زنگ تفریح ... گپ و گفت های خودمونی!

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
اصل دروس تخصصی و بیس هست
اینا یعنی عمومیا واسه معدل خوبه فقط

هروقت تو تخصصی خودتون فهمیدید که کم نگذاشتید
دیگه تا ارشدو دکترا راحتید

هیچوقت آدم به خودش نمیتونه کلک بزنه
 

**زهره**

عضو جدید
کاربر ممتاز
 

seyyedalizeinali

عضو جدید
برای گردش در مرکز پورتلند روز زیبایی بود.ما گروهی وکیل بودیم که روز تعطیل می خواستیم خوش باشیم.هوا برای پیک نیک بسیار خوب بود؛بنابراین هنگام ناهار به طرف پارک کوچکی رفتیم.چون سلیقه های متفاوتی داشتیم،تصمیم گرفتیم از هم جدا شویم.قرار شد هرکس هر چه می خواهد بخرد و چند دقیقه بعد روی چمن ها همدیگر را ببینیم.
وقتی دوستم،راب،به طرف دکه ی هات داگ فروشی رفت،تصمیم گرفتم همراهش بروم.فروشنده ساندویچ را طبق خواسته ی راب درست کرد.اما وقتی راب خواست پول غذا را بپردازد،هر دو تعجب کردیم.
فروشنده گفت:«من امروز خیلی خوشحال هستم.لازم نیست پول بدهید.این غذا هدیه من به شماست.»
تشکر کردیم،نزد دوستان مان رفتیم و مشغول خوردن غذا شدیم.همان طور که غذا می خوردیم و حرف می زدیم،متوجه مردی شدم که تنها در نزدیکی ما نشسته بود و نگاه مان می کرد.معلوم بود مدت هاست حمام نرفته است.فکر کردم مرد آواره ای است و توجهی به او نکردم.
غذای مان تمام شد و به راه افتادیم.اما وقتی من و راب به طرف سطل زباله رفتیم تا کیسه مان را در آن بیندازیم،صدایی به من گفت:«داخل سطل غذا هست؟»
صدای همان مردی بود که نگاه مان می کرد.نمی دانستم چه بگویم.«نه،تمام غذاها را خوردیم.»
«اوه.»
این تنها چیزی بود که او گفت،بی آنکه احساس شرمساری کند.او گرسنه بود و گویی به این سوال عادت داشت.
احساس بدی داشتم،اما نمی دانستم چه کار کنم.راب گفت:«الان برمی گردم،یک دقیقه صبر کنید.»و بعد دور شد.
با کنجکاوی دیدم که راب به طرف دکه ی هات داگ فروشی رفت.فهمیدم می خواهد چه کار کند.او ساندویچی خرید و آن را به مرد گرسنه داد.
راب وقتی برگشت به من گفت:«من محبتی را که فروشنده به من کرده بود،به کس دیگری منتقل کردم.»
آن روز فهمیدم که چگونه با بخشش و سخاوت،می توان به دیگران نیز بخشیدن را آموخت
 

"Pejman"

دستیار مدیر مهندسی کشاورزی گیاهان دارویی
سلام شب همه بخیر. امیدوارم که روز های خوب و خوشی داشته باشید .... شبا هم پیشکش :D دلم برای روزای صاف جونی تنگ شده...... دلم برای 1 ذره آرامش هم تنگ شده..... کلا دلم تنگه !!! :(
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
سلام شب همه بخیر. امیدوارم که روز های خوب و خوشی داشته باشید .... شبا هم پیشکش :D دلم برای روزای صاف جونی تنگ شده...... دلم برای 1 ذره آرامش هم تنگ شده..... کلا دلم تنگه !!! :(

چو میگذرد غمی نیست
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
سرتو بالا بگير، من کنارتم هنوز چي آوردن به سرت، که مينالي شب و روز :heart: :heart: :heart:

عاشقتمممممممممممم :heart: :gol:

مرسی
میدونی چیه پژمان؟یه قضیه ایه تو باشگاه
خیلی متنفرم و زجر میکشم
یه سری افراد کمبود دار هستن که شده خاله بازی

دختره با ده تا پسر مختلف قربون صدقه میره
پسره متاهله قربون صدقه دختر مردم میره
بعد استنباطشون اینه که دنیای مجازیه

یعنی جلف بازی تا چه حد؟غیرت کجا رفته؟
همون بهتر که باشگاه زیاد نیام

اعصابم خیلی خورده
 

"Pejman"

دستیار مدیر مهندسی کشاورزی گیاهان دارویی
مرسی
میدونی چیه پژمان؟یه قضیه ایه تو باشگاه
خیلی متنفرم و زجر میکشم
یه سری افراد کمبود دار هستن که شده خاله بازی

دختره با ده تا پسر مختلف قربون صدقه میره
پسره متاهله قربون صدقه دختر مردم میره
بعد استنباطشون اینه که دنیای مجازیه

یعنی جلف بازی تا چه حد؟غیرت کجا رفته؟
همون بهتر که باشگاه زیاد نیام

اعصابم خیلی خورده


نمیدونم منظورت کیا هستن ؟ اما بله از این چیزا زیاد دیدم.... من برام مهم اینه که بیام و مطلب بخونم و ببینم... قبلنا برام شخصیت های طرف مقابل مهم بود... اما الان زیاد بهش توجه نمیکنم.... 2 رو بازی در بیاره میبرمش توی لیست سیاه... دقیقا مثل زندگی شخصی.... غیرت.... کلمه قشنگی شده اینروزا برای بدست آوردن خیلی چیزا... فرمایش شما کاملا درسته :heart:



نمونه ای سراغ دارم که از این آدم بی غیرت تر ندیدم.... زیاد مهمنیست داداش.... ولش کن.... به همون حرف اونا بسنده کن..... مجازیه..... یعنی امیدوارم که مجازی به واقعی مبدل نشه....
 
بالا