رد پای احساس ...

معماربرتر

عضو جدید
کاربر ممتاز
من عاشقانه هایم را

روی همین دیوار مجازی می نویسم !

از لج تـو . . .


از لج خـودم . . .

که حاضر نبودیم یک بار

این ها را واقعی به هم بگوییم. . . !
 

معماربرتر

عضو جدید
کاربر ممتاز
همه را امـــتــحــــان کــــــــــــــرده ام !
قرص خــــواب و مـسکن
روانـشـنــــاس
خــــنـــده هـای زورکــــی . . .
هـنـدزفـری تـوی گـوش و گــــریــه کـردن
ســــیـگــار و مــشــروبـــ . . .
دوســتــان جـــــدیــد. . .
دل من این حـــــــــرفـهـا حـــالـیـش نـمیشود !
تو را مـیـخـــــــــــواهـم . . .
بـــــــرگــــــرد
 

معماربرتر

عضو جدید
کاربر ممتاز
همیشه ....
یک کار هست که، باید انجامش دهی ..
لیسانس بگیری
فوق لیسانس بگیری
دکترا بگیری

همیشه ....
چیزی هست که، باید به آن برسی ...
ازدواج کنی
فرزند بیاوری
و
فرزندانت بزرگ شوند
و
آنها را، به دانشگاه بفرستی ..

همیشه ...
چیزی هست که، باید بخری
ماشین خوب و بهتر
خانه خوب و زیباتر
ویلای مفرّح

همیشه ....
یک جایی هست که، باید بروی ...
آن دورها ...
در سرزمین آرزوها ...

فقط یک بار،
و برای یک لحظه بایست
از خود بپرس :
در تمام این سالها ...کجا بوده ای ?!
برای خودت چقدر بوده ای ؟!

آیا میدانی :
وقتی، در آرزوی چیزی هستی
تمام لحظه های حال از دست رفته اند !
و تو،برای خودت زندگی نکرده ای !
و تمام زندگی ات را، برای آرزوهایت خرج کرده ای ....

هیچوقت شده که :
برای خودت باشی؟!
به محله قدیمی ات سری بزنی
و ببینی همکلاسیهایت کجایند ؟
و چه کرده اند ?!

شده که :
قلم به دست بگیری
و بنویسی ؟
و یا نقاشی کنی ?!
بدون آنکه، فکر کنی، این کار چه عوایدی خواهد داشت ?!

شده که :
توی کاغذ پاره های قدیمی خانه بگردی
و نامه ای عاشقانه بیابی ?!
بنشینی و آن را بخوانی؟!
شاید بفهمی که :
معنی عشق، در آن روزگار چه بوده !
تو نبودی و عشق بود
و
تو روزی، هر چند دور ...
نخواهی بود و عشق خواهد بود ...

شده که :
توی انباری خانه پدری بگردی
و زیر میز را نگاه کنی
و ببینی آن وقتها که مدرسه میرفتی
یادگاری ایی نوشته ایی ...
تو نوشته ایی و رفته ایی ...
حالا ...تو کجا جا مانده ای؟!
شده که : قرآن پدر را باز کنی ....
و یکی یکی نوشته های پدر را ببینی
که تاریخ تولد ها را نوشته
و تو را نور چشم خطاب کرده؟!

زندگی همین است ....
تو نور چشم کسی بوده ای
که حالا حوصله اش را نداری
و
فرزندت را عاشقانه دوست داری
که :حوصله ات را ندارد ...

تو
یک جا، توی زندگی،
خودت را جا گذاشته ای
و رفته ای .....
آنهم چه رفتنی !!!
دلت برای خودت تنگ نشده ؟
میترسم :
تنگ نشود و دیر شود ....

بگرد دنبال کسی که، تو را،
با نام کوچکت صدا کند
زنگ بزند و بگوید :
هیچ کاری نداشته،
فقط دوست داشته صدایت را بشنود ....

بگرد دنبال دوستی که،
شریکت نیست ....
بگرد دنبال خودت ...
خودت را پیدا کن
و
بازوانت را دور خودت حلقه کن
و
خود را در آغوش بگیر ...
برای خودت زندگی کن ...
برای بودنت ...
 

معماربرتر

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلت که میگیرد از مخاطب خاصت
فراری می شوی از شبکه های اجتماعی...
حق داری
قبل تر ها که شبیخون این شبکه ها پایه های رابطه ها را نلرزانده بود
نامه می نوشتیم به هم
تلفن می زدیم
بحث می کردیم
قهر می کردیم
یک رابطه دونفره بود و بس
پای دوستان دیگری وسط نبود از اقصی نقاط دنیا
تو بودی و دلبرت
دلبرت بود و تو...
ظهور عکس ها و استاتوس های زیر آن
باز شدن پای آدم های ناشناس که بعدن لقب دوست اجتماعی به خود گرفتند
کامنت های عجیب و غریب، با منظور و بی منظور
جمع شدن تمام حواست به صفحه مانیتور
پست کردن درد و دل های خصوصی
به اشتراک گذاشتن عکس های خصوصی تر
و ظهور عجیب استیکرهایی که شدند راوی حال درونمان....
مدل شدیم
عکاس
نویسنده
شاعر...
و دیگر خودمان نبودیم
رابطه هامان ولنگار
دل هامان زنگ زده
و پای هر عکس قلبی و بوسی کاشتیم بی آنکه یک لحظه فکر کنیم آیا حق این کار را داریم....؟
و چه دل های عاشقی را لرزاندیم با این بی ملاحظگی ها...
چه رابطه ها را خراب کردیم
چه ها کردیم و چه ها که نکردیم....
یادش بخیر
آن روزها که از مدرنیته عقب مانده بودیم و مخاطب خاص نداشتیم،
یک عشق خالص داشتیم.
 

معماربرتر

عضو جدید
کاربر ممتاز
بوی یلدا را میشنوی؟انتهای خیابان آذر ...
باز هم قرار عاشقانه پاییز و زمستان ...
قراری طولانی به بلندای یک شب....
شب عشق بازی برگ و برف...
پاییز چمدان به دست ایستاده ....
عزم رفتن دارد....
..آسمان بغض میکند ...میبارد...خدا هم میداند عروس فصل ها چقدر دوست داشتنیست ..دقیقه ای بیشتر مهلت ماندن میدهد ....
آخرین نگاه بارانی اش را به درختان عریان میدوزد ..دستی تکان میدهد ......قدمی برمیدارد سنگین و سرد

کاسه ای آب میریزم پشت پای پاییز... و....تمام میشود ...
پاییز ای آبستن روزهای عاشقی ...رفتنت به خیر ..سفرت بی خطر
 

♥@SH!M♥

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مــטּ تــنــهــا کـــمــﮯ مــتــفــاوتــمـ ....

وقــتــﮯ تـــمـــام בرבهـــاﮮ בنــــیـــا

روﮮ شــانـــﮧهـــاﮮ בפֿـــتـــَرانــﮧ ام کــوه مــﮯ شــود

و مــטּ بــﮧ پـــهــنـــآﮮ تمـــام کــــــوه پـــایــــﮧ هـــا

لـــبــפֿــنــב مـــﮯ زنــــم....
 

معماربرتر

عضو جدید
کاربر ممتاز
چند سال بعد روزی که فکرش را هم نمی کنیم
توی خیابان با هم روبرو می شویم.
تو از روبرو می آیی. هنوز با همان پرستیژ مخصوص به خودت قدم بر می داری فقط کمی جا افتاده تر شده ای...
قدم هایم آهسته تر می شود...
به یک قدمی ام می رسی و با چشمان نافذت مرا کامل برانداز می کنی!
درد کهنه ای از اعماق قلبم تیر می کشد...
و رعشه ای می اندازد بر استخوان فقراتم.
هنوز بوی عطر فرانسوی ات را کامل استنشاق نکرده ام که از کنارم رد شده ای...
تمام خطوط چهره ات را در یک لحظه کوتاه در ذهنم ثبت می کنم...
می ایستم و برمی گردم و می بینم تو هم ایستاده ای!
می دانم به چه فکر می کنی!
من اما به این فکر می کنم که چقدر دیر ایستاده ای!
چقدر دیر کرده ای!
چقدر دیر ایستاده ام!
چقدر به این ایستادن ها سال ها پیش نیاز داشتم
قدم های سستم را دوباره از سر می گیرم...
تو اما هنوز ایستاده ای...
خداحافظی‌ها ممکن است بسیار ناراحت کننده باشند اما مطمئناً بازگشت‌ها بدترند.
حضور عینی انسان نمی‌تواند با سایه‌ درخشانی که در نبودش ایجاد شده برابری کند!
 

معماربرتر

عضو جدید
کاربر ممتاز
مدت هاست دلم احساس سنگینی می کند ...!
مدت هاست یاد گرفته ام گریه نکنم ...!
مدت هاست دلم نتوانسته خودش رو سبک کنه ...!
مدت هاست دیگر در عمق قلبم کسی لانه ندارد ...!
مدت هاست تمام باورم این است که هر چه بود تمام شد ، چه خوب چه بد ...!
نسیمی بود که وزید و رفت ...!
مدت هاست دلتنگ بارانم ...!
مدت هاست عاشقی را از یاد برده ام ...!
مدت هاست یاد گرفته ام بگویم، بنویسم خوبم تا بقیه بشنوند و بخوانند و باور کنند که خوبم ...!
نمی دانم که مدت هاست چرا این گونه شده ام ...!!!
 

معماربرتر

عضو جدید
کاربر ممتاز
ﻣﺪﺕ ﻫﺎﺳﺖ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﮕﻮﯾﻢ :
ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﻡ
ﺍﻣﺎ . . .
ﺷﻤﺎ ﮐﻪ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﻧﯿﺴﺘﯿﺪ
ﺭﻭﯾﺶ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﻡ
ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﮕﻮﯾﻢ :
ﻋﺎﺷﻖ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ
ﺍﻣﺎ
ﺷﺮﻡ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ
ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺣﺎﻟﻢ ﺭﺍ ﺧﻮﺏ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ
ﺻﺪﺍﯾﺖ. . ﺯﯾﺒﺎﺗﺮﯾﻦ ﺁﻫﻨﮓ ﺷﺐ ﻫﺎﯾﻢ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ
ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ ﺑﮕﻮﯾﻢ
ﺍﻭ ﻫﻢ ﻣﺎﻧﺪﻧﯽ ﻧﺒﺎﺷﺪ
ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺷﻨﺎﺳﯽ
ﺗﺎ ﺑﻮﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺑﻪ ﻣﺸﺎﻣﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﺭﺳﺪ
ﻫﻨﻮﺯ ﻧﯿﺎﻣﺪﻩ
ﻫﻮﺍﯼ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﻪ ﺳﺮﺷﺎﻥ ﻣﯽ ﺯند...
 

معماربرتر

عضو جدید
کاربر ممتاز
یلدا نام یک فرشته است.
یلدا نام فرشته ای است ، بالا بلند ، با تن پوشی از شب و دامنی از ستاره .
یلدا نرم نرمک با مهر آمده بود ، با اولین شب پاییز و هر شب ردای سیاهش را قدری بیشتر بر سر آسمان می کشید تا آدم ها زیر گنبد کبود آرام تر بخوابند .
یلدا هر شب بر بام آسمان و در حیاط خلوت خدا راه می رفت و لا به لای خواب های زمین لالایی اش را زمزمه می کرد . گیسوانش در باد می وزید و شب به بوی او آغشته می شد .
یلدا شبی از خدا پاره ای آتش قرض گرفت .
آتش که می دانی ، همان عشق است .
یلدا آتش را در دلش پنهان کرد تا شیطان آن را ندزدد . آتش در یلدا بارور شد .
فرشته ها به هم می گفتند :
- یلدا آبستن است ، آبستن خورشید . و هر شب قطره قطره خونش را به خورشید می بخشد و شبی که آخرین قطره را ببخشد ، دیگر زنده نخواهد ماند .
فرشته ها گفتند :
- فردا که خورشید به دنیا بیاید ، یلدا خواهد مرد .
یلدا همیشه همین کار را می کند ؛ می میرد و به دنیا می آورد . یلدا آفرینش را تکرار می کند .
راستی ،
فردا که خورشید را دیدی ،
به یاد بیاور که او دختر یلدا ست و یلدا نام همان فرشته ای است که روزی از خدا پاره ای آتش قرض گرفت .
 

معماربرتر

عضو جدید
کاربر ممتاز
پاییِز تلخِ من،
رو به پایان است

پاییِز اشک...
پاییِز درد
برای من...

یـــلدا
اتفاق تازه ای نیست

من تمامِ این پاییز را
با بیداریِ زخمهای بی مرهم
یلدا گرفتم....

از بی مهریِ آبان دلگیرم
انقدر که دیگر

برای بدرقه ی آذر
نفسی نمانده....

آی زمســــتان...نفس برســــــان!!
 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
مسیر زندگی ...


قبولش کن اگه حتی شکستی نگو هرگز امیدت میره از دست
تو میدونی بریو پر بگیری اگه شوق رهایی تو دلت هست
نگو هرگز امیدت میره از دست مبادا وقت رفتن کم بیاری
مسیر زندگی مثل یه روده که یعنی راهی جز رفتن نداری
برو تا آخر دنیا سفر کن سفر کن تا دلت آروم بگیره
سفر مثل یه مرهم دلنشینه نزار حسش توی قلبت بمیره

مسیر زندگی مثل یه روده که آخر دل به دریا مسپاره
اگه بالاو پایین داره اما تهش حس رسیدن موندگاره
نگو هرگز امیدت میره از دست مبادا وقت رفتن کم بیاری



 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز

برای هیچ ...



رها کن مرا؛
اگرچه در تب تند خویش می سوزم،
ولی بیش از این گرمای دستان مهربانت را طاقت نمی آورم.

سردم کن به آه سردی.


 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز

بیشتر از هرکسی . . . خودت را دوست داشته باش!

جوری که هر کجا نشسته ای . . .

هر جا که می روی . . .

در هر کاری که میکنی . . .
“خــــــــودت ” حضور داشته باشد ،

یــــک حضــــــــــور بـــی ماننـــد . . .

اما خالــــــی از تکبــــر ، حسادت ، ریــــــا . . .

باور کن تا عاشق خودت نباشی . . .

عاشق هیچ کس نمیتوانی بشوی . . .

و هیچکس هم ..(!).. عاشقت نمیشود . . .
 

معماربرتر

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوست عجب امنيت خوبي ست!
ميتواني با او خودِ خودت باشي!
ميتواني دردهايت را-هرچندناچيز،هرچند گران-بي خجالت با او در ميان بگذاري!
از حماقت هايت بگویی...
دوست انتخاب آزاد توست،اختيار توست!
نامش را در شناسنامه ات نمي نويسند،
نامت را در شناسنامه اش نمي نويسند!
دوست عرف نيست،
عادت نيست،
معذوريت نيست،
دوست از هر نسبتي مبراست!
دوست سايبان دلچسبي ست تا خستگي ات را با او به فراموشي بسپاري...
 

معماربرتر

عضو جدید
کاربر ممتاز
بعضی آدم ها ساده و بی شیله پیله اند
بی هیچ پیچیدگی،
دوست دارند چون دلشان می گوید
دوست دارند چون گِل وجودشان از عشق است
به همین آسانی، به همین آسودگی... نه سیاست این زمانه را از حفظند
نه طریق شکستن می دانند ونه خیانت سرشان می شود
نمی توانند لحظه ای بیش، دل چرکین باشند
از هر کسی که دلشان را می شکند،
زود یادشان می رود، زود فراموش می کنند. . .

لبخند که بزنی باز همانی می شوند که بودند،
اخم کنی مثل کودکانِ بازیگوش ِپشیمانی
که فکر می کنند مسبب تمام غصه های مادرشان
هستند، پناه میبرند به دامانِ اشک
که کار دیگری نمی دانند!

آدم های ساده !!!!
آن مثالِ ساده چه بود؟
"مثل خورشیدی که همیشه هست و از بس که هست
نمی بینیمش و یا
ماهی که روشنایی وجودمان از اوست و نمیشناسیمش!"
وجودشان همان خوشبختی است ،
اینهارا گفتم بدانی ، آن ها فقط یک بار اتفاق می افتند !
 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
[FONT=courier new,courier,monospace][/FONT]
[FONT=courier new,courier,monospace]
با مـــن رفـت و آمــد نکـن!


رفتــن فعل قشنگــی نیست،


با مـــن فقط راه بیـــا...
[/FONT]
 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
می نویسم "دلتنگی"
می اندازمش همینجا
صاحبش بیاید بردارد ببرد...
 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
آهوی من ...

آهوی من ...

[FONT=courier new,courier,monospace]

[FONT=courier new,courier,monospace]
[FONT=courier new,courier,monospace]
گوشه تا گوشه ی صحرا بخواب و نهراس.
گرگ ها خاطرشان هست که آهوی منی.
[/FONT]
[/FONT][/FONT][FONT=courier new,courier,monospace]...[/FONT][FONT=courier new,courier,monospace][/FONT]
 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
آرمان خواهی ...

آرمان خواهی ...

[FONT=courier new,courier,monospace]
[FONT=courier new,courier,monospace]
آرمان خواهی انسان مستلزم صبر بر رنج هاست
پس برادر خوبم
برای جان دادن در راه آرمان ها
یاد بگیر در این سیاره رنج
صبورترین انسان باشی...
[/FONT]
[/FONT]
 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
[h=2]چقـدر شــب اضافــــه می آیــــــــد ....[/h]



چقـدر شــب اضافــه می آیــــد

وقتـــی

تـــو نیستــــی . . . !
 

معماربرتر

عضو جدید
کاربر ممتاز
نابیناغصه نخور...!!!
دردنيا چیز قشنگي برای دیدن وجود ندارد...
ماهم ک می بینیم خود رابه کوری زده ايم...

باورکن!!!!

ماهیهاگریه شان دیده نميشود...
گرگهاخوابیدنشان...
عقابهاسقوطشان...
و...
انسانها...
درونشان...
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
M *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** ادبیات 2235

Similar threads

بالا