا برد.​
ناصر خسرو در آستانه غاری ژرف و در زیر نور مهتاب مردی را دید که بر تخته سنگی نشسته و با دو دست خویش صورتش را پنهان نموده بود.​
مرد به آن دو گفت از جان من چه می‌خواهید؟ بگذارید با درد خود بسوزم و بسازم.​
ناصر خسرو گفت: من عاشقم این عشق مرا به سفری طول دراز فرا خوانده، اگر عاشقی همراه من شو. چون در سفر گمشده خویش را باز یابی. دیدن آدم‌های جدید و زندگی‌های گوناگون تو را دگرگون خواهد ساخت. در غیر اینصورت این غار و این کوهستان پیشاپیش قبرستان تو و خاطراتت خواهد بود....​
چون پگاه خورشید آسمان را روشن کند براه خواهم افتاد اگر خواستی به خانه شبان بیا تا با هم رویم.​
چون صبح شد آن مرد همراه ناصرخسرو عازم سفر بود. .......​
سال‌ها بعد آن مرد همراه با همسری دیگر و دو کودک به دیار خویش بازگشت در حالی که لبخندی دلنشین بر لب داشت..​
اندیشمند یگانه سرزمینمان ارد بزرگ می‌گوید: “سنگینی یادهای سیاه را با تنهایی دو چندان می‌کنی. به میان آدمیان رو و در شادمانی آنها سهیم شو... لبخند آدمیان اندیشه‎های سیاه را کمرنگ و دلت را گرم خواهد نمود. ”​
شوریدگان همواره در سفر هستند و چون خواسته خویش یافتند همانجا کاشانه‌ای بسازند، و چون دلتنگ شوند به دیار آغازین خویش باز گردند.​
باید دنبال شادی ها گشت، غمها خودشان ما را پیدا می کنند.
فردریش نیچه​
 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
قلب دختر از عشق بود​
پاهایش از استواری و دست هایش از دعا​
اما شیطان از عشق و استواری و دعا متنفر بود​
پس کیسه ی شرارتش را گشود و محکم ترین ریسمانش را به در کشید .​
ریسمان نا امیدی را دور زندگی دختر پیچید، دور قلب​
و استواری و دعاهایش نا امیدی پیله ای شد و دختر ، کرم کوچک ناتوانی​
خدا فرشته های امید را فرستاد تا کلاف نا امیدی را باز کنند،​
اما دختر به فرشته ها کمک نمی کرد.​
دختر پیله ی گره در گره اش را چسبیده بود و می گفت:​
نه باز نمی شود، هیچ وقت باز نمی شود​
شیطان می خندید ودور کلاف نا امیدی می چرخید.​
شیطان بود که می گفت: نه باز نمی شود، هیچ وقت باز نمی شود​




خدا پروانه ای را فرستاد تا پیامی را به دختر برساند​
پروانه بر شاخه های رنجور دختر نشست و دختر به یاد آورد​
که این پروانه نیز زمانی کرم کوچکی بود گرفتار در پیله ای.​
اما اگر کرمی می تواند از پیله اش به در آید ، پس انسان نیز می تواند​

خدا گفت : نخستین گره را تو باز کن تا فرشته ها گره های دیگر را​
دختر نخستین گره را باز کرد .......​
و دیری نگذشت که دیگر نه گره ای بود و نه پیله ای و نه کلافی​
هنگامی که دختر از پیله ی نا امیدی به در آمد ،​
شیطان مدت ها بود که گریخته بود​
عرفان نظرآهاري​
 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
بادكنك قرمز، زرد ، آبي

در يك شهربازي پسركي سياهپوست به مرد بادكنك فروشي نگاه مي كرد كه از قرار معلوم فروشنده مهرباني بود.
بادكنك فروش يك بادكنك قرمز را رها كرد تا در آسمان اوج بگيرد و بدينوسيله جمعيتي از مشتريان جوان را جذب خود كرد .
سپس بادكنك آبي و همينطور يك بادكنك زرد و بعد ازآن يك بادكنك سفيد را رها كرد .
بادكنك ها سبكبال به آسمان رفتند و اوج گرفتند و ناپديد شدند.
پسرك سياهپوست هنوز به تماشا ايستاده بود و به يك بادكنك سياه خيره شده بود
تا اين كه پس از لحظاتي پرسيد :
آقا! اگر بادكنك سياه را رها مي كرديد بالاتر مي رفت ؟
مرد بادكنك فروش لبخندي به روي پسرك زد و با دندان نخي را كه بادكنك سياه را نگه داشته بود بريد
و بادكنك به طرف بالا اوج گرفت و گفت : " آن چيزي كه سبب اوج گرفتن بادكنك مي شود
رنگ آن نيست بلكه چيزي است كه در درون خود بادكنك قرار دارد .
رنگ ها ... تفاوت ها ... مهم نيستند... مهم درون آدمه ، چيزي كه در درون آدم ها است
تعيين كننده مرتبه و جايگاهشونه و هرچقدر ذهنيات ارزشمندتر باشه ، جايگاه والاتر و
شايسته تري نصيب آدم ها ميشه.
 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
نگاه کنيد :
مرد را به عقلش نه به ثروتش
زن را به وفايش نه به جمالش
دوست را به محبتش نه به کلامش
عاشق را به صبرش نه به ادعايش
مال را به برکتش نه به مقدارش
خانه را به آرامشش نه به اندازه اش
اتومبيل را به کاراییش نه به مدلش
غذارا به کيفيتش نه به کميتش
درس را به استادش نه به سختیش
دانشمند را به علمش نه به مدرکش
مدير را به عمل کردش نه به جایگاهش
نويسنده را به باورهايش نه به تعداد کتابهايش
شخص را به انسانيتش نه به ظاهرش
دل را به پاکیش نه به صاحبش
جسم را به سلامتش نه به لاغریش
سخنان را به عمق معنایش نه به گوینده اش
 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] قديم به همه دوست هاى خوب [/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] How to succeed [/FONT]​

چگونه موفق شويم؟
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] PLAN while others are playing [/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]( برنامه ريزی کن وقتی که ديگران مشغول بازی کردنند [/FONT] [FONT=arial, helvetica, sans-serif] )[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] STUDY while others are sleeping [/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]( [/FONT] [FONT=arial, helvetica, sans-serif]مطالعه کن وقتی که ديگران در خوابند [/FONT] [FONT=arial, helvetica, sans-serif] )[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] DECIDE while others are delaying [/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]( [/FONT] [FONT=arial, helvetica, sans-serif] تصميم بگير وقتی که ديگران مرددند [/FONT] [FONT=arial, helvetica, sans-serif] )[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] PREPARE while others are daydreaming [/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]( [/FONT] [FONT=arial, helvetica, sans-serif] خود را آماده کن وقتی که ديگران درخيال پردازيند )[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] BEGIN while others are procrastinating [/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]( [/FONT] [FONT=arial, helvetica, sans-serif] شروع کن وقتی که ديگران در حال تعللند [/FONT] [FONT=arial, helvetica, sans-serif] )[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] WORK while others are wishing [/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]( [/FONT] [FONT=arial, helvetica, sans-serif] کار کن وقتی که ديگران در حال دعا کردنند [/FONT] [FONT=arial, helvetica, sans-serif] )[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] SAVE while others are wasting [/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]( [/FONT] [FONT=arial, helvetica, sans-serif] صرفه جويی کن وقتی که ديگران در حال تلف کردنند )[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] LISTEN while others are talking [/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]( [/FONT] [FONT=arial, helvetica, sans-serif] گوش کن وقتی که ديگران در حال صحبت کردنند [/FONT] [FONT=arial, helvetica, sans-serif] )[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] SMILE while others are frowning [/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]( [/FONT] [FONT=arial, helvetica, sans-serif] لبخند بزن وقتی که ديگران خشمگينند [/FONT] [FONT=arial, helvetica, sans-serif] )[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] PERSIST while others are quitting [/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]( [/FONT] [FONT=arial, helvetica, sans-serif] پافشاری کن وقتی که ديگران در حال رها کردنند )[/FONT]
 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
مراقب قلب ها باشيم
وقتی تنهاییم، دنبال دوست می گردیم

پیدایش که کردیم، دنبال عیب هایش می گردیم

وقتی که از دست دادیمش، دنبال خاطراتش می گردیم

و همچنان تنها می مانیم

هیچ چیز آسان تر از قلب نمي شکند​
ژان پل سارتر
 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
"امید که دشنه پولادت به تیزی آخرین جواب ردت باشد"
"زندگی نبردی است دایمی با دیوهای قلب و مغز"
"اصل این نیست که انسان به چه چیز اعتقاد داشته باشد، بلکه آن است که چه طور اعتقاد داشته باشد"
 
آخرین ویرایش:
  • Like
واکنش ها: 4589

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای روزهای خوب که در راهید !ای جاده های گم شده در مه !ای روزهای سختِ ادامه !از پشت لحظه ها به در آیید

این روزها که می گذرد

هرروز احساس می کنم که مرا

از عمق جاده های مه آلود

یک آشنای دور صدا میزند

آهنگ آشنای صدای او

مثل عبور نور ، مثل عبور نوروز

مثل صدای آمدن روز است

آن روز که ناگزیر می آید

آن روز ، پرواز دستهای صمیمی

در جستجوی دوست آغاز می شود

روزی که دست خواهش ، کوتاه

روزی که التماس گناه است

و زانوان خسته ی مغرور

جز پیش پای عشق

با خاک آشنا نشونـد

روزی که سبز ، زرد نباشد

گلها اجازه داشته باشند

هر جا که دوست داشته باشند، بشکفند

دلها اجازه داشته باشند

هر جا که نیاز داشته باشند، بشکنند

ای روزهای خوب که در راهید!

ای جاده های گم شده در مه!

ای روزهای سختِ ادامه!

از پشت لحظه ها به در آیید!

ای روز آفتابی!

ای روز آمدن!

ای مثل روز، آمدنت روشن!

این روزها که می گذرد

هر روز، در انتظار آمدنت هستم!



زنده یاد قیصر امین پور
 
آخرین ویرایش:
  • Like
واکنش ها: 4589

تک ستاره*

عضو جدید
کاربر ممتاز
هی تو!
گیرم که تمام شب را گریه کرده باشی
گیرم که جای خالی یک آغوش،
تا خود ِ صبح دستش را دور گلویت فشرده باشد
انصاف نیست اما
با این همه،
منتظر هیچ دستی
در هیچ جای این دنیا نباش!
اشک هایت را با دست های خودت،
با همین دستمال چرک تنهایی پاک کن
که
همه ی رهگذران این خیابان شلوغ
مثل تو تنهایند...!

حیف که تشکر نداشتم.عالی بود.;)
 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
.
خدا رو شکر میکنم




برای همسرم






برای شوهرم


که مثل یه گونی سیب زمینی افتاده روی مبل، چون خونه پیش منه .
برای فرزندم که از شستن ظرفها شکایت دارد و این یعنی خونه مونده و تو خیابون ول نیست.
برای شلوغی و کثیفی خانه بعد از مهمانی چون یعنی دوستانی دارم که پیشم میان.
برای لباسهایی که کمی برام تنگ شدن چون یعنی غذا برای خوردن دارم.
برای سایه ای که شاهد کار منه چون یعنی خورشید تو زندگیم میتابه.
برای پنجره هایی که باید تمیز بشهچون یعنی خانه ای برای زنگی کردن دارم.
برای جای پارکی که در انتهای پارکینگ پیدا میکنم چون یعنی قادر به راه رفتن هستم و وسیله نقلیه دارم.
برای هزینه بالا برای گرمایش چون یعنی خانه گرمی دارم.
برای خانمی که در کلیسا پشت سرم با صدای بدی میخواند چون یعنی گوشم میشنود.
برای کوه لباسهایی که باید شسته و اتو بشوندچون یعنی رختی برای پوشیدن دارم.
برای کوفتگی و خستگی عضلاتم آخر روز چون یعنی قادر بودم که سخت کار کنم.
برای زنگ ساعتی که صبح مرا از خواب بیدار میکندچون یعنی هنوز زنده هستم. و خدا را شکر میکنم برای همکاران دیوانه ای که دارمچون باعث میشوند کار برایم جالب و خوب باشد.

این متن را برای کسی بفرستید که برای شما ارزش داره. من همین کار رو کردم.
خوب زندگی کنید! زیاد بخندید!
 
  • Like
واکنش ها: 4589

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوستت دارم‌ها را نگه می‌داری برای روز مبادا،

دلم تنگ شده‌ها را، عاشقتم‌ها را…

این‌ جمله‌ها را که ارزشمندند الکی خرج کسی نمی‌کنی!

باید آدمش پیدا شود!

باید همان لحظه از خودت مطمئن باشی و باید بدانی که فردا، از امروز گفتنش پشیمان نخواهی شد!

سِنت که بالا می‌رود کلی دوستت دارم پیشت مانده، کلی دلم تنگ شده و عاشقتم مانده که خرج کسی نکرده‌ای و روی هم تلنبار شده‌اند!

فرصت نداری صندوقت را خالی کنی.! صندوقت سنگین شده و نمی‌توانی با خودت بِکشی‌اش…

شروع می‌کنی به خرج کردنشان!

توی میهمانی اگر نگاهت کرد اگر نگاهش را دوست داشتی

توی رقص اگر پا‌به‌پایت آمد اگر هوایت را داشت اگر با تو ترانه را به صدای بلند خواند

توی جلسه اگر حرفی را گفت که حرف تو بود اگر استدلالی کرد که تکانت داد

در سفر اگر شوخ و شنگ بود اگر مدام به خنده‌ات انداخت و اگر منظره‌های قشنگ را نشانت داد

برای یکی یک دوستت دارم خرج می‌کنی برا ی یکی یک دلم برایت تنگ می‌شود خرج می‌کنی! یک چقدر زیبایی یک با من می‌مانی؟

بعد می‌بینی آدم‌ها فاصله می‌گیرند متهمت می‌کنند به هیزی… به مخ‌زدن به اعتماد آدم‌ها!

سواستفاده کردن به پیری و معرکه‌گیری…

اما بگذار به سن تو برسند!

بگذار صندوقچه‌شان لبریز شود آن‌‌وقت حال امروز تو را می‌فهمند بدون این‌که تو را به یاد بیاورند
غریب است دوست داشتن.


و عجیب تر از آن است دوست داشته شدن...

وقتی می‌دانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد ...

و نفس‌ها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده؛

به بازیش می‌گیریم هر چه او عاشق‌تر، ما سرخوش‌تر، هر چه او دل نازک‌تر، ما بی رحم ‌تر.

تقصیر از ما نیست؛

تمامیِ قصه هایِ عاشقانه، اینگونه به گوشمان خوانده شده‌اند


دکتر شریعتی


 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
When the egg breaks by an​
external power, a life ends.​
وقتی تخم مرغ بوسیله یک نیرو از خارج میشکند، یک زندگی بپایان میرسد.
When the egg breaks by an internal power, a life begins.
وقتی تخم مرغ بوسیله نیروئی از داخل میکشند، یک زندگی آغاز میشود
Great changes always begin with that internal power.​
تغییرات بزرگ همیشه از نیروی داخلی آغاز میشود.​
 
  • Like
واکنش ها: 4589

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
وت حقیقی نه از پول تشکیل می‌شود، نه از مقام و نه از قدرت.
اتکای صرف به پول، ایستادن بر مکانی لغزنده است. ثروت حقیقی شما،
موجودی فضایل‌تان است و قدرت حقیقی‌تان، استفاده‌هایی است که از این فضایل ‏می‌برید.
قلب‌تان را اصلاح نمایید و آن‌گاه زندگی‌تان را اصلاح خواهید نمود.
شهوت، نفرت، خشم، رشک، غرور، آزمندی، هوسرانی، خودجویی، لجاجت و...
همه تهیدستی و ناتوانی هستند.
حال آن که مهر، پاکی، ملایمت، آرامش، شفقت، سخاوت، ازخودگذشتگی، فداکاری و...
همه ثروت و ‏قدرت هستند.
با غلبه بر عوامل تهیدستی و ناتوانی، از درونْ یک نیروی غیرقابل مقاومت
و غالب شکل می‌گیرد و آن کس که در ایجاد والاترین فضایل در خود موفق گردد،
جهان را در اختیار خواهد گرفت.

‏لیکن اغنیا هم چون فقرا شرایط ناخوشایندشان را دارند و دم به دم بیش از فقرا​
از سعادت جدا می‌شوند. و این‌جاست که می‌بینیم سعادت وابسته به تسهیلات و​
دارایی‌های خارجی نیست، بلکه وابسته به حیات درونی است.​

.


برگرفته از كتاب:
آلن، جيمز؛ مسير رفاه؛ برگردان افشين ابراهيمي؛
 
  • Like
واکنش ها: 4589

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز

Bill Gates
If you born poor, it's not your mistake. But if you die poor it's your mistake.
بیل گیتس:
اگر فقیر به دنیا آمده‌اید، این اشتباه شما نیست اما اگر فقیر بمیرید، این اشتباه شما است.


Swami Vivekananda
In a day, when you don't come across any problems, you can be sure that you are traveling in a wrong path.
سوآمی ویوکاناندن
در یک روز، اگر شما با هیچ مشکلی مواجه نمی‌شوید، می توانید مطمئن باشید که در مسیر اشتباه حرکت می‌کنید.


William Shakespeare
Three sentences for getting SUCCESS:
a) Know more than other.
b) Work more than other.
c) Expect less than other
ویلیام شکسپیر
سه جمله برای کسب موفقیت:
الف) بیشتر از دیگران بدانید.
ب) بیشتر از دیگران کار کنید.
ج) کمتر انتظار داشته باشید.


Adolph Hitler
If you win you need not explain, But if you lose you should not be there to explain.
آدولف هیتلر
اگر تو برنده باشی، نیازی نیست به کسی توضیحی دهی، اما اگر بازنده باشی، نیازی نیست آنجا باشی تا به کسی توضیحی دهی.


Alien Strike
Don't compare yourself with anyone in this world. If you do so, you are insulting yourself.
آلن استرایک
در این دنیا، خود را با کسی مقایسه نکنید، در این صورت به خودتان توهین کرده‌اید.


Bonnie Blair
Winning doesn't always mean being first, winning means you're doing better than you've done before.
بونی بلر
برنده شدن همیشه به معنی اولین بودن نیست. برنده شدن به معنی انجام کار، بهتر از دفعات قبل است.


Thomas Edison
I will not say I failed 1000 times, I will say that I discovered there are 1000 ways that can cause failure.
توماس ادیسون
من نمی‌گویم که ١٠٠٠ شکست خورده‌ام. من می‌گویم فهمیده‌ام ١٠٠٠ راه وجود دارد که می‌تواند باعث شکست شود.


Leo Tolstoy
Everyone thinks of changing the world, but no one thinks of changing himself.
لئو تولستوی
هر کس به فکر تغییر جهان است. اما هیچ کس به فکر تغییر خویش نیست.


Abraham Lincoln
Believing everybody is dangerous; believing nobody is very dangerous.
آبراهام لینکلن
همه را باور کردن، خطرناک است. اما هیچکس را باور نکردن، خیلی خطرناک است.


Einstein
If someone feels that they had never made a mistake in their life, then it means they had never tried a new thing in their life.
انشتین
اگر کسی احساس کند که در زندگیش هیچ اشتباهی را نکرده است، به این معنی است که هیچ تلاشی در زندگی خود نکرده.


Charles
Never break four things in your life: Trust, Promise, Relation & Heart. Because when they break they don't make noise but pains a lot.
چارلز
در زندگی خود هیچوقت چهار چیز را نشکنید.
اعتماد، قول، ارتباط و قلب. شکسته شدن آنها صدائی ندازد ولی دردناک است.


Mother Teresa
If you start judging people you will be having no time to love them.
مادر ترزا
اگر شروع به قضاوت مردم کنید، وقتی برای دوست داشتن آنها نخواهید داشت.
 
  • Like
واکنش ها: 4589

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
از كوروش پرسيدند: زندگي خود را بر چند اصل استوار كردي؟ گفت:


1- دانستم كار مرا ديگري انجام نميدهد ، پس تلاش كردم

2- دانستم كه خدا مرا ميبيند، پس حيا كردم

3- دانستم رزق مرا ديگري نميخورد، پس آرام شدم

4- دانستم پايان كارم مرگ است، پس مهيا شدم
 
  • Like
واکنش ها: 4589

4589

عضو جدید
be soraghe man agar miaed narmo aheste biaed
mabada ke tarak bar darad chinie nazoke tanhaeie man.
sohrab:heart:
 

fire dragon

عضو جدید
کاربر ممتاز
تـمام دیـروز

همـین است؛ امــروز!

آنــکه را مـی خـواهی
...
تــورا ،آنـچه هستی را نـمی خواهـد

مـن خـواهـان و او تــرسان

تــرسان از مـن

تـرسان از تـکــرار یــک غـم

کـاش لــحظـه ای می نــشستی بــه جـایـم

ای تمام قـلبم جـای ِ پـایـت

کـفـشهایـم را کـاش امـتحان مـی کردی...
 

iceman10

عضو جدید
کاربر ممتاز
تـمام دیـروز

همـین است؛ امــروز!

آنــکه را مـی خـواهی
...
تــورا ،آنـچه هستی را نـمی خواهـد

مـن خـواهـان و او تــرسان

تــرسان از مـن

تـرسان از تـکــرار یــک غـم

کـاش لــحظـه ای می نــشستی بــه جـایـم

ای تمام قـلبم جـای ِ پـایـت

کـفـشهایـم را کـاش امـتحان مـی کردی...
سلام این متن از خودته؟؟
 

fire dragon

عضو جدید
کاربر ممتاز
چه دنیای بازنده ای
سیب را من خوردم و
تو هم با من رانده شدی،
...من گول خوردم و
تو هم سوختی!
خنده‌ام می‌گیرد
به این عدالت.
فقط من نمی‌‌دانم
کی‌ و کجا میتوانم
همان عدالتگر‌ معروف را
که من را به گناه خوردن سیب و
تو را به گناه سیب خوردن من
راند پیدا کنم !!!
 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
جاده ها پر است از یک نگاه

و من در امتداد لحظه ها
بدنبال حضور دیگری هستم

افق خاکستریست

دم دم های غروب است

جاده پر است از سکوت

بوی رودخانه و صدای گنجشكان

و من منتظر پشت پنجره

مثل هر غروب

پرم از نیامدن هایت
 

Faeze Ardeshiry

کاربر فعال تالار مهندسی معماری ,
کاربر ممتاز
من ديشب اومدم سه صفحه خوندم حال كردم
امشب با تمام خستگيم اومدم كه بقيشو بخونم ديدم
اينم مثل بقيه ي تاپيكا شد اسپم
بابا شما كه مي خواين سريع حال و احوال كنن برين تو تاپيك اسپم ديگه
توقف بيجا مانع كسب است
تو ذوقم خورد
اون همه شهر به اين قشنگي رسيده به بيان تجربيات و روستاي فلان جا و برف و آب و هوا و
اوووووووووووووووووووو
يه شعر ميزارم پشتش شما بزارين
ممنون از همه
 

Similar threads

بالا