دل نامه یا نامه دل

وضعیت
موضوع بسته شده است.

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بمان در این قلب بی طاقت و نرو!
بمان در این قلبی كه مدتهاست در جستجوی عشقی مانند تو بوده ....
نرو ، و این قلب مرا دوباره نشكن!
تو را به آن خدایی كه می پرستی مرا تنها نگذار و قلب مرا در به در این دنیای بی محبت نكن!
اگر راضی به این همه اشك هایی كه برایت ریختم نیستی ، دوباره برایت اشك می ریزم ، اشكهایم بی ارزش است به خاطر تو جانم را فدایت میكنم... تنها تو را به آن خدایی كه می پرستی نرو و مرا تنها نگذار عزیزم...
این قلبی كه عاشق تو است را تنها نگذار و قلب مهربانت را به كسی جز من نسپار!
دلم میخواهد ، آن قلب مهربانت تنها برای من باشد ، برای منی كه تنها كسی هستم كه اینهمه از ته دل تو را دوست می دارد!
كسی كه شب و روز به یاد تو است و از یاد تو لحظه ای نیز خواب به آن چشمهای خیس و خسته اش نمی آید!
كسی كه از یاد تو و فكر تو بیرون نمی رود و تمام لحظه ها نام مقدس تو را در زیر لبانش زمزمه میكند! نمی توانم فراموشت كنم ای تو كه مرا عاشق خودت كردی!
نمی توانم فراموشت كنم ، با اینكه می دانم روزی فراموش می شوم!
بمان و از كنار من نرو ای عشق ، ای كسی كه جانی دوباره به من دادی و زندگی دوباره به من بخشیدی و مرا دیوانه آن قلب مهربانت كردی!
چگونه می توانم شیرینی آن بوسه هایت را ، گرمی آن آغوش مهربانت را ، لطافت آن دستان عاشقت را از یاد ببرم؟
چگونه می توانم آن لحظه ای كه در آن عهد بستیم كه تا آخرین لحظه نفسهایمان در كنار هم باشیم فراموش كنم؟
چگونه می توانم ان لحظه ای را فراموش كنم كه سرت را بر روی شانه های من گذاشته بودی و درد دلهای عاشقانه را برای من میگفتی و من نیز بر لبانت بوسه میزدم و میگفتم خیلی دوستت دارم عزیزم؟ چگونه فراموشت كنم تو را!
نرو از كنار من ای عشق ، با من بمان تا آخرین نفس ، تا به همگان ثابت كنیم معنای واقعی عشق چیست!
به خاكت می افتم ، التماست میكنم ، اگر میخوای جانم نیز فدایت میكنم ، تنها تو را به آن خدایی كه میپرستی نرو ! قلبت را به من بده تا برای همیشه نزد خود نگه دارم و با خون عاشقی و عطر نفسهایم آن را زنده نگه دارم عزیزم....
 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
گاهی
روی سایه ات دراز می کشم و
لبخند می زنم
به اوستای گشوده ی سینه ام
دیگر هیچ تاریکی
ترازوی ترس هایش را
روی شانه هایم میزان نمی کند
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مي ترسم از نبودنت...


و از بودنت بيشتر!!!


نداشتن تو ويرانم ميكند...


و داشتنت متوقفم!!!


وقتي نيستي كسي را نمي خواهم.


و وقتي هستي" تو را" می خواهم.


رنگهايم بي تو سياه است و در كنارت خاكستري ام

خداحافظي ات به جنونم مي كشاند...

و سلامت به پريشانيم!؟!


بي تو دلتنگم و با تو بي قرار....


بي تو خسته ام و با تو در فرار...


در خيال من بمان

از كنار من برو

من خو گرفته ام به نبودنت.......

خواهش میکنم برو.........
 

sshimaa

عضو جدید
این روزها
اگر نباشی
خیلی ساده جایت را دیگری خواهد گرفت
این روزها
عشق سیری چند
محبت سیری چند
باید نامرد باشی
بی احساس باشی
دروغ بگی
فریب بدی
تا کنارت بمونند
وگرنه اگه
وفادار
باشی
جات به یکی دیگه میدن
و اصلا شکستن تو براشون ارزشی نداره


بله...
خسته شدم از بس قضاوت شدم قضاوت کردم
واقعا خسته شدم از بس کسی رو دوست داشتم دائم تحقیرم میکرد بی محلم میکرد ترکم میکرد
وباز برمیگشت و میگفت دوستت دارم حالا به هر دلیلی ...تنهاییاش یا دوست داشتن ...
گفتم اینبار به کسی محبت می کنم که دوسم داشته باشه نه دوسش دارم
اما بازم قاعده تغییری نکرد
اصلا محبت کردن کار بیهوده ایه
از حالا فقط میخوام زنده باشم و زندگی کنم
نه محبت می کنم نه توقع محبت دارم
فقط میخوام زندگی کنم مثل بقیه...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلتنگـی نه با قـلـم نوشتـه می شود ،

نه با دکمـه های سـرد کیبـورد ...

دلتنگـی را با اشـک می نویسنـد
 

sshimaa

عضو جدید
تو کجایی؟
چقد به من نزدیکی؟
اصلا خودت هستی؟ یا مثل همیشه وهمی؟
می دونی چه دلم میخواد
دلم میخواد در رو باز کنم پشت در باشی
میدونی اولین عکس العمل چیه؟ قبلا ها یادته بهت چی میگفتم...میگفتم اگه ببینمت بغلت میکنم میبوسمت
اما الان اگه می دیدمت فقط می زدمت و گریه میکردم...نمی دونی چه کارا با من کردی...
من که عاشق فقط یه لحظه با تو بودن بودم...چرا این همه منو بازی دادی و می دی...
نمی دونی چقدر غافلی...خدا چطور می بخشتت؟
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو کجایی؟
چقد به من نزدیکی؟
اصلا خودت هستی؟ یا مثل همیشه وهمی؟
می دونی چه دلم میخواد
دلم میخواد در رو باز کنم پشت در باشی
میدونی اولین عکس العمل چیه؟ قبلا ها یادته بهت چی میگفتم...میگفتم اگه ببینمت بغلت میکنم میبوسمت
اما الان اگه می دیدمت فقط می زدمت و گریه میکردم...نمی دونی چه کارا با من کردی...
من که عاشق فقط یه لحظه با تو بودن بودم...چرا این همه منو بازی دادی و می دی...
نمی دونی چقدر غافلی...خدا چطور می بخشتت؟

سرم را روی شانه ات میگذارم تا همه بدانند که دنیا زیر سر من است
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این همه حسود بودم و نمی دانستم…
به نسیمی که از کنارت
موذیانه می گذرد
به چشم های آشنا و پر آزار
که بی حیا نگاهت می کند
به آفتابی که فقط تلاش گرم کردن تو را دارد
حسادت می کنم …..
من آنقدر عاشقم
که به طبیعت بد بینم
طبیعت پر از نفس های آدمی است
که مرا وادار می کند حسادت کنم
به تنهایی ام
به جهان
به خاطره ای دور از تو ….
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
می بینی؟
بازی دلچسبی ست
با خیالی آرام
چشم می بندی
و من
از بین این همه معشوقه که تمامشان را به یک اندازه دوست می دارم …
یک راست سراغ تو می آیم
کمی بعد
آهسته آهسته
بازمی کنی چشم هایت را
می بینی
تنها میان چند آینه
تو را هزار مرتبه در آغوش گرفته ام !
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
می گویند ساده ام
میگویند تو مرا با یک جمله ، یک لبخند بــه بازی می گیری
میگویند ترفند هایت ، شیطنت هایت ، دروغ هایت را نمی فهمم
می گویند ساده ام
اما تـو این را باور نکن
من فقط دوســـتـــــت دارم همین !
و آنها این را نمـــــــی فــــهمنــــد !
 

smart student

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
"خسته‌ام از اين كوير ، اين كوير كور و پير

اين هبوط بي دليل ، اين سقوط ناگزير

آسمان بي هدف ، بادهاي بي طرف


ابرهاي سر به راه ، بيدهاي سر به زير


اي هماره در نظر ، اي هنوز بي نظير


آيه آيه‌ات صريح ، سوره سوره‌ات فصيح

مثل خطي از هبوط ، مثل سطري از كوير

مثل شعر ناگهان ، مثل گريه بي امان

مثل لحظه‌‌هاي وحي ، اجتناب ناپذير

اي مسافر غريب ، در ديار خويشتن

با تو آشنا شدم ، با تو در همين مسير

از كوير سوت و كور ، تا مرا صدا زدي‌

ديدمت ولي چه دور ، ديدمت ولي چه دير

اين تويي در آن طرف ، پشت ميله‌ها رها

اين منم در اين طرف ، پشت ميله‌ها اسير

دست خسته‌ي مرا ، مثل كودكي بگير

با خودت مرا ببر خسته‌ام از اين كوير"

قيصر امين پور
 

sshimaa

عضو جدید
میدونی هربار که ترکم میکردی دلم میخواست بارون بباره برم زیر بارون گریه کنم غرورم جریحه دار می شد اشکامو روزگار ببینه
امشب دلم بارون نمیخواد
دیگه غروری ندارم
بذار روزگار شکستنمو ببینه
شاید دست از این جنگ نابرابر برداره
نمیدونم چند دست دیگه باید بهش ببازم...
انگار رو پیشونیم نوشته بازنده
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
دلم که
تنگ میشود
میزنم
به سیم
اخر
تمام
دل تنگیم را
نگه میدارم
و تا میبینمت
اخم میکنم
و تا میتوانم
کم محلی
تا حرصت را
در بیاورم
تا شاید دیگر دل تنگم نکنی
اما
باز هم دل تنگم میکنی
حال دیگر حوصله ندارم مثل قدیم حرصت را دربیاورم
فقط دلم میخواهد
بغلت کنم
و بگویمت
من ساکت میشوم
تو حرف بزن
 

Hosse!N_206

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چشمـانم را کـه مـی بنـدم
رویـا می شوی...
شیـرین !
چشـم بـاز مـی کنم ;
شـعر مـی شـوی ...
تلـخ !
تو;
نـاب تریـن واژه ای هستـی
که من...

همـیشـه در حسرت طعمت دلـم شـور مـی زند ...!
 

smart student

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
"رابطه قلبی دو دوست نیاز به بیان الفاظ و عبارات ندارد . "

جبران خلیل جبران
 

zahra.71

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم میگیرد از بی وفایی ها...
فراموشی ها...
نا سپاسی ها...
 
سیاسی بازی های ِ ناجوانمردانه!
 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ر ابعاد این عصر خاموش
من از طعم تصنیف در متن
ادراک یک کوچه تنها ترم.
بیا تا برایت بگوییم تا چه
اندازه تنهایی من بزرگ
است..
و تنهایی من شبیخون حجم
ترا بیشتر نمیکرد.
و خاصیت عشق این است.
بیا اب شو مثل یک واژه در
سطر خاموشی ام.
بیا ذوب کن در کف دست
من جرم نورانی عشق را...
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بی حضور تو

در انتظار تو ام...

درچنان هوایی بیا

که گریز از تو ممکن نباشد...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ﭼـﻨﺪ ﻭﻗﺘـﯿﺴﺖ ﻫﻤـﻪ ﺩﻟﮕـﯿﺮﻧﺪ ﺍﺯ ﻣـﻦ ...
ﺩﻟـﯿﻞ ﻣﯽ ﺧـﻮﺍﻫﻨﺪ ...
ﻣـﺪﺭﮎ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫـﻨﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﻏـﻤﮕﯿﻦ ﺑـﻮﺩﻧﻢ ...
ﺑﺮﺍﯼ ﻧـﺎﺍﻣﯿﺪ ﺑـﻮﺩﻧﻢ ....ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻠـﺦ ﺷﺪﻧﻢ ....
ﻧﮕـﺮﺍﻥ ﻧﺒـﺎﺷﯿﺪ .... ﻣﻦ ﻧـﻪ ﻏـﻤﮕﯿﻦ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ ..
ﻧـﻪ ﻧـﺎﺍﻣﯿﺪ .... ﻧـﻪ ﺗﻠـﺦ ......
ﻓﻘﻂ ﻣﺪﺗﯿـﺴﺖ ﺑﻪ ﺩﻧـﺒﺎﻟﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﻡ ....
ﻣﺪﺗـﯿﺴﺖ ﮔـﻢ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ ....
ﺻـﺒﺮﻡ .... ﺗﺤـﻤﻠﻢ ...... ﺍﻣـﯿﺪﻫﺎﯾﻢ ..... ﺍﻧـﮕﯿﺰﻩ ﺍﻡ ......
ﻧـﻤﯿﺪﺍﻧﻢ ﮐﺪﺍﻡ ﺻـﻔﺤﻪ ﯼ ﻗـﺼﻪ ﯼ ﺳـﺮﮔﺬﺷﺘـﻢ ﺟـﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻤﺸﺎﻥ...
 

sshimaa

عضو جدید
من بد نبودم و نیستم اما چرا با تو اینکارو کردم باتویی که حقیقتا و عمیقا عاشقت بودم؟
چرا؟
 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
گناهانم را دوست دارم!
بیشتر از تمام کارهای خوبی که کرده ام،
می دانی چرا ؟!
آن ها واقعی ترین انتخاب های منند...!
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا