


تاريخ تأسيس تقويم جلالي، روز جمعه نهم رمضان سال ۴۷۱ هجري قمري بود. در اين تاريخ ، خيام كمابيش جواني ۳۲ ساله بود
روزي كه گذشت هيچ از او ياد مكن
فردا كه نيامدست فرياد مكن
برنامده و گذشته بنياد منه
حالي خوش باش و عمر بر باد مكن
چه كسي باور مي كند اين سخن درناپايداري زمانه، از لبان كسي تراويده كه دقيق ترين سنجش زمانه در تاريخ بشر را بدست داده است؟ هماني كه تقويم روي ميزمان يادگار جاودانه اوست: ابوالفتح عمربن ابراهيم خيام نيشابوري.
اين منجم، رياضيدان و شاعر بزرگ احتمالا در سال ۴۳۹ هجري قمري در نيشابور چشم به جهان گشود و در سال ۵۱۷ هجري قمري در ۷۸ سالگي درگذشت. وقتي كه آمد، گاهشماري ايران با همه پيشينه درخشاني كه داشت، پريشان بود و وقتي رفت، ايرانيان مفتخر به داشتن دقيق ترين تقويم جهان بودند؛ نه فقط در آن زمان كه تا به امروز.



تنظيم تقويم جديدي با مبدأ هجرت پيامبر اسلام از مكه به مدينه و بر اساس سال خورشيدي، به سبب اختلالاتي بود كه در سده پنجم هجري در گاهشماري ها وجود داشت.
پيش از اسلام و به روزگار زمامداري ساسانيان ( ۲۲۶ تا ۶۵۲ ميلادي ) هر سال مركب از ۳۶۵ شبانه روز در ۱۲ ماه بود. از آن جا كه سال مداري يا حقيقي ۳۶۵ روز و ۵ ساعت و ۴۸ دقيقه و ۴۹ ثانيه است و سال عرفي ساسانيان، سرراست ۳۶۵ روز بود، هر ۴ سال يك بار، سال عرفي از سال حقيقي يك روز عقب مي افتاد و نوروز با اول فروردين برابري نداشت. همچنين هر ۱۲۰ سال يك بار، سال عرفي يك ماه از سال حقيقي عقب تر بود.
منجمان ساساني چاره كار را در اين ديدند كه با گذشت هر ۱۲۰ سال، يك سال را به صورت چرخشي ۱۳ ماهه حساب كنند. يعني بعد از ۱۲۰ سال اول، دو ماه فروردين و بعد از ۱۲۰ سال دوم، دو ماه ارديبهشت داشته باشند و به همين ترتيب تا ماه اسفند پيش بروند. اين رويه تا پايان دوره ساساني رواج داشت، اما پس از اسلام به فراموشي سپرده شد و انطباق سال عرفي با سال حقيقي به هم خورد.
در زمان سلطنت ملكشاه سلجوقي (۴۶۵ تا ۴۸۵ هجري قمري) و وزارت خواجه نظام الملك توسي، احتمالا به اشاره خواجه، تصميم گرفتند كه به نابساماني درگاهشماري پايان دهند و از اين رو حكيم عمر خيام نيشابوري مأمور شد با همراهي گروهي از منجمان برجسته، محاسبات جديدي را ترتيب دهد.

در آن زمان ، خيام كه هنوز از مرز ۳۰ سالگي نگذشته بود، شهرت علمي درخور توجهي داشت و مورد احترام ملكشاه سلجوقي و خواجه نظام الملك بود. بدين سبب اصلاح تقويم به او واگذار شد.
تنظيم گاهشماري جلالي و زيج پيوسته به آن كه زيج ملك شاهي خوانده شد، به احتمال زياد در شهر اصفهان - پايتخت سلجوقيان - و بنابر گفته اي ديگر در ري يا نيشابور آغاز شد.
اعضاي گروه تنظيم تقويم غير از خيام عبارت بودند از ابومظفر اسفزاري، ابوعباس لوكري، محمد بن احمد معموري، ميمون بن نجيب واسطي و ابن كوشك بيهقي مباهي.



همچنين عبدالرحمان خازني (خدمتكار خزانهدار مرو) كه به شكل غيرحرفه اي و بنا بر علقه هاي شخصي به پژوهش درباره تقويم سرگرم بود، در شهر مرو محاسبات جداگانه را به انجام رساند و يافته هاي علمي خود از جمله شيوه سنجش نوروز را براي گروه خيام فرستاد. بخشي از محاسبات خازني از سوي گروه پذيرفته و به رسميت شناخته شد.
اكنون از اين نام ها كه هريك ستارگاني در سپهر دانش بودند، چيز زيادي نمي دانيم و خيام را نيز بيشتر به اسباب و علل ديگر از جمله رباعياتش مي شناسيم . تقويم دقيقي هم كه از زير دست اينان بيرون آمد، به نام شاه زمانه، ملكشاه سلجوقي، تقويم جلالي خوانده شد؛ نه تقويم خيامي.
تقويم جلالي ، موفق شد كه سال عرفي را با سال طبيعي تطبيق دهد . نه فقط نوروز ، درست در اول بهار يا به اصطلاح منجمان در نقطه اعتدال بهاري قرار گرفت ، بلكه تمام فصل هاي عرفي با فصل هاي حقيقي منطبق شدند.
اين كه امروزه در تقويم ايراني يا همان جلالي ، بهار و تابستان ۹۳ روز است ، فصل پاييز ۹۰ روز دارد و زمستان ۸۹ روز حساب مي شود ، براي اين است كه اول هر فصل عرفي دقيقا برابر با آغاز فصل حقيقي باشد.
سالي كه با تقويم جلالي محاسبه مي شود، برخلاف سال ميلادي كه در هر ۱۰ هزار سال ، نزديك به سه روز با سال حقيقي اختلاف پيدا مي كند، همواره مطابق با سال حقيقي است و هيچ گاه از آن عقب نمي ماند. از همين رو ، سال هاي كبيسه در تقويم جلالي ثابت نيستند و بر مبناي رصد سالانه تعيين مي شوند.



به طور معمول هر چهار سال يك بار ، سال را كبيسه مي گيرند، اما پس از گذشت ۲۸ يا ۲۹ سال، كبيسه گرفتن بعد از ۵ سال اجرا مي شود؛ يعني به جاي آن كه سال ۳۲ را كبيسه حساب كنند ، سال ۳۳ را كبيسه مي گيرند.
تاريخ تأسيس تقويم جلالي، روز جمعه نهم رمضان سال ۴۷۱ هجري قمري بود. در اين تاريخ، خيام كمابيش جواني ۳۲ ساله بود. لابد در اين ۳۲ سال دانش بزرگي اندوخته بود كه مي توانست دقيق ترين تقويم جهان را تنظيم كند؛ تقويمي كه هزار سال پس از او هنوز به كار مي آيد و ارزش و اعتبارش كاستي نگرفته است.
اين همه از دست كسي برمي آمد كه دم را غنيمت مي شمرد و مكرر در مكرر فاني بودن جهان را گوشزد مي كرد. مردمان را به شاد زيستن فرامي خواند و از غم دنيا بر حذر مي داشت. ثانيه ها و دقيقه ها و روزها و هفته ها و ماهها و سال ها را جملگي يك نفس عزيز مي دانست؛ نفسي ميان كفر تا به دين و ازعالم شك تا به يقين و مي خواست كه اين يك نفس را نه در سرگرداني كه در شادماني به سرآورد.
آن گاه كه تقويممان بدست خيام ورق مي خورد و نوروز خرامان از راه مي رسد، او نيزپاي سفره هفت سين در شاديمان شريك است و طنين صدايش از وراي قرون و اعصار به گوش جان مي رسد:
خيام اگر ز باده مستي خوش باش
با ساده رخي اگر نشستي خوش باش
چون عاقبت كار جهان نيستي است
انگار كه نيستي چو هستي خوش باش