همچو گنجشكي لب بام نشستم تا بيايي با سكوتم هيبت غم را شكستم تا بيايي
يوسف م افتاده اي در چاه بيرحم جدايي
همچو يعقوب زعطر ت مست مستم تا بيايي
طاقت دوري كجا تا لحظه ها را مي شمارم
شعله اي در حسرت پروانه هستم تا بيايي
باز هم یک جمعه ی بدون تو ، باز هم همان تلخکامی قدیمی ؛ و باز هم قلبی مالامال دلتنگی ... در عصری که بدون تو به غروب متصل می شود ...
اللهم عجل لولیک الفرج
"شرط می بندم که فردایی نه خیلی دیر و دور" "مهربانی ، حاکم کل مناطق میشود"
"هم زمان, سهمیه ی دلهای دلتنگ و صبور"
"هم زمین, ارثیه ی جانهای لایق میشود"
"قلب هر خاکی که بشکافند نشانش عاشقی است"
"هر گلی که غنچه زد نامش شقایق میشود"
"با صداقت آسمان سهمی برابر میدهد"
"با عدالت خاک تقسیم خلایق میشود"
عقل هم با عشق یک نوعی موافق میشود" "عقل اگر گاهی هوادار جنون شد عیب نیست" "صبح فردا موسم بیداری آیینه هاست" "فصل فردا نوبت کشف حقایق میشود"
"دست کم یک ذره در تاب و تب خورشید باش"
"لااقل یک شب بگو کی صبح صادق میشود"
هر کجا سلطان بود، دورش سپاه و لشگر بود / پس چرا سلطان خوبان بی سپاه و لشگر است، با خبر باشید ای چشم انتظاران ظهور / بهترین سلطان عالم از همه تنهاتر است .... الهم عجل لولیک الفرج ......
ندیدم شهی در دل آرایی تو / به قربان اخلاق مولایی تو
تو خورشیدی و ذره پرور ترینی / فدای سجایای زهرایی تو
نداری خرابی به بی تابی من / ندیدم سبویی به مینایی تو
نداری به کویت ز من بی نواتر / ندیدم کریمی به طاهایی تو
نداری گدایی به رسوایی من / ندیدم نگاری به زیبایی تو
نداری مریضی به بد حالی من / ندیدم دمی چون مسیحایی تو
نداری غلامی به تنهایی من / ندیدم غریبی به تنهایی تو
نداری اسیری به شیدایی من / ندیدم کسی را به آقایی تو
امید غریبان تنها کجایی؟
چراغ سر قبر زهرا کجایی؟
دلم جز هوایت هوایی ندارد / لبم غیر نامت نوایی ندارد
وضو و اذان و نماز و قنوتم / بدون ولایت صفایی ندارد
دلی که نشد خانه ی یاس نرگس / خراب است و ویران بهایی ندارد