حضرت آیت الله العظمی خویی (قدس)

ali hoseini

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زندگینامه
آیت‌الله سیدابوالقاسم خویی، از فقها و مراجع تقلید شیعه در تاریخ نوین است، شخصیتی که در 60 سال اخیر بیشترین تأثیر علمی را بر حوزه‌های فقهی شیعه داشته است و صدها مجتهد و فقیه و مفتی از محضر او استفاده کرده است.

سید ابوالقاسم خویی فرزند سید علی ‏اکبر بن میرهاشم موسوی خویی در سال 1271 در خانواده علم و تقوا در شهر خوی به دنیا آمد و هشتم صفر 1413 مصادف با ششم مرداد 1371 دار فانی را وداع گفت و جهان علم و دیانت در سوگ یکی از بزرگترین فقها، اصولیین و رجالیین معاصر نشست. او از مفاخر بزرگ جهان تشیع و از مشاهیر فقه و اصول و از مدرسان پرآوازه حوزه علمیه نجف اشرف و از مفسران و قرآن‏ پژوهان عالیقدر اسلام است به همین مناسبت به مختصری از زندگی نامه این عالم وارسته می‌پردازیم:
پدرش؛ آیت‏‌الله حاج سیدعلی‏ اکبر فرزند سیدهاشم موسوی خویی، از شخصیت‏‌های برجسته خوی بود که بدنبال اختلاف علما در جریان نهضت مشروطیت به نجف اشرف مهاجرت کرد و در آنجا رحل اقامت گزید.
سیدابوالقاسم، دوران کودکی و نوجوانی را زیر نظر پدر گذراند و مقدمات علوم عربی و صرف و نحو و قرآن را از وی آموخت در سال 1330 قمری به همراه برادرش سیدعبدالله خویی، رهسپار نجف اشرف شد و به پدرش پیوست. او جوانی باهوش بود و استعدادش مایه شگفتی و اعجاب استادان حوزه علمیه نجف گردید.



عکسی دیده نشده از جوانی ایشان






رحلت این عالم وارسته

آیت‏‌الله العظمی خویی که عمر ارزشمند خویش را در راه نشر معارف اسلام و قرآن گذراندند، سرانجام در پی یک بیماری قلبی، در روز شنبه 17 مرداد 1371 (مطابق با 8 صفر 1413 قمری) در کوفه دارفانی را وداع گفت و به دیار باقی شتافت و مزار مرجع بزرگ شیعیان جهان مرحوم آیت‌الله العظمی سید ابوالقاسم خویی در یکی از حجره‌های صحن شریف علوی در نجف اشرف قرار دارد.
این بزرگوار، یکی از نخستین کسانی بود که پس از شروع نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی (رض) حوزه علمیه نجف را به اهمیت حوادث ایران متوجه ساخت و سعی و کوششی ارجمند در همراهی با حرکت عظیم روحانیت و مردم در ایران، مبذ‌ول داشت.




 
آخرین ویرایش:

ali hoseini

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پنج استاد معروف آیت‌الله خوئی
آیت الله خوئی از اساتید و مشایخ بزرگ خود در فقه و اصول در کتاب «معجم رجال الحدیث» چنین یاد می‌کند:
من در نزد اساتید و مشایخ زیادی علم و دانش فرا گرفته‌ام ولی در میان آنها پنج نفر را نام می‌برم که عبارتند از: 1- آیت الله شیخ فتح الله معروف به شیخ الشریعه اصفهانی (متوفی 1338 ه ق). 2- آیت الله شیخ مهدی مازندرانی3- آیت الله شیخ ضیاء‌الدین عراقی (1289 1361).
4- آیت الله شیخ محمد حسین اصفهانی معروف به کمپانی (1296 1361).5- آیت الله شیخ محمد حسین نائینی (1273 1355)
من از دو استاد اخیر بیش از همه استفاده کرده‌ام. نه تنها در درس آن دو حاضر می‌شدم بلکه درس آنان را برای دیگران تقریر می‌نمودم و در جلسه تقریر، گروهی از فضلا شرکت می‌کردند. مرحوم نائینی آخرین استاد من است که تا آخر عمر ملازم محضر او بودم و از وی اجازه روایت نیز دریافت کرده‌ام. او به من اجازه داد که کتب اربعه را از ایشان نقل کنم که ایشان نیز از شیخ محدث نوری (1254 1320) و او از شیخ انصاری نقل می‌کرده‌اند و طریق شیخ انصاری در نقل روایات واضح است.
شاگردان این فقیه شیعه
وی پس از 20 سال تحصیل در نجف اشرف، به درجه اجتهاد رسید و جمعی از علمای بزرگ به اجتهادش شهادت دادند، حوزه درسش تا پایان عمر ادامه داشت و چنان شهره یافت که در دو دهه آخر عمرش، در حوزه‏‌های علمیه عراق، بلکه جهان اسلام بی‏ نظیر بود و صدها نفر از جویندگان علوم و معارف اسلامی در درسش حضور می‏‌یافتند و بسیاری از فقها و فضلای امروز، خوشه‏‌چین دانش بیکران این استاد والامقام می‏‌باشند. برخی از شاگردانش عبارتند از: آیت‏‌الله میرزا جواد تبریزی، آیت‏‌الله سیدابوالحسن شیرازی، آیت‏‌الله سید جمال‏‌الدین خویی، آیت‏‌الله باقرشریف قرشی، آیت‏‌الله باقر ایروانی، سید محمدباقر حکیم.
برخی از آثار سید ابوالقاسم آیت‏ الله خویی و بناهای به جا مانده از ایشان:
«معجم رجال حدیث»؛ در 22 جلد که فرهنگ بزرگی در زمینه شناخت بیش از 15670 نفر از رجال و راویان احادیث است؛ «فقه الشیعه»، در 5 جلد، در فقه؛«مصباح الاصول»، در 2 جلد، در اصول استدلالی؛ «اجود التقریرات»، در تقریرات دروس مرحوم میرزای نائینی، در 2 جلد؛ قصیده در مدح امیرالمومنین (ع) در 900 بیت؛ اضاء القلوب (خطی) است و در زمینه علوم قرآن و تفسیر، سه اثر ارزشمند، تألیف کرده‏‌اند که عبارتند از: نفحات الاعجاز فی رد حُسن الایجاز، البیان فی تفسیر القرآن، فقه القرآن علی المذاهب الخمس.
آیت‏‌الله خویی آثار ارزشمند و کم‏‌نظیری به جهان اسلام ارائه داده که در زمینه تأسیس مراکز فرهنگی و تبلیغی و خدمات اجتماعی، موارد زیر قابل ذکر است:
مدرسه و کتابخانه حضرت آیت‏‌الله خویی در مشهد؛ مدینة العلم آیت‏‌الله خویی در قم؛ مدرسه دارالعلم آیت‏‌الله خویی در نجف اشرف.
همچنین در بمبئی، بانکوک، داکا، پاکستان، مالزی، بیروت، نیویورک، لندن، اندونزی، فرانسه، لوس‏ آنجلس و دیگر نقاط جهان، مراکز فرهنگی و پژوهشی مشابهی تأسیس کرده که در تبلیغ مذهب تشیع در جهان بسیار موثر و کارآمد بوده‏‌اند.
 

ali hoseini

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آیت الله سیدابوالقاسم خویی همچون استاد خویش شیخ محمدجواد بلاغی در باب علوم قرآنی در صدد و آرزوی ایجاد تحولی در حوزه های علمیه و کتب منتشره بوده است که به دلایلی از جمله مخالفتها و شماتتهای برخی کوته فکران در این امر در مقدمه متوقف گشته اند.
هشتم صفر سال 1413 هجری قمری در شهر کوفه، سيد فقهاء و مجتهدين و استاد نسل معاصر از دانشمندان و فقهای اماميه، مرجع عالیقدر جهان تشیع آیت الله سیدابوالقاسم موسوی خویی در سن 94 سالگی دار فانی را وداع نموده و حوزه علمیه نجف را از فیض خورشیدی بی مانند محروم ساخت . نوشتار زیر بهانه ای است جهت شناخت هرچه بیشتر یکی از شاخه های علمی مورد عنایت آن فقیه، مجتهد، اصولى، مدرس و مرجع بزرگ شیعه با عنوان تفسیر قرآن، حرکت علمی که سنت شنکی بود در بین فقهای معاصر، در باب پرداختن به دانش تفسیر و علوم قرآنی علی الخصوص در حوزه علمیه نجف.
آیت الله خویی که 83 سال از عمرشریفش را در جوار بارگاه امیرالمؤمنین(ع) در علم اندوزی و علم آموزی سپری نمود، از خدمت حضرات آیات شیخ الشریعه اصفهانی (1266 - 1339) و شیخ محمد جواد بلاغی (1282-1352) صاحب تفسیر آلاءالرحمن، تفسیر و علوم قرآنی را درس آموز گشته و خود نیز به تدریس علم تفسیر و نگاشتن کتب در باب علوم قرآنی دست زد.
"نفحات الاعجاز" (در علوم قرآنی و اثبات جاودانگی و دفاع از کرامت قرآن) و "البیان فی تفسیرالقرآن" از جمله کتب دردسترس آیت الله در باب علوم قرآنی است. آن فقیه یگانه "نفحات الاعجاز فی رد حسن الایجاز" را که نقد و پاسخی است به كتاب «حسن الایجاز فی ابطال الاعجاز» یك آمریكایی موسوم به نصیرالدین ظافر در بیست و پنج سالگی (1342 ق) به عنوان نخستین كتابش در نجف اشرف منتشر می كند که این خود نشان از علاقه وافر ایشان به علوم قرآنی و صد البته توانایی ایشان در این امر می باشد و اما "البیان" با وجود آنکه فقط سوره حمد را به عنوان تفسیر یک سوره در خود جای داده است ولیکن اثری است نو و مبتکرانه و بدیع که به عنوان منبعی پربها در علوم قرآنی مورد بهره علاقه مندان قرار می گیرد.
"البیان" از عظمت و اعجاز قرآن، قرائتهای هفتگانه، حروف هفت گانه قرآنی، تدوین و عدم تحریف قرآن، حجیت ظواهر، نسخ آیات، حدوث و قدم قرآن و در انتها تفسیر سوره حمد سخن رانده و حاصلی پرحسرت از عدم تداومش برای خواننده را به دنبال دارد. حسرتی که خود آیت الله نیز آنرا فریاد می زند. آنجا که درباره پیشینه تدریس خویش، می‌نویسد: "من بسیار تدریس کرده‌ام و در فقه، اصول و تفسیر جلسات درس بسیاری تشکیل داده‌ام و جمعی بی‌شمار از اندیشمندان را در حوزه علمی نجف ‌اشرف پرورش داده‌ام. ... در سال‌های گذشته، به تدریس علم تفسیر همت گماشتم و پس از مدتی، بر خلاف خواسته قلبی‌ام، از آن دست برداشتم و چقدر دوست می‌داشتم این درس ادامه می‌یافت و منتشر می‌شد. خداوند را سپاس می‌گویم که در خلال این سالیان طولانی، لحظه‌ای از تدریس باز نایستاده و به جز روزهای بیماری و سفر، همواره به تعلیم اشتغال داشتم." (معجم رجال الحدیث، ج 23، ص 22).
به پاس مجاهدتهای آن عالم عالیقدر در باب علوم قرآنی، نگاهی می اندازیم به مفهوم تفسیر قرآن از دیدگاه ایشان.
 

ali hoseini

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تفسیر قرآن ایشان

تفسیر قرآن ایشان

چیستی تفسیر:
آیت الله تفسیر را برمعنای کشف حقیقت و پی بردن به عمق ریشه آیات قرآن و پرده برداشتن از ظواهر قرآن می دانند. ایشان با اشاره به اینکه در معنای ظاهری قرآن ابهامی نیست، تکیه برمعنای ظاهری لفظ را تفسیر ندانسته و بلکه برداشتن پرده ابهام و نشان دادن معناهای غیرظاهری را تفسیر می نامند. در یک جمله ایشان روشن ساختن مفهوم آیات قرآن و واضح کردن منظور پروردگار تفسیر نام می نهند.
عدم فهم انحصاری قرآن:
آیت الله خویی به حجیت ظواهر آیات قرآن اعتقاد داشته و فهم ظاهر آیات را برای همه مردم با عنایت به دلایل زیر به اثبات می رساند:
1. قرآن کتاب مردم است و به زبان عموم.
2. قرآن دلیل نبوت است و تحدی طلب.
3. قرآن تمسک گاه مسلمین است و محل رجوع آنان.
4. قرآن معیار شناخت روایات است.
5. استدلال ائمه (ع) به ظواهر آیات در طول تاریخ .
در حقیقت ایشان قرآن را کتابی با ظاهر ساده و برای عموم مردمی که با زبان عربی آشنایی دارند، قابل فهم و درک می دانند. همانگونه که گفتگوهای معمولی و عرفی در بین مردم از ظاهر آن فهمیده می شود. حجیت ظواهر آیات یعنی اینکه هدف و منظور پروردگار اکثرا مشخص و قابل عمل و اعتماد است و در موقع احتجاج و استدلال و به دست آوردن احکام الهی و وظایف اخلاقی و امثال آن می توان مستقلا به همان معانی که از ظاهر آیات استفاده می شود، تکیه نموده و آنرا مورد عمل و یا دلیل و مبنا قرار داد. پس ظواهر قرآن برای عموم مردم حجت و مدرک است و این است مبنا قرار دادن معنای ظاهری و حجیت ظواهر قرآن.
اعتقاد و اثبات حجیت ظواهر قرآن نشان از اعتقاد به عدم انحصار در فهم قرآن از طرف آیت الله دارد. ایشان اختصاص عده ای مخصوص و معین به عنوان مخاطب قرآن و طرف صحبت و گفتگوی قرآن را نفی نموده و انحصار وجود "کلید فهم قرآن" در نزد آنان را، درست نمی شمارد.
ایشان بابی دیگر در اندیشه خویش در این مورد دارند و آن چنین است که، فهم ظاهر قرآن برای عموم امکان پذیر است و در معانی ظاهری ابهامی نیست و نیازی به بالارفتن پرده و نمایان شدن عمق و حقیقت نیست که بتوان نیازی به تفسیر احساس نمود. اما فهم حقیقت قرآن و پی بردن به عمق و تاویلات آن و آشنا بودن با باطن و ظاهر و ناسخ و منسوخ آن اختصاص به افرادی خاص به عنوان مخاطبین و طرف صحبت قرآن دارد و این معرفت و شناخت عمیق و واقعی و تشخیصهای دقیق و تأویل قرآن، در فراخور همه کس نبوده و علمی است خطیرو بزرگ و مخصوص اولیای خاص و بندگان ممتاز خدا. آیت الله قرآن را شامل علوم گذشته و آینده دانسته و فهم این علوم را اختصاص به اهل بیت(ع) و خاندان نبوت می داند، ولی در عین حال قرآن دارای علوم و دقایق عمیق باطنی را، دارای معانی ظاهری نیز می داند که درک معانی آن برای عموم ممکن است.
مفسر کیست؟
در دیدگاه آیت الله خویی مفسر واقعی کسی است که عالمی جامع الاطراف در تمامی علوم باشد. ایشان معتقدند مفسر بایستی در هر رشته ای از علوم و فنون قرآن اطلاعات وسیعی داشته و بتواند از دریچه های همان علم و فن قرآن را تفسیر نموده، پیش برود. ایشان چنین می فرمایند: "مفسر به معنای واقعی کسی است که در مباحث فلسفی قرآن یک حکیم و فیلسوف مطلع و در مسائل اخلاقی آن یک دانشمند توانای اخلاقی باشد و درمسائل فقهی قرآن با دید یک محقق و در مسائل اجتماعی آن با دید یک جامعه شناس ورزیده، قرآن را مورد مطالعه و تفسیر قراردهد و همین طور در هر علمی از علوم قرآن با دید و اقتضای همان علم ، قرآن را تفسیر نماید."
نقد تفاسیرموجود:
آیت الله که قرآن را کتابی برای لغت شناسان بزرگترین مرجع، برای دانشمندان علم نحو روشن ترین راهنما، برای فقیه و دانشمند دینی بهترین مدرک و سند علمی، برای هر ادیب زنده ترین شاهد و برهان، گمشده هر فیلسوف، الهام بخش هر خطیب توانا و واعظ گویا، مقصد و مقصود علمای اخلاق و بالاخره برای هر دانشمندی در رشته تخصصی وی پشتوانه استوار و راهنمای روشن و ضامن سعادت انسانها و کفیل اصلاح اجتماع بشری قلمداد می کند، در برابر عظمت قرآن و فرستنده اش به حقارت و کوچکی علم و تفکر انسانی اقرار نموده و مقام قرآن در نظرشان بزرگ و بزرگتر و تفاسیر موجود کوچک و کوچکتر جلوه می نماید.
ایشان می نویسند: "با مراجعه به کتب تفسیر این حقیقت را دریافتم که عده ای با کوشش فراوان پاره ای از اسرار قرآن را به دست آورده و تنها به قسمتهای مختصری از حقایق و علوم قرآنی دسترسی پیدا نموده اند و آنرا در کتابی جمع آوری کرده نام تفسیر برآن نهاده اند. تفسیری که می تواند مشکلات و غوامض قرآن را حل و هرگونه نکات و حقایق آن را روشن سازد!! تفسیری که می تواند پرده از تمام اسرار و دقایق قرآن بردارد!! اما عقلا انجام چنین عملی محال است. زیرا چگونه ممکن و متصور است که یک موجود ناقص و محدود همچون انسان بتواند برموجود نامحدود و کاملی که از طرف خدای نامتناهی و نامحدود فرود آمده است ، احاطه پیدا کند و به همه نکات و دقایق آن دست یابد؟"
ایشان ضمن تقدیر از تلاش مفسیرین هیچ کدام از تفاسیر را خالی از اشکال ندانسته و از عدم جامعیت آنها گلایه می نماید. گلایه ای که به نوشته خودشان گلایه از امری محال است. ایشان مفسری می طلبد که در هر رشته ای از علوم قرآنی اطلاعات وسیعی داشته و بتواند از دریچه این علوم و فنون به قرآن نگریسته و یک دوره دائرةالمعارف جامع در باب تفسیر قرآن شکل دهد.
ایشان می نویسند: "تنها اشکال و ایرادی که بر مفسیرین متوجه می گردد این است که آنان به پاره ای از مباحث و علوم قرآن پرداخته و از قسمت اعظم آن که می تواند عظمت و واقعیت قرآن را نشان دهد غفلت ورزیده اند."
شیوه تفسیر آیت الله خویی:
آیت الله خویی در مقدمه تفسیر "البیان" پنج نوع سند و تکیه گاه برای تفسیر خویش برمی شمارد :
1. ظواهر آیات قرآن(باعنایت به حجیت و اعتبار قطعی ظواهرآیات در نظر ایشان).
2. محکمات و آیات صریح و روشن قرآن.
3 .روایاتی که در اثرتواتر و کثرت نقل، صحت آنها اثبات شده است.
4. احادیثی که از خاندان عترت با سند صحیح به دست آمده (از نظر ایشان اخبارظنی معتبر هم قابل اتکا و استناد در تفسیر است ازجمله خبر واحدی که از روایات غیر قطعی ولیکن معتبر و دارای شرایط حجیت و اعتبارباشد) .
5. عقل فطری که از انحرافات و رنگ آمیزی های نادرست و سلیقه های شخصی سالم باشد که عقل حجت باطنی و درونی است و پیامبر و خاندانش(ع) حجت و برهان ظاهری. ایشان استناد به مدارک ظنی و غیرقابل اعتماد در تفسیر را منع نموده و تکیه گاه را دلایلی می دانند که عقلا و یا شرعا حجیت و اعتبار آن ثابت و مسلم باشند. چرا که پیروی از دلایل ظنی و غیریقینی شرعا نارواست و از سوی دیگر نسبت دادن مطلبی به خدا بدون اذن وی حرام و گناهی بزرگ و نابخشودنی است.
علاوه بر سند، آیت الله در باب شیوه تفسیر خویش می نویسند: "ما معمولا در تفسیر یک آیه از مفهوم آیه دیگر استفاده می کنیم و خود قرآن را وسیله درک معانی قرارمی دهیم و در فهم و درک قرآن از خود قرآن یاری و راهنمایی می طلبیم و احادیث وارده را بر این روش و بر آنچه از ظاهر آیات قرآن فهمیده ایم، شاهد و موید می آوریم."
حرمت تفسیر به رأی:
آیت الله خویی رعایت اسلوب خویش در امر تفسیر قرآن که بیشتر تکیه برظاهر قرآن و البته استناد به پنج سند مذکور دارد را دور از تفسیر به رای دانسته و تفسیر دلبخواهی را حرام و ممنوع می داند. ایشان ضمن انتقاد از کسانی که قرآن را با افکار خود و یا افکار کسانی که گفتارشان از طرف خداوند تأیید نشده و حجیت و اعتبار ندارد تفسیر نموده اند، به صراحت تفسیر به رأی را با استناد به روایات معصومین(ع) حرام می دانند.
آیت الله با توجه به تعریفی که از تفسیر ارائه نموده اند در وهله نخست ترجمه آیات قرآن را مجزا از تفسیر دانسته و معنی نمودن ظاهر آیات را تفسیر قلمداد نمی کنند، چرا که عرفا از الفاظ آن فهمیده می شود. از سوی دیگر ایشان تجلیگاه تفسیر به رأی را در آیات متشابه می دانند و می نویسند: "نبایستی کسی بدون مراجعه به اهل بیت(ع) و بدون استمداد از گفتار آنان و الهام گرفتن از افکارشان مستقلا از روی قرآن به دلخواه خود فتوا و حکمی از احکام الهی را صادر کند. در صورتیکه رسول خدا عترت و اهل بیتش را طبق حدیث ثقلین پشتوانه و هم دوش قرآن معرفی کرده است و مردم باید در اینگونه موارد به آنان مراجعه کنند تا هدایت شوند."
ایشان می نویسند: "آنچه بر مفسر لازم است این است که از آراء و عقاید شخصی خود صرف نظر کند . تنها مفهوم آیات را بدون رنگ آمیزی با محتویات مغزی و گرایشهای فکری و تخصصی خویش مد نظر بگیرد و طبق رهنمود و فرمان آن قدم بردارد. به عبارت ساده تر آیات قرآن را با خود قرآن و دلالت ظاهر آن معنی و تفسیر کند نه با آراء و عقاید شخصی و گرایش های فکری و سلیقه ای. "
آیت الله می نویسند: "اگر یک مفتی یا مفسر عمومات و مطلقات قرآن و قوانین عمومی آنرا در نظر بگیرد، از تخصیصها و تقییدها و از تبصره ها و استثناهایی که به وسیله ائمه براین گفتارها و قوانین عمومی قرآن به عنوان توضیحات وارد شده ،غفلت ورزد، آنرا تفسیر به رأی و برداشت دلبخواهی می نامند که در روایات سخت مورد انتقاد قرار گرفته و ممنوع شده است."
آنچه در پایان می توان عنوان داشت اینکه آیت الله سیدابوالقاسم خویی همچون استاد خویش شیخ محمدجواد بلاغی در باب علوم قرآنی در صدد و آرزوی ایجاد تحولی در حوزه های علمیه و کتب منتشره بوده است که به دلایلی از جمله مخالفتها و شماتتهای برخی کوته فکران در این امر در مقدمه متوقف گشته اند. "البیان" به وضوح عمق دانش آیت الله را به رخ کشیده، از ایشان چهره ای نواندیش در باب علوم قرآنی به نمایش می گذارد. ایشان در این اثر ضمن دوری از دوباره کاری و تفسیر به رای، از شبهات سخن رانده و مقدمه ای جامع به عنوان آغازییه و شیوه نامه تفسیر خویش با استنادات فراوان به آیات قرآنی و روایات صحیح و اصول عقلی ارائه می نماید. اثری که امروز نیز از باب محتوا و شیوه نگارش می تواند راهنمایی باشد برای طالبان علوم و عالمان تفسیر.
 

ali hoseini

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آیت الله العظمی خویی از شیخ انصاری اعلم است، و اما شیخ اعظم در اصول عملیه و مکاسب اعلم است »

آیت الله العظمی خویی از شیخ انصاری اعلم است، و اما شیخ اعظم در اصول عملیه و مکاسب اعلم است »

شفقنا (پایگاه بین المللی همکار یهای خبری شیعه) - حضرت آیت الله سید صادق روحانی به دو پرسش دربارهی مقام علمی و منزلت مرجعیت حضرت ایت الله العظمی خویی پاسخ داده اند. متن پرسش و پاسخ به نقل از پایگاه اطلاع رسانی ایشان به این شرح است:.
سوال: نظرتان درباره شخصیت برجسته و ممتاز آیت الله العظمی خوئی (رحمة الله تعالی علیه) چیست؟
باسمه جلت اسمائه؛ ایشان در عرصه علم و فقاهت شخصیتی بی مانند است و سخن یکی از بزرگان درباره ایشان کاملا صدق می کند: هو أستاذي وأستاذ كل من يحفظ عنه العلم في القرن الأخير؛ به طور موجز و مختصر عرض می کنم که ایشان اعلم فقها از عصر غیبت تا کنون است و حداقل من کسی را اعلم از او نمی دانم؛ با این تفاسیر ایشان یقینا از مصادیق این روایت شریفه است: «من كان من الفقهاء صائناً لنفسه حافظاً لدينه مخالفاً لهواه مطيعاً لأمر مولاه فللعوام أن يقلدوه».خداوند ایشان را رحمت کند و با اجداد طاهرینش محشور نماید.
محمد صادق حسینی روحانی
پنجم جمادی الاولی سال 1423 ه
سوال: آیا این سخن شما که آیت الله العظمی خویی را افضل علما از عصر غیبت تا کنون دانسته اید، مبالغه نیست؟ آیا می توانیم ایشان را اعلم از شیخ انصاری، شیخ مفید، میرزای شیرازی و شهیدین {شمس الدين محمد بن مكي مشهور به شهيد اول و زين الدين بن علي معروف به شهيد ثاني} و سایر علمای بی همتای دین بدانیم؟
باسمه جلت اسمائه؛ ایشان بی تردید از شیخ انصاری اعلم است، و اما شیخ اعظم اگر چه در اصول عملیه و مکاسب اعلم است اما در سایر مسائل فقهی چنین نیست، این مساله بر کسی که کتب فقهی وی (طهارت، زکات، خمس و مباحث دیگر) را دیده باشد، پوشیده نیست.


 

ali hoseini

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حضرت آیت الله العظمی خویی بعد وفاتشان را نیز دیده بودند

حضرت آیت الله العظمی خویی بعد وفاتشان را نیز دیده بودند

شفقنا (پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه) – حضرت آیت الله العظمی شبیری زنجانی به نقلی درباره مرحوم حضرت آیت الله العظمی خویی پرداخته است. به گزارش شفقنا در این نقل آمده است: زمانی مرحوم آقای خویی با مرحوم آقا سید علی قاضی ارتباط داشته و مشغول سلوک بود. از آقای خویی نقل شده است که من در آن وقت تسبیح موجودات را حس کردم و می‌گفت که آقای قاضی مرا به تمام دوران عمرم سیر داده بود، و حتی بعد از وفاتم را هم دیدم که در مأذنه ها خبر وفاتم را اعلان می­کردند.
خلاصه، آقای خویی در این عوالم بود. مرحوم آقا سید علی خلخالی می‌گفت که من آقای خویی را از این مسیر برگرداندم؛ چون دیدم برای فقاهت خیلی مستعد است، به پدرش نامه نوشتم و گفتم: شما به گونه‌ای که نفهمد کسی به شما گفته، سلوک را بر او تحریم کنید. پدرش هم به وی نامه نوشت که: غیر از فقه و اصول، وارد شدن در اشتغال‌های دیگر را بر شما حرام می‌کنم. آقای خویی هم شبهه شرعی کرد و دیگر سلوک را دنبال نکرد. من این را از آقای آسید علی خلخالی شنیدم.
جریان سیر دادن تمام عمر را خیلی‌ها نقل کردند. یکی ـ دو نفر نبود که من ضبط کنم. الان اگر از این آقایان نجفی‌ها که آقای خویی را درک کردند یا شاگردش بودند، بپرسید، این را می‌دانند و ممکن است مستقیم شنیده باشند.

منبع
 

ali hoseini

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
«نجف حول محور آیت الله خویی»

«نجف حول محور آیت الله خویی»

يكي از شاگردان حضرت آیت الله خويي در توضيح برخي ويژگي هاي ايشان بيان كرد: مرحوم آیت الله خويي بر مدارا تاكيد داشتند و معتقد بودند، دين راه مشخصي دارد و بايد در آن مسير حركت كرد و در همين راستا علاقه چنداني به دخالت در امور سياسي از خود نشان نمي دادند.
حجت الاسلام والمسلمين سیدعلی مرعشي درگفت وگو با خبرنگار شفقنا (پايگاه بين المللي همكاري هاي خبري شيعه) با بيان اينكه آیت الله خويي بر امور علمي، اخلاقي و آینده افرادی که در جمع طلبه ها فعاليت مي كردند، تاكيد بسيار داشتند، اظهار كرد: ایشان معتقد بودند مرجعیت باید راه خود و راه مشخص دين را ادامه دهد و علاقه ای نداشتند در امور سیاسی دخالت داشته یا بتوانند مسیری در آن زمینه باز کنند. آيت الله خويي جزو مراجعی بودند که شهر نجف، حول محور ایشان حرکت می کرد و نقش مهمی را در حفظ عظمت حوزه نجف ايفا كردند.
او با تاكيد احاديث و روايات از زبان ائمه اشاره شده است، تصريح كرد: اگر فردي سال ها عمر خود را در ارتباط با خداوند و صرف عبادت كند، اما ولايت نداشته باشد آن اعمال وي مقبول نخواهد بود. در سوي ديگر، ائمه اطهار علیهم السلام نسبت به خلفاي جور و اهل تسنن كه در زمان خود، اميرالمومنين محسوب مي شدند، تقيه، مدارا، ارتباط و اعتماد ظاهري داشتند. "التقیه دینی و دین آبایی"، از زمان انبياي پيشين نيز تقيه صورت مي گرفته است.
مرعشي با بيان اينكه مساله شيعه و سني در كشور عراق، فوق العاده حساس است، ادامه داد: البته اين حساسيت در زمان آیت الله خویی به شدتي نبود كه در حال حاضر وجود دارد. در شرايط كنوني به دليل به قدرت رسيدن حكومتي با برگزاري انتخابات، كه اغلب دست اندركاران آن شيعه هستند، متاسفانه استعمارگران و دشمنان در كشور عراق، اهل تسنن را عليه شيعيان شورانده و برافروخته اند؛ وگرنه در آن زمان خود آیت الله خويي بر مدارا نسبت به اهل سنت تاكيد و عمل مي كردند و با علما و بزرگان آنها ديدار و ارتباط داشتند.
او با اشاره به فشارهاي بسياري كه دولت عراق در آن دوره از طرق مختلف مانند دستگيري و حتي اعدام و به شهادت رساندن بسياري از نزديكان آيت الله خويي به ايشان وارد مي كردند، گفت: اما ایشان موقعيت و امكانات خود را در اين جهاد صرف كردند. در دوره جنگ هشت ساله ايران و عراق، از همه جهت به او فشار مي آوردند تا در مضيقه قرار گرفته و خطاب يا سخني در جهت منافع دولت عراق و علیه جمهوری اسلامی داشته باشد كه ایشان سکوت کردند.
مرعشي افزود: اين فشارهاي حكومت به دليل موفقيت ايشان در برابر نظام بود؛ اگر ايشان خود را تا اندازه اي با دولت وقت، هماهنگ يا حوزه نجف را رها مي كرد، مسلما دیگر نجف، نجف فعلی نبود. اگر آیت الله خويي به هر انگيزه و دليلي مانند بسیاري دیگر بر اثر فشارها هجرت كرده بودند، شاید دیگر کسی در نجف برای تحصیل نمی ماند. ايشان ستون فقرات حوزه نجف بودند و بزرگاني چون حضرت آيت الله سيستاني، حضرت آيت الله فياض و ديگران را كه از شاگردان وي به شمار مي روند، به جامعه تقديم كردند.
او در پایان با بيان اينكه آیت الله خويي علم را فراگرفته و آموخته بودند و نهايت استفاده را از لحظات خود مي كردند، تصريح كرد: در مسيرهاي رفت و آمد از منزل تا حوزه يا در هر جايي كه توقفي صورت مي گرفت، ملتزم به حفظ و ارتباط با قرآن بودند. متون فكري و فتاوا را با دقت و جديت مطالعه كرده و مي آموختند كه همه اين موارد از كنجكاوي و فعاليت بسيار ايشان ناشي مي شد. متاسفانه در حال حاضر مسايل سياسي، غالب شده است. خوش برخوردي و خوش صحبتي ايشان كه كشكولي جامع از قصه ها و حكاياتي شيرين از ايران، عراق و... نيز بودند، قابل توجه است.

منبع
 

ali hoseini

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ویژگی ها و نوآوری های حضرت آیت‌الله خویی (ره)

ویژگی ها و نوآوری های حضرت آیت‌الله خویی (ره)

شفقنا (پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه) - مطلبی پیش رو را شبکه احتهاد منتشر کرده است.
هشتم صفر مصادف با سالروز رحلت آیت‌الله العظمی سید ابوالقاسم خوئی، مرجع عالیقدر و فقیه نامی شیعه است. او که در سیزده سالگی عازم نجف می‌شود و پس سال‌ها آموختن از محضر فقیهان بزرگی چون شیخ الشریعه اصفهانی، مرحوم نائینی، آقا ضیاء عراقی و غروی اصفهانی؛ در سنین جوانی به درجه اجتهاد ‌می‌رسد. کرسی درس او در نجف پرآوزه و مجتهد پرور بود. از درس پربار ایشان شخصیت‌هایی چون آیات سیستانی، وحید خراسانی، شبیری زنجانی، محمدباقر صدر، محمدحسین فضل‌الله، سید مهدی خلخالی و مصطفی اشرفی‌شاهرودی و دیگر بزرگان حوزه، بیرون آمدند که هر کدام سرآمدی در علم، فقاهت و تقوا هستند. علامه محمدجواد مغنیه استاد خود را آفتابی می‌داند که اشعه‏‌های روشنگر آن در هر زمان و به هر نقطه‏‌ا‌‌‌‌ی پرتو افکنی می‏‌کند. او استاد بزرگان علم و دانشمندان نجف می‏‌باشد. او همانند محوری است که علوم اسلامی به دور او می‏‌چرخد. او کسی است که حوزه نجف مرهون زحمات و فعالیت‏‌های علمی وی می‏‌باشد.
از این رو خبرنگار «شبکه اجتهاد» به مناسبت سالروز درگذشت آیت‌الله خویی گفتگویی را با حجت‌الاسلام والمسلمین محمدحسن ربانی بیرجندی (عضو هیئت‌ علمی گروه فقه دفتر تبلیغات اسلامی خراسان، مسئول گروه فقه و اصول مدرسه عالی نواب و نیز پژوهشگر و استاد برتر حوزه علمیه مشهد) پیرامون شخصیت و جایگاه فقهی، روش فکری و مرجعیت این فقیه اصولی انجام داده است که تقدیم شما خوانندگان فرهیخته می‌گردد.
اجتهاد: به عنوان اولین سؤال لطفاً ابتدا درباره ابعاد شخصیت و جایگاه فقهی مرحوم آیت‌الله خویی و ویژگی‌های مکتب فقهی ایشان نکاتی بفرمایید.
ربانی بیرجندی: مرحوم آیت‌الله خویی از شاگردان صِرف حوزه علمیه نجف بود و با واسطه شاگرد مرحوم آخوند خراسانی هم حساب می‌شد. البته زندگی نامه ایشان در کتاب «معجم رجال الحدیث» که مؤلفش خود ایشان است، می‌فرماید که بعد از اتمام دروس سطح به درس سه شخصیت بزرگ و برجسته حوزه علمیه نجف رفتم، مرحوم آیت‌الله العظمی شیخ محمد حسین اصفهانی (م1361)، میرزا حسین نائینی (م1365) و آقا ضیاء عراقی (م 1361). ایشان از هر استاد دو دوره درس اصول و فقه را آموخته‌ است، البته با اینکه مرحوم اصفهانی در مدتی به خاطر تدریس فلسفه در انزوا قرار داشت، آیت‌الله خویی توانست به همراه آیت‌الله میلانی، علامه محمدرضا مظفر و مرحوم آقای عماد رشتی از شاگردان انگشت شمار وی باشند.
نکته بعد اینکه ایشان به عنوان یک مدرس ممتاز حوزه علمیه نجف مطرح می‌شود و به خاطر قوت بیان، فقه و اصول را به آسانی و با یک عربی روان برای طلاب ایرانی و عراقی تدریس می‌کرد؛ لذا تعداد شاگردانشان زیاد بوده است و در این اثنا درس خارج کتاب صلاة و مکاسب را دو دور و یک دوره کامل شرح عروةالوثقی را بیان می‌کند؛ لذا می‌توان از امتیازات و ویژگی‌های ایشان به روان بودن در تدریس، تحقیق و پژوهشگر بودن در مراجعه به اقوال و توجه به مبانی جدید در علم رجال اشاره کرد.
اجتهاد: چرا ایشان را به عنوان یک مدرس ممتاز می‌شناسید؟
ربانی بیرجندی: مرحوم آیت‌الله خویی بیشترین آثاری که از ایشان موجود است تقریرات درس خارج فقه و اصول ایشان است و این به خاطر تشویق، حمایت و همکاری خود ایشان می‌باشد که باعث شده شاگردان هم علاقه‌مند به نوشتن بشوند. این مسئله از امتیازات ایشان است. چه اینکه اساتیدی هم در دوره ایشان بودند که به لحاظ علمی بالاتر هم بوده‌ اما به این اندازه پرورش شاگرد نداشته‌اند، اما آیت‌الله خویی روابط عمومی بهتری داشت و بیشتر به پرورش شاگرد می‌پرداخت و این نشانه یک مدرس ممتاز است.
اجتهاد: مرحوم آیت‌الله خویی در تدریس فقه و اصول بیشتر پیرو کدام استاد خود بودند؟
ربانی بیرجندی: همان طور که عرض کردم مرحوم آیت‌الله خویی درس هر سه استاد بزرگ نجف را درک کرده و با اینکه از خواص درس مرحوم شیخ محمد حسین اصفهانی بود اما در تدریس، روش و سبک مرحوم نائینی و آقا ضیاء را داشت و لذا مباحث فلسفه را در علم اصول و فقه داخل نمی‌کرد و به همین دلیل علم اصول ایشان در عین حال که عمیق است، روان است و مغلق نیست و در ارائه فقه نثر روانی دارد.
اجتهاد: با توجه به تألیف معجم رجال الحدیث توسط آیت‌الله خویی، منهج فقهی ایشان چگونه بوده است؟
ربانی بیرجندی: توجه دارید که مرحوم آیت‌الله خویی منهج خاص فقهی خودش را دارد و با سبک دیگر فقهای آن دوره متفاوت است، در مبانی اجتهاد ابتدا علم اصول را از مبادی اصلی عنوان کرده‌ و بعد علم رجال را از مبادی اجتهاد می‌داند و در واقع روش اجتهاد ایشان بیشتر سند محور است و به جهات سندی توجه دارد. البته این به خاطر انس ایشان با کتاب "مدارک الاحکام" و تأثیر پذیری از سید محمد موسوی عاملی و شهید ثانی است، و لذا تألیف کتاب "معجم رجال الحدیث" را ضروری دانست که یک موسوعه رجالی است و راویان کتب اربعه را از لحاظ سندی توثیق کرده‌اند، بر خلاف علامه مامقانی در «تنقیه المقال» که بیشتر به توثیق صدوری اعتنا می‌کند. ایشان در این کتاب به دنبال قدمای رجالی همچون شیخ طوسی و نجاشی به نصوص تکیه کرده‌، اما با تمام این مطالب نوآوری‌هایی دارند که مؤلفین کتب رجال قبلی به آن نپرداخته‌اند و خلأهایی را پر می‌کند، مثل: طبقه شناسی، شناخت راوی‌های مهمل و مجهول، شناخت تصحیفات و تحریفات موجود در سلسله اسناد. بله، این‌ها از عوامل قوت کتاب و جزو نکات جدید است.
اجتهاد: در مسئله ولایت فقیه ایشان چه نظری داشتند؟
ربانی بیرجندی: اخیراً همین کتاب "معجم الرجال" تجدید چاپ شده و در مقدمه آن آقای مرتضی حکمی در این باره مدعی شده‌ که آیت‌الله خویی نسبت ولایت فقیه مدافع بوده‌ و این امری نیست که یک فقیه به آسانی از آن بگذرد. آیت‌الله خویی ممکن است در مدارس و حین بحث علمی مناقشه‌ای هم کرده باشد اما در مقام فتوا بر طبق مشهور فقها عمل کرده و از این جهت با طیف فقها و علما هماهنگ است. این نشان از آزاد رأیی در حوزه‌های علمیه بوده و اجتهاد برخاسته از این حریت است.
اجتهاد: با مطالعه جایگاه مرجعیت در یکصد سال اخیر و فقهای عصر آیت‌الله خویی به درک خاصی از مرجعیت ایشان می‌رسیم. به عنوان آخرین سؤال زوایا و ویژگی‌های مرجعیت ایشان چگونه بوده است؟
ربانی بیرجندی: مرجعیت آیت‌الله خویی در یک جایگاه ویژه‌ای است که این مطلب هم به سادگی برای ایشان اطلاق نشده بود، چرا که اولاً ایشان جزء مدرسین ممتاز حوزه علمیه نجف بود و بعد از مرحوم آیت‌الله بروجردی کم کم به سمت مرجعیت رفت. همزمان با وی بزرگانی چون آیت‌الله سید محسن حکیم، آیت‌الله شاهرودی، امام خمینی در نجف و آیت‌الله میلانی در مشهد بودند اما پس از رحلت آقای شاهرودی و حکیم از مراجع علی الاطلاق نجف شد و این نکته قابل ملاحظه است که فقط صرف درس و بحث برای مرجعیت کافی نیست، جامعه شیعیان افراد خاصی را به عنوان مرجع می‌پذیرند و نیاز به یک پختگی دارد. پس از این مطالب امکان مالی ایشان هم قابل توجه است که عامل خدمات شایان ایشان به حوزه علمیه شد و در زمان ایشان خدمات فوق‌العاده صورت گرفته؛ از قبیل ساخت ساختمان‌ها، تأسیس حوزه‌ها، ساخت مراکز علمی در سراسر جهان، پرداخت شهریه‌ و کمک مالی وسیع به طلاب و...که این‌ها از مسائلی است که برای هر مرجعی اتفاق نیفتاده است.

منبع
 

ali hoseini

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
جزییات ماجرای دستگیری حضرت آیت الله خویی و شهادت اطرافیان و فرزندان

جزییات ماجرای دستگیری حضرت آیت الله خویی و شهادت اطرافیان و فرزندان

شفقنا (پایگاه بین املللی همکاری های خبری شیعه) – حادثه ی دستگیری حضرت آیت الله العظمی خویی ودستگیری وشهاد حلقه ی اصلی یاران و شاگردان ایشان در جریان انتفاضه شعبانیه عراق وسپس شهادت سید محمد تقی خویی از نکات مهم تاریخ معاصر عراق و زندگانی این مرجع بزرگ شیعه است. در این خصوص با سید محسن خلخالی فرزند آیت الله سید محمد رضا خلخالی از شاگردان به نام ایشان که در جریان انتفاضه و دستگیری به شهادت رسید گفت و گویی داشته ایم که در پی می آید:
سیدمحسن خلخالی در گفت وگو با شفقنا، ابتدا با اشاره ای به سوابق پدر خود، تصریح کرد: پدر، پدر بزرگ و پدر آنها همگی متولد نجف بودند. پدر بنده، آیت الله خلخالی در نجف، کربلا و کاظمین دارای موقعیت بسیار خوبی بودند. زیرا پدر؛ امام جماعت نماز شب‌های جمعه در صحن حرم امام حسین(ع) بودند که اغلب کاظمینی‌ها و بغدادی‌ها در آن شرکت می‌کردند و آن را بسیار مهم تلقی می‌نمودند. در عین حال همه پدرم را در زمان خفقان حکومت صدام، به عنوان نماینده آقای خویی می شناختند و ایشان در سال، دو مجلس عمومی برگزار می کردند که تمامی اهل کاظمین و بغداد در این مجلس حضور می‌یافتند.
وی افزود: در ایام انتفاضه عراق، آقای خویی از پدر خواسته بودند تا با هیئتی هفت نفره که برای نگهداری امور نجف و شهرهای دیگر تنظیم شده بودند، همراه باشند. البته به گفته مادرم، ایشان برای این‌که وارد سیاست نشوند، در ابتدا قبول نمی‌کنند، اما با درخواست آقای خویی و واجب بودن اطاعت امر، در این هیئت شرکت می‌کنند و یکی از ارکان اصلی انتفاضه عراق می شوند. وقتی پیام مرحوم آیت‌الله العظمی خویی توسط مرحوم سید محمدتقی خویی در صحن نجف قرائت شد، پدر هم آن جلو ایستاده بودند.
وی بااشاره به نوع ارتباط آیت الله خلخالی با آیت الله خویی، این ارتباط را خانوادگی خواند و اظهار داشت: خانواده ما و آیت الله خویی، دارای رابطه سببی و نسبی بودند. هم چنین مادر بنده با همسر آقای خویی ارتباط نزدیکی داشتند. در عین حال، زمانی که پدربزرگ بنده به خاطر مشکلات زندگی در نجف، از عراق به ایران مهاجرت کرده و امام جماعت مسجد صدرالاشراف شدند، پدرم با این‌که 10 سال بیشتر نداشتند، اما به خاطر علاقه به نجف، با پدر خود به ایران نمی‌آیند و به ادامه تحصیل در نجف می‌پردازند . پدرم از سن 20 سالگی پای درس مرحوم آیت الله خویی می‌رفتند و سه دوره هم در دروس فقه و اصول مرحوم آقای خویی شرکت کرده بودند.
وی ارتباط حضرت آیت الله خویی و آیت الله خلخالی را ارتباط پدر و فرزندی عنوان و اظهار کرد: نقل است که در ایام انتفاضه عراق، وقتی به خانه مرحوم آیت‌الله العظمی خویی حمله می کنند و همه را از خانه خارج می کنند، مرحوم آقای خویی از پدر می خواهند که در منزل بماند. زیرا پدر بنده، پدر زن مرحوم سیدمحمدتقی خویی بود و مرحوم آیت الله خویی به ایشان گفته بودند که چون شما محرم هستید، در خانه بمانید تا مراقب بچه‌ها و خانم‌ها باشید. اما مرحوم پدر بنده به مرحوم خویی تاکید می‌کنند که ما شما را ترک نمی‌کنیم و هر کجا که شما بروید، با شما خواهیم آمد، لذا پدر با ایشان به بغداد می‌روند.
فرزند آیت الله سیدمحمدرضا موسوی خلخالی، با اشاره به حوادث آن زمان که منجر به زندانی شدن آیت الله خویی شده بود، گفت: حمله و موشک باران نیروهای عراقی در نجف از نیمه شعبان شروع شد و تا اول رمضان که روز دوشنبه بود و تنها 4 روز به عید نوروز مانده بود، ادامه یافت. فرزند آیت الله خویی، سیدمحمدتقی خویی در این خصوص نقل می کند که؛ آیت الله خویی از ایشان می خواهد که به نگهبانان جلوی در بگوید که بروند. زیرا قصد بعثی ها از حمله، شخص آقای خویی و افراد داخل منزل بودند. سیدمحمدتقی خویی هم به بیرون می رود و به محافظان آقای خویی که از جوانان متدین و دلیر و شجاع بودند، می خواهد که محل را ترک کنند و به شهرهای خود بروند. وقتی با مقاومت و گریه و زاری آنها روبرو می شود، به آن‌ها می گوید که این دستور، دستور شرعی است و شما باید اطاعت کنید.
وی به نقل از سیدمحمدتقی خویی نقل می کند: وقتی بنده [سید محمد تقی] را گرفتند و کشان کشان به بیرون بردند، به یک‌باره صدای یکی از جوانان محافظ را شنیدم که خطاب به افسر نیروی بعثی گفت که آیا می‌دانی چه می‌کنی؟ آیا می دانی پسر چه کسی را بر روی زمین می‌کشی؟ او فرزند مرجع تقلید ماست. افسر هم از صحبت های آن جوان تعجب کرد که با چه جرأتی این صحبت ها را بیان می کند. لذا او را هم دستگیر کردند که البته بنده نمی دانم چه اتفاقی برای آن جوان افتاد.
وی با بیان این‌که آن روز علاوه بر آیت الله خویی، مرحوم سیدجعفر بحرالعلوم و آیت الله خلخالی را هم دستگیر کردند، خاطرنشان کرد: به گفته سیدمحمدتقی خویی، همه افراد دستگیر شده را به سمت وادی السلام که مقر پادگان ارتش بود، بردند. وی هم چنین نقل می کند که طاها رمضان در میان آن‌ها می آید و به غیر از دادن فحاشی، هیچ اقدام دیگری نمی‌کند. به نحوی که وقتی طاها رمضان می‌رود، ارتشیان از یک‌دیگر می‌پرسند که ما برای چه این‌ها را به این‌جا آورده‌ایم. یکی از آن‌ها پیشنهاد می دهد که دستگیرشده‌ها را به بغداد بفرستیم. آن‌ها وقتی می خواستند آیت الله خویی را به تنهایی بفرستند، سیدمحمدتقی به آنها می گوید که پدر بنده [حضرت آیت الله خویی ] قادر به راه رفتن به تنهایی نیست و من هم باید با او بروم. لذا او را هم همراه با پدر با یک وانت دو کابینه می فرستند.
وی با اشاره به صحبت های سیدمحمدتقی خویی گفت: آیت الله خویی در تمام مسیر دائما صحبت می‌کرد و پسر خود را دلداری می داد و از آرزوهای خود برای به شهادت رسیدن می گفت. به گفته سیدمحمد تقی خویی آن‌ها از هیچ یک از زندانیان دیگر خبر نداشتند تا این‌که با گذشتن از مراکز نظامی، به اداره اطلاعات و امنیت عراق می‌رسند. نظامیان در این اداره دیگر اجازه همراهی سیدمحمدتقی با پدرش را نمی‌دهند. او به آنها تاکید می کند که پدرم قادر به راه رفتن نیست و من باید همراه او باشم. اما آن‌ها می‌گویند که این یک دستور است و او باید به تنهایی برود. لذا آنها را از هم جدا می کنند و سیدمحمد تقی را به یک زندانی که دارای دالان های تو در تو بوده، می‌برند.
خلخالی افزود: به گفته سیدمحمدتقی خویی، اتاقی که او را می برند، دارای چراغی بود که سو سو می کرد و تاریک بود و آثار خون در همه جای آن به چشم می خورد. لذا سیدمحمدتقی از آنها می خواهد که اگر به خواب رفت، او را برای نماز صبح بیدار کنند. در عین حال به آن‌ها می‌گوید که من نگران پدرم هستم و آنها هم در جواب می گویند که جای نگرانی وجود ندارد. وی می گوید که مدتی گذشت تا این‌که یک نفر پنجره را باز کرد و گفت که چرا نخوابیدی؟ من هم گفتم که نگران پدرم هستم و نمی‌توانم بخوابم. او هم به من گفت که آیا من را نشناختی؟ که گفتم نه. گفت، من نجفی و از همسایه‌های شما در نجف هستم. بعد گفت: نگران نباش و هیچ خبری نیست و رفت. بعد از مدتی دوباره آمد و به من گفت که شانست خیلی خوب است. چون آقا حالشان به هم خورده و شما را می‌خواهد. لذا بنده را با چشمان بسته راهی کردند و به سالنی بردند که همانند یک محکمه بود و عده ای از امرای ارتش، نظامی و غیرنظامی، دور تا دور نشسته بودند و آقا هم نشسته بود. تا وارد شدم، آقا به بنده گفتند که محمدتقی کجا بودی؟ یکی از مسؤلان هم از من پرسید که آیا محمدتقی تو هستی یا خیر؟ که گفتم بله. گفت، آیا شما به کربلا هم رفته بودید؟ گفتم نه من فقط همراه پدر بودم و اصلا از ایشان جدا نشدم. او پرسید که این کاغذها چیست؟ گفتم که پدر دو اطلاعیه دادند که در اولی مردم را دعوت به آرامش می کردند و در دومی هفت نفر را به عنوان کمیته نگهداری و کنترل امور مردم گذاشته بودند، زیرا پدر وظیفه شرعی داشتند و قصد دخالت در قضایای سیاسی را به هیچ عنوان نداشتند.
وی به نقل از سیدمحمدتقی خویی افزود: مجددا افسر حاضر در جلسه از من پرسید که این کاغذها که شما امضا کرده اید چیست که به پمپ بنزین‌ها نامه نوشته‌اید؟ گفتم که در آن زمان که هرج و مرج بود، وظیفه ما هم کنترل شهر و هم حفظ آرامش مردم بود. لذا قضیه را به لحاظ شرعی برای آن‌ها تبیین کردم و به آن‌ها اطمینان دادم که موضوع سیاست و حکومت و سلطه نبود. بعد متوجه شدم که پدر به شدت سرفه می‌کنند و نظامیان هم مشغول صحبت با یک‌دیگر هستند که بعد به ما گفتند که شما می توانید بروید. لذا ما را از آن‌جا به اتاقی دیگر بردند. من پدر را که از روز قبل هیچ غذایی نخورده بود، به سختی راه می بردم تا وضو بگیرد و نماز بخواند. حتی وقتی برای او شیر و غذا آوردند، نخورد. لذا نزدیک صبح بعد از نماز دیدم که بسیار شلوغ شده و ماشین‌های زیادی رفت و آمد می کردند. به پدرم گفتم به نظر می‌رسد که می‌خواهند ما را به قصر ریاست جمهوری ببرند. ساعت 8 صبح، ما را سوار ماشین کردند و به قصر ریاست جمهوری بردند. من خود ویلچر آقا را راه می‌بردم و دیدم که صدام در انتهای سالن ایستاده است. وقتی به او رسیدیم با پدرم دست داد، اما از آنجا که پسران آقا را مسبب تمامی اتفاقات می‌دانست، با من دست نداد. بعد از آن هم نشستی برگذار شد که فیلم آن را همه دیده‌اند.
وی با اشاره به هدف صدام از برگزاری این ملاقات، تصریح کرد: صدام قصد بهره برداری تبلیغاتی داشت و برای همین هم ملاقات صورت گرفته را فورا در تلویزیون پخش کردند. در حالی که مردم همه می دانستند حقیقت قضیه چیست.
وی ادامه داد: وقتی به آقای خویی گفتند که شما می توانید بروید، ایشان هم سراغ شش نفر دیگری را که با آنها دستگیر شده بودند، می‌گیرد. صدام هم به ایشان می‌گوید که آن‌ها در نجف هستند و قبل از رسیدن شما به خانه، به شما ملحق می شوند. اما مرحوم خویی دیگر هیچ‌گاه فرزند و دیگر افراد خانواده‌ و آن اصحاب خود را ندید و تا آخر عمر دائما بیان می‌کرد که من رئیس جمهوری به این دروغ گویی ندیدم. جنازه ها را هم هیچ‌گاه تحویل ندادند و سند و مدرکی هم از احوالات آنها به دست نیامد.
فرزند آیت الله خلخالی خاطرنشان کرد: بعد از سقوط صدام شایعه شد که دو اتوبوس از زندانیان را به طرف پادگان اشرف برده اند که عده ای می‌گفتند؛ ایرانیان زندانی بودند. البته بنده به یکی از عراقی‌ها گفتم که زندان اشرف به دست شماست و قبرستانی در آنجا هست که احتمال می رود این افراد در این قبرستان دفن شده باشند که او هم گفت که ما پی‌گیری می کنیم.
وی با بیان این‌که تمام تقریرات درس‌های آیت الله خویی توسط آیت الله خلخالی نگاشته شده است، گفت: بعد از انتفاضه 42 کتاب خطی از پدرم به دست ما رسیده است که در نظر داریم هر سال حداقل دو کتاب را به چاپ برسانیم.
وی با اشاره به این‌که آیت الله خلخالی بعد از فوت داماد آیت الله خویی، جانشین خواندن نماز جماعت در حرم امیرالمومنین(ع) و حرم امام حسین(ع) شدند، یادآور شد: بعد از آیت الله خویی، تمام امیدها برای مرجعیت، متوجه داماد ایشان بود، چراکه ایشان ملا و صاحب رساله بود و جای آقای خویی هم نماز می‌خواند. بعد از فوت داماد آیت الله خویی، پدر بنده جایگزین نماز صبح ایشان در حرم امیرالمومنین(ع) و ظهر و شب در مسجد بهبهانی و شب های جمعه در صحن حرم امام حسین(ع) شدند. البته نماز شب‌های جمعه به نحوی سیاسی و حائز اهمیت بود، طوری که به قول برادرم، برخی آقایان بعد از نماز عصر، برای خواندن نماز شب جمعه از همان موقع جا می‌گرفتند.
وی در بیان مقام و منزلت پدر بزرگوارش نزد بزرگانی همانند آیت الله تبریزی، اظهار کرد: یک بار مرحوم آقای تبریزی به بنده گفت که آقا سید محسن، اگر من هم‌ برای فقدان چنین پدری تا آخر عمر گریه می‌کردم! تو پدرت را نمی شناسی! من با او بزرگ شدم و می‌دانم که به تمام مستحبات عمل می‌کرد. او تمامی نمازهای یومیه رادر حرم حضرت امیرالمومنین(ع) می خواند. ا و به من می‌گفت که مُهرت را بزرگ بگذار تا بینی شما هم به خاک بخورد.
حجت الاسلام خلخالی افزود: مرحوم آیت الله حاج میرزا جواد آقای تبریزی از رفقای نزدیک پدرم بود و به خاطر دارم که پدر به ایشان می گفت که به ایران نرو، مرجعیت شیعه درآینده به شما نیازمند است.
وی هم‌چنین با اشاره به علاقمندی آیت الله العظمی سیستانی به آیت الله خلخالی تصریح کرد: به یاد دارم که این دو نفر یک دوست دیگر هم داشتند که روزهای پنج شنبه تا ظهر با هم بودند. هم‌چنین به خاطر دارم که بعد سقوط صدام وقتی به خدمت آیت الله سیستانی رسیدم، ایشان به من گفتند که سیدمحسن من باید در فقدان پدرت به تو تسلیت بگویم یا تو باید به من تسلیت بگویی؟ چراکه من خواهر و برادرانم را از دست دادم، اما به اندازه از دست دادن پدر تو محزون نشدم! وقتی هم به نجف و خدمت ایشان می‌رفتم، به من می‌گفتند که تنها خانه‌ای که من به آنجا می روم، فقط خانه تو است، من هیچ جای دیگر نمی روم. چرا که ایشان علاقه بسیاری به خانواده ما داشتند و من امیدوارم که خداوند ایشان را سلامت بدارد.
وی با اشاره به مقام علمی آیت الله خویی نیز یادآور شد: مرحوم آقای خویی راجع به کتاب حجی که پدرم نوشته بودند، تقریری در مقدمه آن آورده است که نشان می دهد، ایشان اجازه اجتهاد را به پدرم داده بودند.
وی هم چنین در بیان خاطره ای از آیت الله خویی و آیت الله خلخالی گفت: پدرم می‌گفت که اواخر عمر آقای خویی، ایشان بسیار خسته می‌شدند و به ما می‌گفتند که من دیگر درس نمی‌دهم، اما من و آیت الله بروجردی به ایشان می گفتیم که حتی اگر 5 دقیقه صحبت کنید، برکتی برای ما است. زیرا دوام و ثبات حوزه به وجود شماست و اگر شما نیایید، حوزه تعطیل می‌شود. لذا پدرم می گفت که ما ایشان را خواهش می کردیم تا 5 دقیقه بالای منبر بروند.
فرزند آیت الله سید محمدرضا موسوی خلخالی، در بیان خاطره ای از برادرش سیدامین خلخالی هم گفت: سیدامین خلخالی بعد از پدرم، به خانه پدری منتقل شد و جای پدر نماز جماعت می خواند. در ایام انتفاضه هم ایشان به همراه آیت الله سیستانی زندانی شد. ایشان تعریف می کرد که وقتی ما 17 نفر را دستگیر کردند، به اتاقی بردند و اولین کسی که برای بازجویی خواستند، من بودم. او می‌گفت، ما در اتاق نشسته بودیم که یک دفعه در باز شد و یک جوان نجفی را که به شدت شکنجه شده بود را به داخل آوردند و از او خواستند که سیدامین خلخالی را نشان دهد. آن جوان هم من را نشان داد. افسر گذرنامه من را خواست اما چون در گذرنامه ایرانی من، نامم سیدموسی بود، مجددا به آن جوان مجاهد پرخاش کرد و گفت که او سیدامین نیست. من هم ساکت بودم و هیچ سخنی مبنی بر تأیید و یا رد موضوع نکردم. آن جوان را به بیرون بردند و رفتند اما بعد از یک ساعت مجددا همان افسر آمد و من را برای بازجویی به بیرون برد. من هم به آن‌ها گفتم که آیا می دانید چه علمایی از شیعیان را دستگیر کرده‌اید؟ آیا می‌دانید که جانشین آقای خویی را گرفته‌اید؟ آنها هم گفتند که آن شخص کیست و من هم نام آقای سیستانی را بردم. این مسأله موجب شد تا روز بعد همه ما را آزاد کنند.
وی با اشاره به جریان شهادت سید محمد تقی خویی و سید امین خلخالی خاطرنشان کرد: آقا سید محمد تقی از کربلا عازم بودند وآقا سید امین هم از طرف آیت الله خویی به فقرا سر می زد. لذا شب جمعه‌ای که از کاظمین به کربلا رفت، در راه بازگشت از کربلا با سید محمد تقی با هم بودند که توسط عوامل صدام به شهادت رسیدند. به نحوی که یک کامیون که از قبل آماده شده بود، راه را بر آن‌ها می بندد و مرحوم سیدمحمدتقی خویی، سیدامین خلخالی و فرزندش محمد 7 ساله در جا شهید می‌شوند. البته در آن زمان این حادثه را یک تصادف عادی تلقی کردند و گفتند که راننده هم فرار کرده است. اما بعدا مدرکی به دست ما رسید که نشان می داد، این حادثه به دستور صدام صورت گرفته است.
وی افزود: بعد از سقوط صدام، آمریکا حدود 52 تن از اسناد و مدارک سازمان اطلاعات و امنیت، مخابرات و قصر ریاست جمهوری را با خود به آمریکا برد که در حال حاضر هم در حال طبقه‌بندی آن در یک دانشگاه هستند. موزه‌ای هم برپا کرده اند که اسناد را در آن‌جا نگه می‌دارند. ماه گذشته کنفرانسی در این‌جا برپا شد و آقایی که اهل کوفه بود و در آن‌جا کار می کرد و در این کنفرانس حضور داشت، نسبت من را با سید امین پرسید که من هم به او گفتم که برادرش هستم. او هم به ما گفت که مدرکی در موزه هست که این حادثه در ساعت 11:35 دقیقه شب جمعه با دستور و امضای صدام رخ داده و گزارش آن هم ساعت 7 صبح روی میز صدام بوده است. یعنی صدام کاملا در جریان حادثه قرار داشته و مسبب اصلی حادثه هم خود او بوده است.

منبع
 

ali hoseini

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آثار و تالیفات ایشان

آثار و تالیفات ایشان

1- التنقيح: تقرير استاد، شيخ على غروى تبريزى، از دروس آيت اللَّه خوئى است كه تاكنون 9 جلد از آن - در مباحث اجتهاد، تقليد، طهارت و صلاة - به طبع رسيده است.

2- مستند العروة الوثقى: نگرش استاد حاج شيخ مرتضى بروجردى . اين كتاب نيز تقريرات استاد اعظم آيت اللَّه خوئى به موازات كتاب « التنقيح » است، ولى چون مباحث مربوط به اجتهاد و تقليد و طهارت در كتاب « التنقيح » آمده است، وى انتشار تقريرات خود را از كتاب « صلاة » آغاز نموده و تاكنون 5 جلد آن را منتشر ساخته و همچنين مباحث مربوط به « صوم » را در دو جلد و « اجاره » را در يك جلد منتشر كرده است.
3- معتمد العروة الوثقى: نگارش استاد سيد رضا خلخالى . اين عالم بزرگوار كه هم اكنون در زندان بعثيها به سر مى‏برد، مباحث استاد خود را در رابطه با مسائل « حج » در 5 مجلد منتشر نموده است.
4- مبانى العروة الوثقى: از فرزند دانشمند آن فقيد سعيد آقاى سيدمحمد تقى است كه درسهاى فقهى والد خود را درباره « نكاح »، « مساقات »، « مضاربه »، « مزارعه »، « غصب » و... در چهار جلد به نام فوق، منتشر ساخته است.
5- فقه الشيعه: از سيد مهدى خلخالى. اين مرد دانشمند نيز تقريرات درس استاد خود را در مباحث مربوط به « اجتهاد و تقليد و طهارت » و... در 5 جلد منتشر ساخته است.
6- منهاج الصالحين: يك دوره متن فقهى است كه به قلم خود حضرت آيت اللَّه خوئى است و تاكنون چندين بار در دو مجلد، به زيور طبع آراسته شده است.
7- تكلمة المنهاج: اين كتاب حاوى مسائلى است كه در منهاج الصالحين نيامده است.
8- مبانى التكملة: در اين كتاب، مسائل « تكملة المنهاج » به صورت استدلالى مطرح شده و قسمتى از احكام مربوط به « حدود وديات و قضا و شهادات » كه متن آنها در منهاج الصالحين نيست، نقل شده است.
9- حاشية العروة الوثقى: در اين كتاب حواشى معظم له، به طور مستقل با متن عروة الوثقى، چاپ شده است.
10- مصباح الفقاهه:در احكام مكاسب وبيع و خيرات، نگارش استاد شيخ محمد على توحيدى در 7 جلد كه تاكنون سه جلد آن چاپ شده است - مرحوم توحيدى در ماه مبارك رمضان 1395 ه در قم به رحمت حق پيوست .
11- فقه العترة: در دو جلد.
12- تحرير العروة.
13- محاضرات فى الفقه الجعفرى: در دو جلد.
14- الدر الغوالى فى فروع العلم الاجمالى: نگارش حاج آقا رضا لطفى كه در سال 1368 در تهران به طبع رسيده است.
15- الرأى السديد فى الاجتهاد و التقليد .
16- رسالة فى تحقيق الكر.
17- رسالة فى حكم اوانى الذهب.
البته ما در اينجا به بخشى از كتب فقهى كه به قلم خود استاد بزرگ يا به خامه اصحاب درس ايشان تحرير يافته، اشاره كرديم و يك نظر كوتاه بر اين فهرست، ما را با عظمت خدمت و شدت علاقه ايشان به فقيه و تربيت ققيه، آشنا مى‏سازد. مجلدات چاپ شده از آثار ايشان بالغ بر 50 جلد مى‏باشد و اگر ما فهرست كتابهايى را كه پيرامون فقه به قلم خود اين فقيه نوشته شده يا بوسيله شاگردان او نگارش يافته اما تاكنون به زيور طبع آراسته نشده، بر اين رقم بيفزايم، فكر و انديشه از عظمت كار او به شگفت در خواهد آمد!.


* * *
... البته در قلمرو مسائل فقهى بالغ بر 50 اثر از آن مرجع بزرگ منتشر شده است ولى در مباحث اصول نيز آثار زيادى از آن استاد بزرگ به يادگار مانده است... و آن بزرگوار در علم اصول نادره دوران بود. اسامى بعضى از آن آثار به قرار ذيل است :
1- اجودالتقريرات، در دو جلد، مرحوم آيت اللَّه خوئى در اين كتاب دروس استاد خويش مرحوم علامه نائينى در علم اصول به رشته تحرير در آورده و هر دو جلد آن به نظر استاد رسيده و در بيروت چاپ شده است و اخيراً جلد اول آن با يك رشته تعليقات از مؤلف، در تهران تجديد چاپ گرديده است.
2- محاضرات فى اصول الفقه، نگارش شيخ محمد اسحاق فياض. اين كتاب يك دوره تقريرات درس اصول استاد فقيد است كه تاكنون تنها از آن 5 جلد انتشار يافته است و مسائل عقلى علم اصول به صورت مخطوط باقى است.
3- مصباح الاصول، نگارش سيد سرور بهسودى كه مباحث عقلى را در سه مجلد منتشر نموده است. (از سرنوشت مؤلف اين كتاب مدتى است خبرى نيست گويا به وسيله دژخيمان نظام پيشين افغانستان به شهادت رسيده است)؟
4- مبانى الاستنباط، در 4 جلد، حاوى مباحث عقلى، نگارش و تقرير استاد حاج سيد ابوالقاسم كوكبى تبريزى است.
5- مصابح الاصول در يك مجلد، نگارش سيدعلاءالدين بحر العلوم است كه قسمتى از مباحث الفاظ در آن آمده است و اجزاء ديگر آن به صورت خطى باقى است.
6- دراسات فى الاصول العلميه، در يك جلد، تأليف سيدعلى شاهرودى.
7- جواهرالاصول، در يك جلد .
آيت اللَّه فقيد در معجم الرجال الحديث از اين دو كتاب نام برده است. تا اينجا ما با بخشى از آثار به جا مانده از آن استاد بزرگ در علم اصول آشنا شديم، و هرگاه اسامى آنچه كه از خود آن فقيد يا از شاگردانش نگارش يافته و منتشر نشده است بر آن بيفزاييم، عظمت كار ايشان در بسط اين علم بيشتر جلوه مى‏كند.
آثار ديگر
1- البيان فى تفسير القرآن و نفحات الاعجاز
در تاريخ مرجعيت شيعه، افراد معدودى را مى‏بينيم كه در عين تبحر در فقه و اصول، در ديگر فنون اسلامى نيز متخصص بوده‏اند مثلا شيخ بزرگوار شيعه مرحوم مفيد، در حالى كه فقه شيعه را به صورت جالب تنظيم كرد و پايه‏هاى آن را از نظر اجتهاد استوار ساخت، در قلمرو كلام متكلمى بى نظير و در ميدان حديث، محدث ماهر و در عرصه تاريخ، مورخ توانائى است و كتابهاى او در رشته‏هاى مختلف نشانه نبوغ و جامعيت اوست و در عين حال، زعامت شيعه را برعهده داشت.
اين نمونه از مراجع، در تاريخ شيعه كم نبوده‏اند و نمونه‏هاى ديگرى به چشم مى‏خورند. در عصر ما حضرت آيت‏اللَّه العظمى خوئى، در حالى كه متخصص فقه و اصول بود و متجاوز از نيم قرن كرسى تدريس اين دو رشته را در حوزه نجف در اختيار داشت، از ديگر علوم و فنون نيز غفلت نورزيده و داراى اطلاعات وسيع و جامعى بود. در دوران جوانى ايشان كه تبليغات مسيحيان برضد اسلام و قرآن در كشورهاى عربى در حال افزايش بود كتابى به نام « نفحات الاعجاز » نوشته و از حريم قرآن با قاطعيت كامل، دفاع نموده‏اند.
مرحوم آيت اللَّه خوئى روزگارى احساس كرد كه حوزه نجف، به صورت دانشكده فقه و اصول درآمده و ساير رشته‏هاى علوم به خصوص علوم قرآنى و مسائل تفسيرى مورد توجه طلاب و فضلا قرار نمى‏گيرد. بدين جهت در سال 1370 هجرى قمرى درسى به عنوان تفسير و علوم قرآن داير نمود كه نخستين اثر آن كتاب « البيان فى تفسير القرآن » است كه بطور مكرر چاپ شده و منتشر گرديده است. اين اثر گرانبهاى استاد، يكى از مصادر علاقمندان علوم قرآنى و تفسير است و به حق شايسته بود استاد فقيد اين تأليف را تا آخر قرآن ادامه دهد. در اين جلد هر چند مقدمات علوم قرآن به صورت وسيع مورد بررسى قرار گرفته ولى از تفسير قرآن تنها به تفسير سوره مباركه حمد اكتفاء شده است و از نظر علوم قرآنى در چهار موضوع تحقيق شايان توجهى انجام يافته است:
الف - بخش اعجاز قرآن از ديدگاه‏هاى مختلف كه در نوع خود، كار ابتكارى بوده است و هر چند بخشى از آنها را استاد وى شيخ محمد جواد بلاغى (1352-1282) در كتاب ارزشمند « آلاء الرحمن » آورده است، ولى شاگرد با فضيلتش بسيارى از آنها را پرورانده و در بخشى نوآوريهاى زيبايى دارد.
ب - مسأله تحريف قرآن! كه دشمنان آن را به شيعه نسبت داده‏اند، استاد از نظر تاريخ جمع آورى قرآن، به اين حقيقت رسيده است كه در قرآن به هيچ نحو كاستى و فزونى رخ نداده و نمى‏توانست رخ دهد و به شبهاتى كه در اين باره معاندان و كوته ‏فكران مطرح مى‏كنند، به خوبى پاسخ داده و سرانجام ثابت نموده است كه قرآن در زمان خود پيامبر اكرم جمع آورى شده است.
ج - مسأله ناسخ ومنسوخ... افراطگران در قرآن به نسخ فراوان قائل شده و از اين طريق از عظمت آن كاسته‏اند، استاد با تبحرى كه در مسائل تفسيرى و فقهى دارند 36 آيه را كه در آنها ادعاى نسخ شده، مطرح كرده و ثابت نموده‏اند كه نسخ در آنها راه نيافته است.
د - مسأله قراءات سبع كه توجه بسيارى از قاريان قرآن را به خود مشغول ساخته و به جاى امعان نظر و دقت در قرآن به فراگيرى اختلاف قراءات پرداخته‏اند، معظم له ثابت نموده كه قراءات سبع، فاقد سند معتبر مى‏باشد .
با توجه به چنين بحثهاى ابتكارى، شايسته بود كه حضرت استاد، همين كار علمى را ولو به وسيله شاگردان خود به گونه‏اى استمرار مى‏بخشيد و خود نيز البته به آن علاقه وافر داشت ولى حوادث روزگار اجازه اتمام كار را نداد و خود آن مرحوم نيز از توقف اين كار، اظهار تأسف كرده و مى‏گويد: « ... الى ان حالت ظروف قاسيه دون ماكنت ارغب فيه من اتمام و كم كنت اوُدّ انتشار هذاالدرس و تطويره ».(2)
2- معجم رجال الحديث
علم رجال، - يعنى شناسايى راويان حديث از نظر وثاقت واتقان روايت - اين علم يكى از اركان اجتهاد است و از زمان ائمه اطهار مورد توجه ياران آنان بوده و كتابهايى در اين باره تأليف كرده‏اند. حسن بن محبوب (224-150 ه ق) كه از اصحاب امام كاظم (ع) و امام رضا (ع) بود كتابى به نام « المشيخه » نوشته و در اختيار محدثان آن عصر قرار داده است و اين علم پيوسته از زمان امامان تا به امروز را تكامل خود را پيموده و طبق نقل محقق خبير مرحوم شيخ آقا بزرگ طهرانى در كتاب « مصطفى المقال » قريب (500) اثر رجالى به صورتهاى مختلف از طرف علماى شيعه نوشته شده است . دانشمندان رجالى در تنظيم مطالب اين علم، يكى از دو راه را پيموده‏اند:
1- نگارش اسامى رُوات به صورت الفبائى. در اين روش فقط انسان راويان و خصوصيات آنها را مى‏شناسد ولى طبقه او در حديث به روشنى شناخته نمى‏شود.
2- نگارش رجال به صورت طبقات، در اين روش، رجال به صورت طبقات نوشته مى‏شوند، يعنى هر نسل از راويان به عنوان يك طبقه، مورد بررسى قرار مى‏گيرد.
مرحوم آيت اللَّه خوئى كتاب « معجم رجال الحديث » را در 23 جلد منتشر ساخته و تاكنون دو بار به زيور طبع آراسته شده است و اساس آن را طبقات تشكيل مى‏دهد. او هر چند از روش شيخ طوسى كه امام هر عصر را محور طبقه قرار داده، پيروى نكرده و همچنين از اينكه راويان حديث را از نظر تاريخ وفات طبقه بندى كند، صرفنظر نموده و همه روات را به صورت الفبائى ذكر كرده است، ولى ابتكارى كه در آن به خرج داده اين است:
اولاً: همه مشايخ و تلاميذ را وى با ذكر محل روايت از قبيل باب و جلد و صفحه را مى‏آورد و از اين طريق مراجعه كننده مشايخ و تلاميذ هر راوى را به خوبى مى‏شناسد . ثانياً تعداد روايت هر راوى را با ذكر جايگاه از نظر كتاب و جلد و باب يادآور شده و انسان از اين طريق به مقام علمى راوى واقف مى‏شود و چه بسا راوى حديث است كه بيش از يك حديث يا چند حديث انگشت شمار از معصوم نقل نكرده است، ولى در اين ميان راويانى هم هستند كه هزاران حديث از پيشوايان معصوم نقل كرده‏اند و مسلماً اين نوع از راويان متخص حديث بوده‏اند، در حالى كه راويان نوع اول، نقل حديث براى آنها جنبه اتفاقى داشته است. و ثالثاً: به اختلاف نسخه‏ها اشاره كرده و احياناً اغلاط آنها را هم در ضمن فصلى يادآورد شده است و بدين وسيله خدمت بزرگى به كتب حديث به ويژه كتب اربعه شيعه نموده است... (3)
اينها، نمونه هايى از كتب و آثار علمى مرحوم آيت اللَّه خوئى است اما اسامى بعضى ديگر از آثار ايشان كه هنوز چاپ نشده‏اند، عبارتند از:
1- أضاءة القلوب
2- فقه القرآن على المذاهب الخمس
3- فهرست جامع الشتات
4- ازالة المحادة عن ملك المنافع المتضاده
5- أثارة العقول
6- قاعدة التجاوز
7- تعارض الاستصحابين
8- رسالة فى الخلافة.
آنچه گفته شد قطره‏ائى از درياى وجودى علمى آيت اللَّه خوئى است. البته ضياء پرتو افكار نوين و پرفروغ وى در آثار نفيس علمى او چون فقه و اصول و تفسير و رجال خلاصه نمى‏گردد، بلكه شعاع تجليات افكار اين وحيد عصر در تلامذه برجسته و شاگردان مكتب وى بيشتر مشهود است، كه آيت‏اللَّه العظمى گلپايگانى به گوشه‏اى از آن چنين اشاره مى‏كنند:
« ... شخصى كه متجاوز از نيم قرن، خورشيدوار در آسمان عالم اسلام نورافشانى مى‏نمود و در مكتب علم و فقهات و تربيت او هزاران عالم و مدرس پرورش يافته‏اند... حضرت آيت اللَّه خوئى در عصر حاضر الحق افتخار دنياى اسلام و جهان تشيع و ستاره درخشان علم و فقاهت بودند آثار علمى ايشان در فقه و اصول و رجال و تفسير مورد استفاده علماى اعلام و حوزه‏هاى علميه بوده و خواهد بود... »
و مقام معظم رهبرى در پيام ژرف خويش جايگاه تاريخى اين رادمرد الهى و بزرگ پرچمدار علوم اهل بيت را اينگونه اشاره دارند:« اين حادثه (رحلت آيت اللَّه العظمى خوئى) براى جهان اسلام و مخصوصاً حوزه‏هاى علميه مصيبتى بزرگ است. آن عالم بزرگ بقيه‏ى سلف صالح و يكى از پرچمداران علوم اسلامى و يكى از مراجع بزرگ تقليد دوران معاصر بود. ايشان در بسيارى از علوم اسلامى رايج در حوزه‏هاى علميه از اساتيد مسلم و كم نظير به حساب مى‏آمد. فقيهى بزرگ و اصولى‏اى عميق و مفسرى نوآور و رجالى‏اى صاحب مكتب و متكلمى زبر دست بود... »

 

ali hoseini

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
فقیهی که پس از مهاجرت امام خمینی از نجف، حکیمانه در مقابل رژیم عراق ایستاد

فقیهی که پس از مهاجرت امام خمینی از نجف، حکیمانه در مقابل رژیم عراق ایستاد

پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه( شفقنا) - سعید طاوسی مسرور - سید ابوالقاسم بن علی اکبر بن هاشم موسوی خویی در 15 رجب 1317 ق در خوی متولد شد. در 1328 ق پدر ایشان به نجف اشرف مهاجرت می کند و او دو سال بعد در 1330 ق به پدرش ملحق می شود. سید ابوالقاسم جوان پس از اتمام مرحله سطح در سال 1338 ق در سن بیست سالگی پا به عرصه تحصیل خارج می گذارد. و از همان آغاز آثار ذکاوت و استعداد علمی او چشمگیر و مشخص است. او افزون بر 12 سال از محضر اساتید ذیل استفاده می کند:
شیخ الشریعه اصفهانی، شیخ مهدی مازندرانی، آقا ضیاءالدین عراقی، شیخ محمد حسین اصفهانی (مشهور به کمپانی)، شیخ محمد حسین نائینی، شیخ محمد جواد بلاغی صاحب تفسیر آلاءالرحمن و حکیم بزرگ مرحوم سیدحسین بادکوبی. بیشترین تحصیل او در فقه و اصول نزد مرحوم کمپانی و مرحوم نائینی صورت می گیرد. او نزد این دو عالم علاوه بر چند کتاب فقهی، یک دوره کامل خارج اصول را میگذراند و پس از درس استاد، مباحث مطروحه را برای دیگر طلاب که در بینشان اهل فضل کم نبود، تقریر می کند. مرحوم نائینی آخرین استادی است که او از محضرش استفاده کرده است. مدتی نیز به درس آیت الحق سید علی آقا قاضی می رفت و مشهور است که مرحوم قاضی دستورالعملی به وی آموزش داد و پس از چهل روز مکاشفه¬ای برایش حاصل شد و آینده خود و این که به مرجعیت می¬رسد را مشاهده کرد.
در بیست و پنج سالگی (1342 ق) نخستین کتابش به نام نفحات الاعجاز فی رد حسن الایجاز را در نجف اشرف منتشر می کند. این کتاب نقد و پاسخی است به کتاب حسن الایجاز فی ابطال الاعجاز یک آمریکایی موسوم به نصیرالدین ظافر. ابوالقاسم جوان در این کتاب از اعجاز قرآن کریم دفاع می کند. شش سال بعد، انتشار جلد اول «اجود التقریرات» که تقریر دروس مرحوم میرزای نائینی به قلم اوست، وی را به عنوان یک مجتهد جوان در حوزه نجف معرفی می کند. حدود سال 1352 ق. تدریس مرحله عالی خارج فقه و اصول را در مسجد خضرای نجف آغاز می کند و در این زمان جمعی از بزرگان علمای نجف مانند مرحومان نائینی، کمپانی، عراقی، بلاغی و سید ابوالحسن اصفهانی به اجتهاد و فقاهت ایشان شهادت داده اند و در نزدیک شصت سال تدریس مداوم جمع کثیری از افاضل علمای جهان اسلام در محضر او پرورش می یابند. تدریس دو دوره کامل خارج مکاسب (بر مبنای مکاسب شیخ اعظم انصاری رحمه الله) و چند کتاب فقهی دیگر و نیز دو دوره کامل کتاب صلوة را در طول 25 سال، انجام می دهد و از سال 1377 ق تدریس فروع متن عروه الوثقی را آغاز می کند و طی نزدیک به سی سال توفیق می یابد یک دوره کامل فقه استدلالی را به ترتیب عروه الوثقی به پایان برد.
او در عمر پربار خود موفق می شود شش دوره کامل خارج اصول را تدریس کند و تدریس دوره هفتم به واسطه اشتغالات مرجعیت، در مسئله «ضد» رها می شود (ظاهراً قبل از 1400 ق). انتشار جلد اول کتاب البیان فی تفسیر القرآن نشان داد که ایشان در علوم قرآنی و تفسیر نیز مبتکری نوآور و صاحب نظری بصیر است. اما علی رغم تدریس طولانی ایشان در فقه و اصول، تدریس تفسیر را به دلایلی ادامه نمی دهد.
از مشهورترین شاگردان مرحوم آیت ا… العظمی خویی می توان از علمای ذیل یاد کرد:
شهید سید محمد باقر صدر، شهید میرزا علی غروی علیاری تبریزی، سید موسی صدر، سید علی سیستانی، شیخ حسین وحید خراسانی، سید محمد صادق روحانی، مرحوم میرزا جواد تبریزی، مرحوم میرزا علی فلسفی و دیگر مجتهدان و بزرگان.
از آن مرحوم در چهار زمینه کتاب به یادگار مانده است: فقه، اصول، رجال و تفسیر، و انصافاً در هر چهار رشته آثار ماندنی عرضه کرده است. آرای علمی آیت الله العظمی خویی در زمره مطرح ترین آرای دروس فقه و اصول حوزه های علمیه است. هیچ کرسی تدریس فقهی یا اصول نسبت به آرا او نمی تواند بی اعتنا باشد، حال چه در تأیید مبنای او و چه در نقد دیدگاهش، مبالغه نیست اگر ادعا کنیم دیر زمانی است که بسیاری از دروس فقه و اصول نجف و قم با طرح آرای علمی او رونق می گیرد و در اکثر کتب فقهی یا اصول منتشرشده سی سال اخیر تأثیر علمی او مشهود است.
برخی ازمهمترین آثار وی عبارت است از:
- معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات رواة (مبسوط ترین و کامل ترین منبع رجالی شیعه در بیست و سه جلد)
- البیان فی تفسیر القرآن: تفسیری که ایشان فقط یک جلد از آن را تدوین کرد و به دلایلی دیگر ادامه نداد. این جلد حاوی مدخل تفسیر ( مقدمات و مبانی علم تفسیر ) و تفسیر سوره حمد است . نظر به اهمیت این تفسیر انتشارات دانشگاه آکسفورد در سال 1998 م ترجمه انگلیسی کاملی از آن را با ترجمه عبدالعزیز ساشدینا منتشر کرده است.
- تکملة منهاج الصالحین.
- توضیح المسائل.
- مناسک الحج.
- مستحدثات المسائل.
- رسالة فى اللباس المشکوک.
آن مرحوم در تمام عمر ممحض در فقه و اصول و تدریس و تألیف بود و حفظ حوزه علمیه هزارساله نجف اشرف را وظیفه اصلی خود می دانست. در زمان زعامت ایشان بر حوزه نجف اتفاقات بسیار مهمی در عراق و ایران و جهان رخ داد. آن مرحوم در بعضی قضایای مهم مانند کشتار فیضیه در سال 1342 ش، تبعید امام خمینی (ره) به ترکیه و سپس به عراق به نفع نهضت اسلامی موضع گرفت. در تلگرافی در جریان جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل خواستار تحریم نفت و قطع رابطه با رژیم صهیونیستی شد و از مردم فلسطین حمایت کرد در جریانات عراق، ایشان متحمل تضییقات و مشقات فراوانی از سوی رژیم بعثی عراق شد.
پس از وفات آیات عظام سید عبدالهادی شیرازی، سید محسن حکیم وسید محمود شاهرودی و مهاجرت امام خمینی ازحوزه نجف و خالی شدن عرصه از حضور قدرتمند ومستحکم مراجع شیعه هیچ کسی همچون حضرت ایةالله خویی به خوبی نتوانست بااتخاذ مواضع حکیمانه وایستادگی های قهرمانانه سیاستهای شیطانی رژیم بعث را در فروپاشی وانهدام حوزه علمیه نجف نقش برآب کند.
آیةالله خویی در طول زندگی بسان جد بزرگوارش حضرت موسی بن جعفر(ع) به طاغوت عصر خود مبتلا بود وپس از وفات در 8 صفر 1413 مطابق با 17 مرداد 1371، پیکر مطهرش نیز در نیمه های شب باحضور ماموران امنیتی وبدون تشییع پس از اقامه نماز توسط آیةالله العظمی سیستانی غریبانه در مسجد خضرا در نجف اشرف به خاک سپرده شد وحتی از برپایی هر گونه مراسم یادبود وترحیم نیز جلوگیری به عمل آمد .
آیة الله العظمی خامنه ای (مد ظله العالی) در پیام تسلیت ارتحال آیت الله العظمی خویی می فرمایند: «این بزرگوار یکی از نخستین کسانی بود که پس از شروع نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی رضوان الله تعالی علیه حوزه ی علمیه نجف را به اهمیت حوادث ایران متوجه ساخت و سعی و کوششی ارجمند در همراهی با حرکت عظیم روحانیت و مردم در ایران مبذول کرد. در نهضت خونین مردم عراق در رمضان سال 1411 هجری قمری قطب اصلی نهضت و مرکز صدور حکم قیام اسلامی بود و به همین جهت پس از سرکوب شدن این نهضت بوسیله رژیم خونخوار بعثی این کهن مرد دانشمند مورد آزار و شکنجه و اهانت مأموران سنگدل بعثی قرار گرفت و در معرض خطر جدی واقع شد و پس از آنکه به فضل الهی از خطر نجات یافت تا مدتها در شرایط سخت زیر نظر مأموران بعثی قرار داشت. عمر طولانی و پربرکت این مرد بزرگ که نزدیک به یک قرن امتداد یافت سرشار از آزمایشهای الهی و نمایشگر سعی و تلاش یک انسان مؤمن و پرهیزگار است».

منبع
 

ali hoseini

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آیت الله العظمی خویی: شيعه تنها گروه اسلامي است که به عصمت پيامبران و امامان معتقد است

آیت الله العظمی خویی: شيعه تنها گروه اسلامي است که به عصمت پيامبران و امامان معتقد است

دکتر تيجاني سماوي مي‌گويد: آنگاه که سني بودم و تازه به نجف اشرف وارد شده بودم، توسط دوستم به محضر آيت‌الله العظمي سيد ابوالقاسم خویي(ره) راه يافتم.

به گزارش شفقنا، دکتر تيجاني سماوي درباره دیدارش با آیت الله العظمی خویی بیان می کند: دوستم چيزي دم گوش سيد (آيت الله العظمي خویي) گفت،‌ سپس به من اشاره کرد تا در کنار آيت‌الله خویي بنشينم، در آنجا نشستم. دوستم اصرار کرد تا نظر خود و مردم تونس را در مورد شيعيان براي ايشان تعريف کنم... .
گفتم: شيعه در نزد ما از يهود و نصاري هم بدترند، زيرا يهود و نصاري، خدا را مي‌پرستند و به موسي و عيسي معتقدند، ولي ما آنچه را از شيعيان مي‌دانيم اين است که آن‌ها علي را مي‌ پرستند و عبادت مي‌کنند و او را تنزيه و تقديس مي‌کنند و در ميان شعيان، گروهي نيز هستند که خدا را مي‌پرستند، ولي مقام علي را تا درجه رسول خدا(صلي الله عليه و آله) بالا مي‌برند، تا آنجا که مي‌گويند: بنا بود جبرئيل قرآن را نزد علي بياورد، ولي خيانت کرد و نزد پيامبر(صلي الله عليه و آله) برد (و مي‌گويند جبریيل امين، خيانت کرد!!!)
آيت‌الله خویي، لحظه‌اي سرش را پايين انداخت و سپس فرمود:«ما گواهي مي‌دهيم که جز خدا معبودي نيست، و محمد(صلي الله عليه و آله) رسول خدا است. درود خدا بر او و آل پاکش باد، و گواهي مي‌دهيم که علي(عليه‌السلام) بنده‌اي از بندگان خدا است.»
آنگاه به حاضران نگاه کرد و در حالي که به من اشاره مي‌کرد گفت: «اين بيچاره‌ها را ‌ببينيد که چگونه فريب شايعه‌ها و تهمت‌هاي دروغين را مي‌‌خورند، اين چندان عجيب نيست، بلکه بدتر از اين هم از ديگران شنيده بودم، «لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم».
آنگاه به من رو کرد و فرمود: «آيا قرآن خوانده‌اي؟»
گفتم: هنوز ده سال از عمرم نگذشته بود که نيمي از قرآن را حفظ کرده بودم.
فرمود: آيا مي‌داني همه گروه‌هاي اسلامي، صرف نظر از اختلاف مذاهبشان درباره حقانيت قرآن اتفاق نظر دارند، و قرآني که در نزد ما است، همان قرآني است که در نزد شما است؟‌
گفتم: آري، اين را مي‌دانم.
فرمود: آيا اين آيه را خوانده‌اي که:«وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ؛ و محمد نيست؛ جز رسولي که قبل از او پيامبراني ديگر آمده بودند.»[1]
«مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْکُفَّارِ...؛ محمد رسول خدا است و آنان که با او هستند، نسبت به کافران سخت و قاطع هستند.»[2]
و نيز مي‌فرمايد:«مَّا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِکُمْ وَلَکِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ؛ محمد پدر هيچ کدام از شما نبود، ولي رسول خدا و خاتم پيامبران بود.»[3]
آيا اين آيات را خوانده‌اي؟
گفتم: آري، اين آيات را مي‌شناسم.
فرمود: پس علي(عليه‌السلام) در ميان اين آيات کجا است؟ (مي‌بيني که سخن از رسالت پيامبر(صلي الله عليه و آله) است نه علي، و ما و شما هر دو گروه، قرآن را قبول داريم.) بنابراين چگونه به ما تهمت مي‌زنيد که ما علي(عليه‌السلام) را تا درجه پيامبر(صلي الله عليه و آله) بالا مي‌بريم؟
من سکوت کردم و جوابي ندادم.
آنگاه افزود: در مورد خيانت جبریيل (که تهمت مي‌زنيد ما شيعيان مي‌گوييم جبرئيل خيانت کرد!) اين تهمت از تهمت اولي سنگين‌تر است، مگر نه اين است که وقتي جبرئيل بر پيامبر(صلي الله عليه و آله) (در آغاز بعثت) نازل شد،‌ علي(عليه‌السلام) کمتر از ده سال داشت، پس چگونه جبریيل اشتباه مي‌کند و بين محمد (صلي الله عليه و آله) و علي(عليه ‌السلام) فرق نمي‌گذارد؟
سکوت کردم و در فکر خود، صحت گفتار منطقي ايشان را دريافتم.
ايشان افزودند: «ضمنا به تو بگويم که شيعه تنها گروهي از ميان ساير گروه‌هاي اسلامي است که به عصمت پيامبران و امامان (عليهم‌السلام) معتقد است، قطعا جبریيل نيز که «روح الامين» است، از هر اشتباهي مصون است.»
گفتم: پس اين شايعه‌ها چيست؟
فرمود: اين‌ها تهمت و نسبت‌هاي ناروايي است که براي تفرقه و جدايي مسلمانان جعل کرده‌اند، تو به حمدالله انسان عاقلي هستي و مسایل را به خوبي تشخيص مي‌دهي، اکنون در بين شيعيان گردش کن و حوزه علميه شيعه را از نزديک ببين و دقت کن که آيا چنين نسبت‌هايي در ميان آن‌ها وجود دارد؟
من در نجف اشرف که بودم چيزهايي را دريافتم، و به تهمت‌هاي ناجوانمردانه‌اي که به شيعيان زده مي‌شود پي بردم... . [4]
پي نوشتها :
--------------------
[1] - سوره آل عمران، آيه 44.
[2] - سوره فتح، آيه 29.
[3] - سوره احزاب، آيه 40.
[4] - اقتباس و تلخيص از: آنگاه ... هدايت شدم: ص 76 و 78.
 

ali hoseini

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آیت الله العظمی خویی: شيعه تنها گروه اسلامي است که به عصمت پيامبران و امامان معتقد است

آیت الله العظمی خویی: شيعه تنها گروه اسلامي است که به عصمت پيامبران و امامان معتقد است

دکتر تيجاني سماوي مي‌گويد: آنگاه که سني بودم و تازه به نجف اشرف وارد شده بودم، توسط دوستم به محضر آيت‌الله العظمي سيد ابوالقاسم خویي(ره) راه يافتم.

به گزارش شفقنا، دکتر تيجاني سماوي درباره دیدارش با آیت الله العظمی خویی بیان می کند: دوستم چيزي دم گوش سيد (آيت الله العظمي خویي) گفت،‌ سپس به من اشاره کرد تا در کنار آيت‌الله خویي بنشينم، در آنجا نشستم. دوستم اصرار کرد تا نظر خود و مردم تونس را در مورد شيعيان براي ايشان تعريف کنم... .
گفتم: شيعه در نزد ما از يهود و نصاري هم بدترند، زيرا يهود و نصاري، خدا را مي‌پرستند و به موسي و عيسي معتقدند، ولي ما آنچه را از شيعيان مي‌دانيم اين است که آن‌ها علي را مي‌ پرستند و عبادت مي‌کنند و او را تنزيه و تقديس مي‌کنند و در ميان شعيان، گروهي نيز هستند که خدا را مي‌پرستند، ولي مقام علي را تا درجه رسول خدا(صلي الله عليه و آله) بالا مي‌برند، تا آنجا که مي‌گويند: بنا بود جبرئيل قرآن را نزد علي بياورد، ولي خيانت کرد و نزد پيامبر(صلي الله عليه و آله) برد (و مي‌گويند جبریيل امين، خيانت کرد!!!)
آيت‌الله خویي، لحظه‌اي سرش را پايين انداخت و سپس فرمود:«ما گواهي مي‌دهيم که جز خدا معبودي نيست، و محمد(صلي الله عليه و آله) رسول خدا است. درود خدا بر او و آل پاکش باد، و گواهي مي‌دهيم که علي(عليه‌السلام) بنده‌اي از بندگان خدا است.»
آنگاه به حاضران نگاه کرد و در حالي که به من اشاره مي‌کرد گفت: «اين بيچاره‌ها را ‌ببينيد که چگونه فريب شايعه‌ها و تهمت‌هاي دروغين را مي‌‌خورند، اين چندان عجيب نيست، بلکه بدتر از اين هم از ديگران شنيده بودم، «لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم».
آنگاه به من رو کرد و فرمود: «آيا قرآن خوانده‌اي؟»
گفتم: هنوز ده سال از عمرم نگذشته بود که نيمي از قرآن را حفظ کرده بودم.
فرمود: آيا مي‌داني همه گروه‌هاي اسلامي، صرف نظر از اختلاف مذاهبشان درباره حقانيت قرآن اتفاق نظر دارند، و قرآني که در نزد ما است، همان قرآني است که در نزد شما است؟‌
گفتم: آري، اين را مي‌دانم.
فرمود: آيا اين آيه را خوانده‌اي که:«وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ؛ و محمد نيست؛ جز رسولي که قبل از او پيامبراني ديگر آمده بودند.»[1]
«مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْکُفَّارِ...؛ محمد رسول خدا است و آنان که با او هستند، نسبت به کافران سخت و قاطع هستند.»[2]
و نيز مي‌فرمايد:«مَّا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِکُمْ وَلَکِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ؛ محمد پدر هيچ کدام از شما نبود، ولي رسول خدا و خاتم پيامبران بود.»[3]
آيا اين آيات را خوانده‌اي؟
گفتم: آري، اين آيات را مي‌شناسم.
فرمود: پس علي(عليه‌السلام) در ميان اين آيات کجا است؟ (مي‌بيني که سخن از رسالت پيامبر(صلي الله عليه و آله) است نه علي، و ما و شما هر دو گروه، قرآن را قبول داريم.) بنابراين چگونه به ما تهمت مي‌زنيد که ما علي(عليه‌السلام) را تا درجه پيامبر(صلي الله عليه و آله) بالا مي‌بريم؟
من سکوت کردم و جوابي ندادم.
آنگاه افزود: در مورد خيانت جبریيل (که تهمت مي‌زنيد ما شيعيان مي‌گوييم جبرئيل خيانت کرد!) اين تهمت از تهمت اولي سنگين‌تر است، مگر نه اين است که وقتي جبرئيل بر پيامبر(صلي الله عليه و آله) (در آغاز بعثت) نازل شد،‌ علي(عليه‌السلام) کمتر از ده سال داشت، پس چگونه جبریيل اشتباه مي‌کند و بين محمد (صلي الله عليه و آله) و علي(عليه ‌السلام) فرق نمي‌گذارد؟
سکوت کردم و در فکر خود، صحت گفتار منطقي ايشان را دريافتم.
ايشان افزودند: «ضمنا به تو بگويم که شيعه تنها گروهي از ميان ساير گروه‌هاي اسلامي است که به عصمت پيامبران و امامان (عليهم‌السلام) معتقد است، قطعا جبریيل نيز که «روح الامين» است، از هر اشتباهي مصون است.»
گفتم: پس اين شايعه‌ها چيست؟
فرمود: اين‌ها تهمت و نسبت‌هاي ناروايي است که براي تفرقه و جدايي مسلمانان جعل کرده‌اند، تو به حمدالله انسان عاقلي هستي و مسایل را به خوبي تشخيص مي‌دهي، اکنون در بين شيعيان گردش کن و حوزه علميه شيعه را از نزديک ببين و دقت کن که آيا چنين نسبت‌هايي در ميان آن‌ها وجود دارد؟
من در نجف اشرف که بودم چيزهايي را دريافتم، و به تهمت‌هاي ناجوانمردانه‌اي که به شيعيان زده مي‌شود پي بردم... . [4]
پي نوشتها :
--------------------
[1] - سوره آل عمران، آيه 44.
[2] - سوره فتح، آيه 29.
[3] - سوره احزاب، آيه 40.
[4] - اقتباس و تلخيص از: آنگاه ... هدايت شدم: ص 76 و 78.
 

ali hoseini

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آیت الله خویی آخرین مرجع پیش از ظهور

آیت الله خویی آخرین مرجع پیش از ظهور

یک نویسنده، سالها پیش از انقلاب نوشت، حوزه علمیه از علائم آخر الزمان و آیت الله خویی آخرین مرجع پیش از ظهور است. مروری داریم بر مطالب و دیدگاه های وی.


به گزارش شفقنا(پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه) رسول جعفریان در یادداشتی که در سایت خبرآنلاین منتشر شده، می نویسد: مرحوم محمد شریف رازی (1301 ـ 1379ش) نویسنده کتاب «آثار الحجه»، «گنجینه دانشمندان» و «اختران فروزان ری و تهران» از چهر‌ه‌های قابل اعتنای در حوزه علمیه قم بود که سهم اولی و اساسی را در نگارش تاریخچه حوزه از تأسیس تا حوالی انقلاب داشت. وی تاریخنگاری سنتی و در عین حال تا اندازه ای آشنا با روشهای جدید بود که می‌دانست چه چیزهایی را باید ثبت کند.
به عبارت دیگر حس تاریخی او به ویژه در امر شرح حال نویسی قوی است. کتاب آثار الحجه او اثری کم مانند در تاریخ حوزه علمیه قم است که هرچه زمان بگذرد، اهمیت آن بیشتر آشکار خواهد شد.
اثر دایرة المعارفی او با عنوان گنجینه دانشمندان که در نه مجلد به چاپ رسیده، حاوی اطلاعات دست اول فراوانی است. وی علمای بلاد را بر حسب بلاد و شهرها تقسیم و شرح حال آنان را آورده است. این اثر که مع الاسف در چاپ بدشانس بود، اثری بسیار مهم است و باید هرچه زودتر با همت خانواده ایشان که هنوز تصاویر و اسناد را در اختیار دارند و همت مرکزی از مراکز موجود در حوزه علمیه قم بازچاپ شود. ایشان در مقدمه جلد نهم (چاپ 1370) گنجینه که ظاهرا آخرین مجلد است، از حملاتی که به وی صورت گرفته اظهار گلایه کرده و از دو اثر دیگر خود با عنوان معجم القبور و وفیات الاعلام هم که چاپ نشده یاد کرده است. آثار دیگری هم در ترجمه و متون دینی دارد که در شرح حال وی آورده‌اند.
اما نکته‌ای که در اینجا قصد بیانش را دارم، باوری است که این مرد بزرگ در باره مرجعیت آیت الله خویی داشت. وی ایشان را آخرین مرجع تقلید پیش از ظهور حضرت ولی عصر (ع) معرفی می‌کرد و در این باره اصرار داشت. نامبرده دست کم در دو مورد در کتاب گنجینه دانشمندان ازآن بزرگمرد یاد کرده و همین باور خود را به صراحت آورده است.
باز نخست، در مجلد دوم این کتاب ذیل شرح حال آیت الله خویی از پدرش با نام حاج سید علی اکبر موسوی خویی یاد کرده و می‌نویسد:
نگارنده گوید: جاى او اکنون خالیست که به بیند معظم له امروز زعیم على الاطلاق شیعه در عراق و بسیارى از کشورهاى عربى و غیره شیعه جهانست وصیت و صوتش جهانى را متوجه بوى ساخته است. و اینجانب در 1362 قمرى که براى تحصیل مشرف بودم بنجف در بحبوحه ریاست و مرجعیت تامه و عامه مرحوم آیت اللّه اصفهانى رحمة اللّه علیه که هنوز آنجناب اسمى نداشت و جز عده‏اى از فضلاء و علماء وی را چندان نمی‌شناختند و من اسم او را نشنیده بودم. شبى در عالم رؤیا خدمت یکى از معصومین علیهم السّلام مشرف شده و از علائم‏ ظهور حضرت ولى عصر ـ أرواحنا له الفداء ـ سؤال کردم. جواب‏هایى دادند که از آنها این بود «حاج سید ابو القاسم خوئى» یکى از مبشرات فرج است. خلاصه در روز آن از صاحب این اسم استفسار کرده گفتند یکى از مدرّسین نجف است، ولى اکنون در مسافرت می‌باشد. من در حرم حضرت امیر ـ علیه السّلام رزقنا اللّه زیارته و شفاعته ـ مشرف شده، عرض کردم: آقا جان! اگر این خواب صحیح و مکاشفه صادقه است، وقتى من این آقا را ملاقات کنم که در حرم مطهر حضور شما باشد، و براى احدى این خواب را نگفتم تا بعد از دو ماه تقریبا که یک روز صبح حال خوشى داشتم در حرم. دیدم سیدى در مقابل من ایستاده، برخاستم و نزدیک وى رفتم و سلام کردم و گفتم: آقاى حاج سید ابو القاسم خوئى شمائید؟ فرمودند: مقصود! گفتم: بفرمائید شمائید؟ گفتند: آرى منم پس جریان را عرض کردم و اضافه نمودم که من براى شما سه بشارت دارم 1- شما حاجى هستید و حج شما قبول شده (در صورتی که نمی‌دانستم این آقا حج رفته و یا نه) 2- شما سیّد هستید. 3-آن جناب از مبشرات فرج و ظهور مولاى ما حضرت صاحب الزمان روحى فداه می‌باشد. و الحمد للّه که از دنیا نرفته آن جناب را یکى از نواب عامّ و مراجع بنام دام ظلّه على رؤس الانام دیدم و انتظار دارم نمیرم و به بینم که معظم له پرچم شیعه را بدست گرفته و با منتظرین و انصار آنحضرت باستقبال حضرت می‌شتابد. ایشان همین مطلب را چنان که خواهد آمد سالها پیش از آن در آثار الحجه هم نوشته بوده است.
هشت سال پس از این نوشته، وقتی مقدمات انقلاب اسلامی فراهم شد و انقلاب فرا رسید، ایشان بار دیگر این مطلب را یادآور شد و چنین نوشت:
... و بدانید که آن فقط و فقط در انحصار فرج و ظهور و انقلاب جهانى حضرت مهدى (عجل الله فرجه الشریف) است؛ زیرا خداى جهان چنین مقدّر فرموده و به پیامبران سلف و پیامبر بزرگوار ما وعده فرموده (و انّه لا یخلف المیعاد.) و تمام امامان معصوم (ع) هم آن روز را وعده داده و امر به انتظار رسیدن آن روز نموده‏اند.
لکلّ اناس دولة یرغبونها
و دولتنا فی آخر الدهر تظهر
دلخوشى این حقیر سراپا تقصیر در این نهضت و انقلاب، به این است که متصل به فرج و آخرین انقلاب توحیدى جهانى ولىّ عصر ـ روحى له الفداء ـ است، زیرا آن طور که اهل نظر از اخبار و الهامات غیبى و مکاشفات رحمانى و پیشگوئى‏هاى بزرگان استنباط و اکتشاف کرده‏اند؛ یکى از علائم و مبشّرات بر چیده شدن سلطنت دو هزار و پانصد ساله ایران و برقرارى جمهورى اسلام است و دیگر مرجعیّت و زعامت آیت‌الله العظمى آقاى حاج سید ابوالقاسم خویى ـ مدّ ظله العالى الى ان یقوم الحجّه ان شاء الله ـ چنانچه در حدود 27 سال قبل در آثار الحجّه نوشتم؛ و در حدود هشت سال قبل هم در جلد دوم گنجینه دانشمندان تکرار نمودم‏.
فاش می‌ گویم وز گفته خود دلشادم
بنده حقم و از هر دو جهان آزادم
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شبی را که مرا مژده بداد استادم
که ابوالقاسم خویی است ز آیات فرجپس به عشاق مر این تازه بشارت دادمو دیگر شروع جنگ از ماه صفر تا ماه صفر که از صفر سال 1398 قمرى شروع شد تا ماه صفر سال 1399ق که دولت بختیار سقوط و دولت موقت اسلامى اعلان گردید؛ و دیگر وجود بعضى از کسانی که از علائم و محتوم است چون سفیانى و حسنى. [گنجینه دانشمندان: 8/ 407 – 408]
ایشان در مجلد هشتم گنجینه باز اشاراتی به این بحث دارند که ذکر آنها خالی از فایده نیست: ما در ترجمه غیبت طوسى علیه الرحمه بنام (تحفه قدسى یا علائم‏ ظهور مسعود مهدى موعود و در اینجا هم بعضى از آنها را یاد می کنیم.... نعمانی باسنادش از حضرت صادق علیه السلام آورده که فرمود سالیکه در آن صیحه آسمانى واقع شود. نشانه‏اى قبل از آن در ماه رجب خواهد بود. گوید: عرض کردم چه نشانه‏اى فرمود صورتى در ماه ظاهر و دستى دیده میشود.
(نویسنده گوید) بگفته بعضى از دانشمندان و خود این حقیر ممکن است همان صورتى که در- شب نیمه صفر 1399 قمرى- در ماه دیده شد و شبیه بصورت نایب الامام خمینى بود و ده‏ها هزار نفر در همه ایران دیدند باشد و ممکن است صورتى باشد که بعدا در ماه رجب دیده شود و الله اعلم‏.
نیز در همان کتاب باسنادش از یعقوب سراج حدیث نموده که گفت بحضرت امام جعفر صادق علیه السلام عرض کردم. فرج شیعیان شما چه وقت خواهد بود.
فرمود: هنگامیکه بین فرزندان عباس اختلاف واقع شود و آن اختلاف در سلطان ایشانست و افرادیکه طمع و امید سلطنت و تشکیل دولت نداشتند بطمع و هواى ریاست و حکومت در میان ایشان بسرش افتد. و عرب اختیار از کفش بیرون رود (و در تحت استعمار دول غربى و یا شرقى و یا کمونیزم قرار بگیرد) و هرصاحب پرچم و داعیه‏اى پرچم و داعیه خود را بلند کند و سفیانى (از شام ظاهر شود) و یمانى (از یمن) اقبال نماید و حسنى جنبش نماید صاحب این امر از مدینه بسوى مکه معظمه با میراث رسول خدا (ص) بیرون رود.
خلاصه روایات وارده در علائم ظهور و قیام آنحضرت بسیار است که‏ ذکر آن موجب اطناب است و کتابهائى حضرات اهل تسنن و یا دانشمندان شیعه در این موضوع نوشته‏اند زیاد است. از علائم و نشانه‏هاى قبل از ظهور و قیام جهانى آنحضرت بسیار بوقوع پیوسته و بعضى از آنها هم اصلش بوجود آمده و فرعش که از علائم حتمى است باقیمانده که انشاء الله آنهم بزودى واقع خواهد شد. بشارتهائى که این نویسنده از بزرگان و دانشمندان آگاه و روشن ضمیر شنیده و یا مکاشفات و منامات صادقانه که براى خود و دیگران واقع شده حاکى است که انشاء اللّه بزودى چشمها بجمال عدید المثالش روشن گردد و کلیه ویرانه‏ها به یمن ظهورش گلشن خواهد شد... [گنجینه: 8 / 398 – 400).
ایشان در کتاب آثار الحجه نیز که به سال 1332 ش چاپ شده است ذیل عنوان «یکی از علائم آخر زمان حوزه علمیه قم است»، با اشاره به پیشگویی‌های مسیح و شماری دیگر و این که از جمله مطالبی که می‌گفتند مربوط به علائم آخر زمان بوده، می‌نویسد: یکی از پیشگویی‌های رسول اکرم (ص) و حضرات ائمه هدی (ع)راجع به آخر الزمان، تأسیس حوزه علمیه قمو مرکز دانش و فضل شدن آن شهرستان است. [آثار الحجه، ج 1، ص 17 ـ 18].


منبع
 

ali hoseini

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زندگینامه ایشان از بیانی دیگر

زندگینامه ایشان از بیانی دیگر

[h=2]طلوع خورشید فقاهت[/h] شب پانزدهم ماه رجب سال 1317 ق، شب مبارک و فرخنده ای برای جهان اسلام بود. در آن شب، آیت اللّه حاج سید علی اکبر خویی، از علمای بزرگ و نامی شهرستان خوی، صاحب فرزندی شد که سالیان بعدْ ده ها سال بر کرسی تدریس در مهم ترین حوزه علمی آن زمان تکیه زد و با پرورش صدها عالم و مجتهد و تألیف ده ها کتاب و تأسیس مراکز علمی و فرهنگی متعدد، در رأس مرجعیت قرار گرفت. این عالم فرزانه، کسی نبود جز آیت اللّه سید ابوالقاسم خویی که یکی از پэم داران موفّق علوم اسلامی در زمان معاصر گردید.
[h=2]بشارت ولادت[/h] چند ماه بود که آیت اللّه سید علی اکبر خویی در انتظار فرزند به سر می برد. روزی هنگام تدریس در حوزه عملیه خوی، ناگهان آقاسلمان، یکی از شاگردانش سراسیمه وارد کلاس درس شد و به استاد گفت: خوابی دیده ام که پیامی برای شما دارد. دیشب در عالم رؤیا حضرت علی علیه السلام را دیدم که فرمود: به سید علی اکبر بگو «حمل عیالش پسر است، اسم او را ابوالقاسم گذاشتم و برای او مقام و منزلت بلندی خواهد بود». سرانجام در 15 رجب 1317ق، نوزادی که همه منتظرش بودندْ چشم به جهان گشود و پدرش بنا بر آن رؤیا، نام او را ابوالقاسم نهاد.
[h=2]عزیمت به نجف[/h] سیدابوالقاسم دوران کودکی را در دامان پرمهر و محبت پدر و مادر، در فضایی آکنده از معنویت پشت سرنهاد. او علوم مقدماتی را تا 13 سالگی در زادگاه خویشْ و نزد پدر بزرگوارش آیت اللّه سید علی اکبر خویی فراگرفت. او در سال 1330 ق، همراه برادر بزرگ تر خویش سید عبداللّه به نجف عزیمت کرد و مشغول تحصیل در حوزه علمیه آن جا شد. سیدابوالقاسم به دلیل هوش و حافظه قوی، در مدت کوتاهی توانست ادبیات عرب، منطق و درس های مقدماتی فقه و اصول را فراگیرد و در 21 سالگی، در درس خارج آیت اللّه شیخ فتح اللّه شریعت اصفهانی، معروف به شیخ الشریعة حضور یابد و خوشه چین علوم و معارف دینی گردد.
[h=2]هوش و ذکاوت[/h] سید ابوالقاسم از دوران کودکی و نوجوانی، در میان دوستان و خویشاوندان به ذکاوت و استعداد سرشار معروف بود و در اندک زمانی، گوی سبقت را از همگان ربود. استاد اوسید عبدالعزیز طباطبایی نقل می کند: «زمانی ایشان در حالی که 15 سال بیش تر نداشت، در صحن مقدس امیرالمؤمنین به حضور آیت اللّه سید محمد کاظم یزدی رسید و از مسأله ای پرسش نمود. مرحوم سید پاسخی داد، امّا آقای خویی قانع نشد و گفت: «شما در کتاب عُروة خلاف این را می فرمایید». مرحوم سید پس از رجوع به کتاب، صحبت آقای خویی را تصدیق نموده، به پدرشان فرمود: «قدر این بچه ات را بدان؛ او آینده درخشانی خواهد داشت».
[h=2]اساتید آیت اللّه خویی[/h] آیت اللّه خویی درباره استادان بزرگوار خود در فقه و اصول چنین می گوید: «من درس خارج را در محضر تعدادی از استادان بزرگ آن زمان آموختم، ولی در میان آنانْ از پنج نفر نام می برم که خداوند روح آن ها را قرین رحمت فرماید:
آیت اللّه شیخ فتح اللّه معروف به شیخ الشریعه، آیت اللّه شیخ مهدی مازندرانی، آیت اللّه شیخ ضیاء الدین عراقی، آیت اللّه شیخ محمد حسین اصفهانی معروف به کمپانی و بالاخره آیت اللّه شیخ محمد حسین نائینی». ایشان در ادامه می فرمایند: «من از دو استاد اخیر بیش تر بهره بردم و یک دوره کامل از اصول را نزد آنان فراگرفتم. مرحوم نائینی آخرین استاد بزرگوار من بود که تا آخر عمرْ ملازم محضر گهربار او بودم».
[h=2]اساتید اخلاق آیت اللّه خویی[/h] آیت اللّه خویی در کنار تحصیل علم، به تهذیب نفس و خودسازی می پرداخت. فرزانه خوی عرفان را از آقاشیخ مرتضی طالقانی، آقاسید عبدالغفار مازندرانی و عارف بی بدیلْ آیت اللّه العظمی سید علی آقا قاضی طباطبایی فراگرفت و آنانْ در سیر و سلوک معنوی و شکل گیری شخصیت های عرفانی آیت اللّه خویی نقش زیادی داشتند. ایشان درباره آن دوران می فرماید: «من در ایامی که در نجف اشرف مشغول تحصیل علوم دینیه بودم، بیش تر مقیّد به آداب و سنن و اوراد و اذکار بودم و در مجلس پر فیض مرحوم آیت اللّه علی قاضی شرکت می کردم و از انفاس قدسیه آن بزرگوار بهره می بردم».
[h=2]علاقه به تدریس[/h] آیت اللّه خویی، از دوران جوانی به تدریس و بحث و گفت و گوهای علمی علاقه فراوانی داشت.
ایشان با این که عهده دار مرجعیت دینی بود، ولی از تدریس و تحقیق و نگارش ـ حتی در سفر ـ دست برنداشته و در این سنگر مهمْ به انجام وظیفه می پرداخت.

در علاقه آیت اللّه خویی به بحث و مباحثه علمی همین بس که چه بسا ساعاتی با طرف مقابل به بحث و گفت و گو می پرداخت و ذرّه ای احساس خستگی نمی کرد.
[h=2]شیوه مناظره[/h] روش آیت اللّه خویی در بحث و مناظره علمی، همان روش سقراط بود که در برابر طرفِ بحث و گفت و گوی خودْ به ظاهر تسلیم گردیده، گفتار و رأی وی را می پذیرفت و سپس مانند یک نفر شاگرد که در مقام دانش پژوهی است، اشکالات را به عنوان سؤال علمی پیش می کشید و طرف او نیز بدون توجه و از روی سادگی، به سوالات وی پاسخ می داد و حقایقی را به زبان می آورد که گفتار سابق خود را نقض می کرد و بدین روش، در تناقض گویی و بن بست قرار می گرفت و راهی جز اعتراف به اشتباه و جهل خویش نداشت.
[h=2]روش تدریس[/h] روش گفتار و بیان آیت اللّه خویی، واقعا اعجاب انگیز بود، چون ایشان به نکات و دقایق ادبی زبان عربی کاملاً احاطه داشت. درس وی فشرده ای از آرا و مبانی آقاضیاءالدین عراقی، میرزای نائینی، مرحوم کمپانی و نظرات خود ایشان بود. ایشان درس خود را با بحث و استدلال بر ردّ و قبول مبانی دیگرانْ و بیان جذّاب و تحلیلی عجین می کرد، و به حقْ در حقایق و مبانی اصولی که در طول ادوار مختلفْ بر آن ها اتفاق شده بود و خدشه ناپذیر می نمود، انقلاب و دگرگونی پدید می آورد. در لابلای درس ایشانْ نظریات جدید، ابتکار در مبانی، خروج از آرای پیشینیان، تعمق و تحقیقْ و دقت و ژرف نگری و پژوهش موج می زد. جمع همین ویژگی های علمی بود که آیت اللّه خویی را این چنین کم نظیر نمود.
[h=2]شاگردان آیت اللّه خویی[/h] حقیقتا نمی توان شاگردان و خوشه چینان حوزه درس آیت اللّه خویی، این عالم بزرگوار و این بزرگْ مدرّس حوزه علمیه نجف را به شمار آورد. در طول قریب به هفتاد سال تدریس، انبوهی از فضلا و علما از محضر درس ایشان بهره گرفته اند و همانند ستارگان درخشانی، در افق آسمان جهان اسلام پراکنده گشته اند.
از این میان، می توان از آیات عظام و مجتهدان چون مقام معظم رهبری، شهید سید محمد باقر صدر، میرزا جوادآقا تبریزی، سید علی سیستانی، محمد تقی بهجت، محمد تقی جعفری، سید موسی شبیری زنجانی، حسین وحید خراسانی و ناصر مکارم شیرازی یاد کرد.
[h=2]آثار[/h] شاید یکی از موفق ترین مراجع عصر اخیر از نظر تألیف و تصنیف و تقریر، آیت اللّه خویی باشد؛ زیرا علاوه بر کتاب های گران مایه و پرمحتوایی که خود ایشان به رشته تحریر درآورد، به همان مقدار و بلکه بیش تر، فارغ التحصیلان مکتب فقهی و اصولی و تفسیری ایشانْ کتاب هایی نگاشته اند و نشر داده اند.
از جمله تألیفات ارزشمند ایشانْ می توان در زمینه اصول از کتاب تعلیقة علی العروة الوثقی، در تفسیر از البیان فی تفسیر القرآن، و در رجال از کتاب کم نظیر معجم الرجال الحدیث نام برد.

[h=2]آیت اللّه خویی از نگاه رهبر معظم انقلاب[/h] مقام معظم رهبری، حضرت آیت اللّه خامنه ای، درباره شخصیت علمی و معنوی آیت اللّه خویی می فرمایند: «ما به ایشانْ نه از دید یک مرجع، بلکه از دید یک محقق، مؤلف و مُدرّس نگاه می کنیم. اگر شما به زندگی این بزرگوار نگاه کنید، می بینید که حداقل در سه رشته علمی و درسیِ مهمْ دارای فرآورده های تحقیقی هستند که یکی فقه، دیگری اصول و سومی رجال است. این همه کتاب فقهی و اصولی که شاگردان ایشان نوشته اند، همه از کلمات ایشان است، علاوه بر آن چه از قلم خود ایشان مستقیما صادر شده است».
[h=2]خدمات اجتماعی[/h] فقهای عالی قدر و مراجع بزرگوار، هرکدام با توجه به دامنه نفوذ و اقتدار احترام خویش، در جامعه به ایجاد آثار ماندگار خدمات مختلف اجتماعی همت گماشته اند. آیت اللّه خویی نیز در سلسله نور و رحمت فقاهتْ فرد شاخص و چهره بسیار ممتازی است که ده ها اثر ماندگار و بنای خیر و جاودان از او به یادگار مانده است. احداث کتاب خانه، مدرسه، مسجد، بیمارستان، مؤسسه خیریه و دارالایتام در ایران و نقاط مختلف جهان، از جمله کشورهای عراق، لبنان، هندوستان و به ویژه انگلستان و آمریکا، از خدمات آن مرجع بزرگ جهان اسلام است.
[h=2]عشق به عبادت و ولایت[/h] آیت اللّه خویی در کنار تحصیل و تدریس، هرگز از اهمیت عبادت، زیارت، دعا و ذکر غافل نبود و سال های پربرکت عمر خویش را با اُنس به همین ادعیه و زیارات گذراند. با وجود این که ایشان از برجسته ترین مُدرّسان حوزه علمیه نجف بود و بیش تر اوقات خویش را صرف مطالعه و تحصیل و تدریس می کرد، ولی عشق و علاقه به پرودرگار متعال، شب های چهارشنبه او را به مسجد سهله ـ ده کیلومتری نجف ـ می کشانید و چنان از شمیم عطر عبادت سر مست می شد که چهل شب چهارشنبه پشت سرهم در آن مسجد بیتوته کرده تا صبح با مولا و خالق خویش راز و نیاز می کرد. جذبه ولایت اباعبداللّه الحسین علیه السلام او را چنان شیدای خویش می کرد که گاه چهل شب جمعه به کربلا می رفت. آیت اللّه خویی هر روز پیش از درس به حرم مطهر حضرت علی علیه السلام مشرف می شد و همین ارتباط با پروردگار و ائمه اطهار علیهم السلام را رمز پیشرفت و موفقیت خویش می دانست.
[h=2]ساده زیستی[/h] آیت اللّه خویی این مرجع بزرگْ در زندگی، بی آلایش و ساده بود و از تجمّل و رفاه دوری می کرد و سفره هایش را غذایی ساده تشکیل می داد. او در صرف وجوهات شرعی، کاملاً احتیاط و تا حدامکانْ از استفاده وجه شرعی در مصارف شخصی، خوددای می کرد. ایشان از جوانی تا سنین بالا که مرجعیت والا و عظیمی پیدا کرد، زیّ طلبگی و زندگی ساده و بی پیرایه خود را از دست نداد.
[h=2]دستگیری از ضعیفان[/h] از ویژگی های اخلاقی آیت اللّه خویی، این بود که هر جا احساس می کرد عده ای به کمک و رسیدگی نیاز دارند، بدون درنگ به یاری آنان می شتافت و مؤیّد این مطلبْ مؤسسات خیریه ایشان در ایران و کشورهای مختلف جهان است. اهتمام ایشان به زندگی فقیران و یتیمانْ به ویژه در ماه های رمضان و ذی الحجه بیش تر می شد. آیت اللّه خویی با وجود تمام مشکلات، سсرستی بسیاری از خانواده های اُسرا، مفقودان و شهیدان جریانات عراق را به عهده گرفته بود.
[h=2]وقت شناسی[/h] آیت اللّه خویی تا نیمه شب بیدار می ماند و مطالعه می کرد. سپس کمی خوابیده و پس از آنْ یک ساعت و نیم به اذان صبح مانده بیدار می شد و به تهجّد و قرائت قرآن می پرداخت. ایشان اوقات شبانه روز خود را به تدریس، مطالعه، عبادت، جواب به استفتاءات، تألیف کتاب و نمازجماعت تقسیم کرده بود و از کم ترین زمانْ بیش ترین بهره ها را می برد.
[h=2]تجلیل از علم[/h] آیت اللّه خویی به علم و دانش عشق می ورزید. او از کودکی و نوجوانی، با علم و دانش خو گرفته بود و از این رو، برای علم و عالم احترام فراوانی قائل بود. گاه در مناسبت های مختلفْ از شاگردان فاصل خود مانند شهید صدر و علاّمه محمد تقی جعفری نام برده و مقام فضل و دانش آنان را می ستود. آیت اللّه خویی به استاد خود مرحوم میرزای نائینی بسیار علاقه مند بوده، احترام خاصی برای ایشان قائل می شد. هنگامی که علما به نجف می آمدند، ایشان خود به دیدار آن ها می شتافت.
[h=2]مبارزات سیاسی[/h] آیت اللّه خویی در طول سال های پُربار عمر خویش، همواره با حکومت های ظلم و ستم در حال مبارزه و پیکار بود. ایستادگی ایشان در برابر مکتب های مادّی گری و الحاد، بر هیچ یک از صاحبان خرد پوشیده نیست؛ از آن جمله، فتوای تاریخی ایشان در مبارزه با مکتب خانه سرخ کمونیستی را می توان نام برد. آیت اللّه خویی از جمله عالمان و مجتهدانی بود که در شکل گیری و آگاهی مردم در انقلاب اسلامی و دفاع از پرچم دار انقلاب، امام خمینی رحمه الله نقش عمده ای ایفا نمود. او بارها با صراحتْ مخالفت خود را با اسرائیل غاصب بیان داشته، از حق مسلّم فلسطینیانِ مظلوم دفاع می کرد.
[h=2]جنگ ایران و عراق[/h] آیت اللّه خویی در زمان جنگ تحمیلی و سختی ها و کمبودهای حاصل از این تجاوز نابرابر، به جواز صرف وجوهات شرعی در خوراک و پوشاک رزمندگان اسلام فتوا داد. البته در این راستا، رژیم بعث عراق نیز با تبعید، اسارت و به شهادت رسانیدن اطرافیان و نزدیکان ایشان، این عالمِ بزرگ را تحت فشار قرار می داد که از آن جمله، به شهادت رساندن برجسته ترین شاگردشْ سید محمدباقر صدر را می توان نام برد، ولی آیت اللّه خوییْ استوار و با تمام شجاعتْ در برابر این مصیبت ها و سختی ها ایستادگی می کرد.
[h=2]استقبال از امام خمینی رحمه الله[/h] زمانی که رژیم شاهنشاهی دیگر نتوانست وجود بابرکت و با نفوذ رهبر کبیر انقلاب، حضرت امام خمینی رحمه الله را در کشور تحمل کند، ایشان را به نجف اشرف تبعید کرد. هنگام ورود سرسلسله دار قیام مردمی ایران بر ضد شاه به نجف، آیت اللّه خویی، تعدادی از فضلا و علما را به دیدار امام فرستاد و خود نیز همان روز اول و پس از اتمام درس، به دیدار امام شتافت. آیت اللّه خویی در پاسخ افرادی که از انگیزه این همه عزت و احترام به شخصیت امام خمینی رحمه الله می پرسیدند، فرمود: «ایشان با دیگران فرق می کند، لذا دیدن او هم با دیگران باید فرق داشته باشد».
[h=2]نقش آیت اللّه خویی در انقلاب اسلامی ایران[/h] مقام معظم رهبری، حضرت آیت اللّه خامنه ای، درباره آگاهی و همراهی موثر آیت للّه خویی با انقلاب اسلامی می فرماید: «ایشان یکی از نخستین کسانی بود که پس از شروع نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی رحمه الله ، حوزه علمیه نجف را به اهمیت حوادث ایران متوجه ساخت و سعی و کوششی ارجمند در همراهی با حرکت عظیم روحانیت و مردم ایران مبذول داشتند. [ایشان] در نهضت خونین عراق در رمضان 1411 ق، قطب اصلی نهضتْ و مرکز صدور حکم قیام اسلامی بود».
[h=2]غروب خورشید فقاهت[/h] آیت اللّه خویی، این مرد فرزانه، پس از 94 سال زندگی پربارْ با برجا نهادن خدمات بزرگ دینی و ده ها اثر جاویدان، با تحمل فشارها و دردها، در هشتم صفر 1413 ق، به دیدار معبود شتافت. او که هم چون جدّش موسی بن جعفر علیه السلام به طاغوت زمان گرفتار شده بود، پس از وفاتْ همانند مادر مظلومه اش فاطمه زهرا علیهاالسلام ، غریبانه به خاک سپرده شد. رژیم بعث عراق، حتی در نجف اشرف هم اجازه تشییع جنازه نداد و آن مرجع بزرگ، در نیمه های شب و با حضور مأموران امنیتی رژیم بعث و تعداد بسیار اندکی از شاگردان و خانواده اش، پس از اقامه نماز توسط آیت اللّه سید علی سیستانی، غریبانه و مظلومانه، در صحن شریف مولی الموحدین علی بن ابی طالب علیه السلام در مسجد خضراء که جایگاه درسش بود، به خاک سپرده شد.
[h=2]پیام تسلیت[/h] پس از ارتحال مرجع جهان اسلام، حضرت آیت اللّه خویی، شخصیت های علمی و سیاسی کشوهای مختلف جهان از جمله ایران، با پیام های تسلیت و اعلام عزای عمومی، در غم و فراق این عالم عامل به سوگ نشستند. مقام معظم رهبری در بخشی از پیام تسلیت خود این گونه می فرماید: «عمر طولانی و پربرکت این مرد بزرگ که نزدیک به یک قرن امتداد یافت، سرشار از آزمایش های الهی و نمایشگر سعی و تلاش یک انسان مؤمن و پرهیزکار است». روحش شاد.
 
بالا