شعر نو

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بار امانت

آن صداها به کجا رفت
صداهای بلند
گریه ها قهقه ها
آن امانت ها را
آسمان ایا پس خواهد داد ؟
پس چرا حافظ گفت
آسمان بار امانت نتوانست کشید
نعره های حلاج
بر سر چوبه ی دار
به کجا رفت کجا ؟
به کجا می رود آه
چهچه گنجشک بر ساقه ی باد
آسمان ایا
این امانت ها را
باز پس خواهد داد ؟

شفیعی کدکنی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
"عشق"

نامه ای در جیبم
و گلی
در مشتم
پنهانست
غصه ای دارم با نی لبکی
سر کوهی گر نیست،
ته چاهی بدهید
تا برای دل خود بنوازم.


عشق جایش تنگ است.
:gol:

"حسین منزوی"
از دفتر ِ"تیغ و ترمه"
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
بی گمان پیر کمان در دست حالا مرده است
تیر عشقی نیست باور کن من آرش نیستم
آن که چشمش را به روی دردهایم بسته است
کاش می دانست محتاج نگاهش نیستم!!.

"مهدی میچانی"
 

R.N.Z

عضو جدید
کاربر ممتاز
در فراسوی مرزهای تن ات تورا دوست میدارم.
آینه ها و شب پره های مشتاق را به من بده
روشنی و شراب را
آسمان بلند و کمان گشاده ی پل
پرنده ها و قوس و قزح را به من بده
وراه آخرین زا
در پرده ای که میزنی مکرر کن.
در فراسوی مرزهای تن ام
تورا دوست می دارم.
.....
میعاد
احمد شاملو
اردیبهشت 1343
 

قیرمیزی آلما

عضو جدید
[h=1]او سرسپرده می خواست من دلسپرده بودم[/h]من زنده بودم اما انگار مرده بودم
از بس كه روزها را با شب شرمده بودم
یك عمر دور و تنها تنها بجرم این كه
او سرسپرده می خواست � من دل سپرده بودم
یك عمر می شد آری در ذره ای بگنجم
از بس كه خویشتن را در خود فشرده بودم
در آن هوای دلگیر وقتی غروب می شد
گویی بجای خورشید من زخم خورده بودم
وقتی غروب می شد وقتی غروب می شد
كاش آن غروب ها را از یاد برده بودم

محمد علی بهمنی
 

z_elect

عضو جدید
کاربر ممتاز
هزار بار هم که به چرخم
دیگر
نه این سرنوشت عوض می شود
نه تو
سرم گیج می رود
زمین
همچنان گیج می رود
به دور خورشید
بی انکه سرنوشت ماه
برایش
مهم باشد

رویا شاه حسین زاده
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نگاه کن
....​
که غم درون دیده ام
چگونه قطره قطره آب می شود
..........​
چگونه سایه ی سیاه سرکشم
اسیر دست آفتاب می شود

نگاه کن
.......تمام هستی ام خراب می شود
...شراره ای مرا به کام می کشد
...........مرا به اوج می برد
...مرا به دام می کشد​

نگاه کن
...تمام آسمان من
......پر از شهاب می شود​
..
به راه پر ستاره مي كشانيم
.........​
فراتر از ستاره مي نشانيم

نگاه كن
..​
من از ستاره سوختم
لبالب از ستارگان تب شدم
.......​
چو ماهيان سرخ رنگ ساده دل
ستاره چين بركه هاي شب شدم

فروغ
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تو صدایم می کنی
رؤیاها دور سرم می چرخند
پنجره باران می شود
آغوشُ بوسه می بارد
آسمان می خندد
رنگین کمان وا می شود

پر می شوم از بوی گل
رو به تو بر می گردم
تا با غرور یک مرداب
لبریز نیلوفر بگویم: جانم ؟!


"پرویز صادقی"
 
آخرین ویرایش:

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
معذورم بدار
معذورم بدار اگر غنائم جنگی
کفاف دلتنگی های سربازهای جوان را نمی دهد
گوشواره ای که به غارت برده ام
بیشتر از همیشه دارد
گلوی تو را به یادم می آورد
و ساق های سفید پاهایت را
ببخش اگر هیچ چیز بجز عشق نمی توانست
یکتنه در برابر حس وطن دوستی با یستد
ایستاده ام در برابر جوخه ی اعدام
و دارم مدام به گوشواره های تو فکر می کنم
و اینکه از هیچ چیز
به اندازه ی چشمهای زنان دشمن نترسیدم
وقتی که داشتند
تو را
تو را
و تو را به یادم می آوردند و از یادم می بردند
مرا ببخشید
ببخشید اگر مرزهایی که فتحشان کردیم
قلبهای زنانی را که فتحمان کرده بودند از یادمان نبردند
مرا به خاطر مرگ نابهنگام
و این گلوله که دارد به سینه ام فکر می کند ببخش
راستش را بخواهی
هیچ چیز به اندازه ی مردن
شرمناک نیست
آنهم درست زمانی که کسی چون تو منتظر آدم باشد.


رویا شاه حسین زاده
 

arc_saba

عضو جدید
دلم گرفته استدلم گرفته است
به ایوان می روم و انگشتانم را
بر پوست کشیده ی شب می کشم
چراغ ها ی رابطه تاریکند
چراغ ها ی رابطه تاریکند
کسی مرا به آفتاب
معرفی نخواهد کرد
کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد
پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردنی ست

فروغ

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آن کلاغی که پرید
از فراز سرما
و فرو رفت در اندیشه آشفته ابری ولگرد
و صدایش همچون نیزه کوتاهی، پهنه افق را پیمود
خبر ما را با خود خواهد برد به شهر
همه می دانند
همه می دانند
که من و تو از آن روزنه سرد عبوس
باغ را دیدیم
و از آن شاخه بازیگر دور از دست
سیب را چیدیم
...

« فروغ »
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
وقتی تو با منی
مثل رؤیا در خواب
مثل باران در ابر
و رنگین کمان
که در باران ست
مثل باغ ها
که معنی می شوند با گل
مثل آسمان که ماه دارد
مثل معبد
که پر از دست دعاست
مثل چشم ها که حرف دارند
مثل دریا در آغوش ساحل ها
و صدف های پا به ماهِ مروارید
مثل آن یکی بودِ اوّل قصّه
که همیشه باید او باشد
مثل اتّفاق بی هنگام
نیفتاده در تقویم
مثل تکرار عشق در عاشق
مثل حرف های ناگفته
در شعرهای بی شاعر
مثل راز شب بوها
که هیچ کس نمی داند
مثل مستانه های باد
پای پنجره های بی دیوار
چه کسی تو را
از من خواهد گرفت ؟!

"پرویز صادقی "
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هر چه می نویسم
بر آب می رود
و هر که را دوست میدارم
بادبادکی است
نخلی شکسته ام در صندلی جلویی تاکسی
تماشا میکنم
مریم ها را در دستان مرده گل فروشان
که درد می کشند
تا مسیح به دنیا نیاید
علی محمد مودب


 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
خیلی وقت استْ کووچ کرده اَند کولی ها.
دیگر این جا هیچ کس
نعلِ خوش بختی نمی خرد!

رضا كاظمي
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
خواست انتظار را نقاشی کند
تا بی نهایت
دیوار کشید و پنجره و
سایه ی رهگذری در امتداد سکوت ...

( هیچ کسی در امتداد انتظارش سایه نشد
او خــــــــــــودش را رنـــــــــــگ کرده بود )

----------
بهمن فاطمی
 

*sasa*

عضو جدید
اما هوا همیشه آفتابی نیست
عشق همیشه علامتِ رستگاری نیست
و من گاهی اوقات مجبورم
به آرامشِ عمیقِ سنگ حسادت کنم
چقدر خیالش آسوده است
چقدر تحملِ سکوتش طولانی‌ست
چقدر ...
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
"کندوها" ،
روی دست "زنبورها" باد کرده اند !!!
از وقتی که من ،
از شهد "تـــو" ،
شعر میسازم ...

--------------------------------
منوره السادات نمائی ( مـ نـ مـ )



 

*sasa*

عضو جدید
گل من پرنده یی باش و به باغ باد بگذر
مه من شکوفه یی باش و به دشت آب بنشین
گل باغ آشنایی گل من کجا شکفتی
که نه سرو می شناسد
نه چمن سراغ دارد ؟
نه کبوتری که پیغام تو آورد به بامی
نه به دست باد مستی گل آتشین جامی
نه بنفشه یی
نه جویی
نه نسیم گفت و گویی
نه کبوتران پیغام
نه باغ های روشن
گل من میان گلهای کدام دشت خفتی
به کدام راه خواندی
به کدام راه رفتی؟
گل من
تو راز ما را به کدام دیو گفتی ؟
که بریده ریشه ی مهر شکسته شیشه ی دل
منم این گیاه تنها به گلی امید بسته
همه شاخه ها شکسته
به امید ها نشستیم و به یادها شکفتیم
در آن سیاه منزل
به هزار وعده ماندیم
به یک فریب خفتیم
 

*sasa*

عضو جدید
نرخ انسان
اینـجــــا ، زمین …
ارزانــــتر از هـمه چـــــیز ، انــسان !
نـــــرخَش هـــــم بـــــروز نــیست !
امّــــا ،
مصـــرفـش تـــــاریـــــخ دارد !
سلام ، تـــــولــــــیدَش !
و انــــــــقضـــایــــــــش ؛
خــــداحــــافــــظ !
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
سکوت،زبان مشترک تمام کوه های دنیاست.........
تمام کوه های وسیع........
تمام کوه های سخت
تمام کوه های دست نیافتنی!
دست یافتن به روح این صاحبان سکوت،برای خورشید هم مقدور نیست!!

پرستو عوض زاده
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
با خودت صادق باش !

آن درخت

سیب هم اگر نداشت ,

دستِ آخر یکی مان

بهانه ای برای صحبت پیدا می کرد .

شهریار بهروز
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روزگاری ست ... !

پروانه در گذرگاه باد
بر نعش خاموش بید گریه می کند.

اصلا پروانه می تواند گریه کند؟

پروانه فقط یک اسم است
اما گرگ ها دیده ام
که در خواب مظلوم علف
از اندوه آهو باز می آمدند.

خواب مظلوم علف یعنی چه؟
گرگ ها چه ربطی به خواب علف دارند؟

روزگاری ست ... !

سنگ ها را ببندید!
این فرمان سرهای شکسته ماست.

روزگاری ست،
نه عجیب و
نه آسوده.

همین طوری یک چیزی گفتم
شما هم جهان را
چندان جدی نگیرید.

« سید علی صالحی »
 

*sasa*

عضو جدید
دنیای ما اندازه ی هم نیست
من عاشق بارون و گیتارم
من روزها تا ظهر میخوابم
من هرشبو تا صبح بیدارم
دنیای ما اندازه ی هم نیست
من خیلی وقتا ساکتم ، سردم
وقتی که میرم تو خودم شاید
پاییز سال بعد برگردم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد

روزگارم را کنار می زنم
و از جدار آسمان
به ناکجائی خیره می شوم
که نه چشمی می تابد
و نه خیالی می گذرد

به اتاقم می روم
شمعدانی را روشن می کنم
و در سوسوی عطرش
دلتنگی ام را می گشایم
از همان جائی
که چشم های تو آغاز می شود
و من افکار عاشقانه ام را
درحاشیۀ دست های تو می کارم
و بادهای نیمه شب
تو را در من ورق می زنند

اینجا در آغوشم

میان عشق
و نوازش دست های صبوری
که خیس گریه اند
و پنجره ...
آفتاب را زنگ می زند
و من در کوچ دقایق
تن به رفتن می سپارم
شاید که در پیچ کوچه ای
خوردم به تو
و ناگهان یک خاطره !

"پرویز صادقی"




 

Similar threads

بالا