سردی دلت را در دستان پر مهری بگذار تا گرمش کند
انوقت برگردان سرجایش
اما میدانی هر گاه توانستی دلت را ارام کنی انوقت لبخند بزن و بگذار کسی به نزدت بیاد
شاید او همانی باشد که روزی ارزویش را کرده بودی
در انتظار کابوسها نیستم
اخر تمام روزهای با هم بودنمان شاعرانه بود
اما نمیدانم تازگی چرا همش کابوس میبینم
این کابوسی که گرفتارش شدی عادت به یه عشق کهنه است
بد کابوسیه
منم چنو وقتیه دچارشم
آی آی بد متلکی بود...
آی آی بد متلکی بود...
وقتی دیدمت و گفتم دوستت دارم
التهاب نفسهایت داغم کرد
حرفی نزدی
اما حالا
با خودت چه کرده ای ؟
که التهاب جمله هایت نفسم را تنگ کرده
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
آموزش وزن شعر فارسی | اشعار و صنايع شعری | 0 | ||
شعر-بحر طویل | اشعار و صنايع شعری | 4 | ||
کارگاه شعر تجربی و آموزش | اشعار و صنايع شعری | 28 | ||
یه بیت به انتهای شعر اضافه کن | اشعار و صنايع شعری | 115 | ||
داستان عاشقانه یک شعر معروف از مهرداد اوستا | اشعار و صنايع شعری | 2 |