کفش هایم در دست
می دوم تا دور، تا دشت
با خیالی پر نور
پر آسودگی شور و سرور
پیِ یک خاطره، یک تجربه، یک حس لطیف
یا فرار از دلزدگی، مردگی و نظم کثیف
دشت...
دشت پر گل، پر عطر گل ناب ازلی
پر حرکت، پر تسبیح، تب و تاب ابدی
همه دشت پر از رنگ، همه رنگ پر از رنگ خداست
همه آماده به خدمت، علف ها همه راست.
من...
من پر از حس شدید عطش دانستن
پی ِ یک لحظه ز خواب آلودگی ام، وارستن
سراپا گدایی کمی دانایی
از سوال تو چرا می دانی؟ یا جواب تو چه را می دانی؟
من و دشت...
دشت یک دست همه صحنه ی گویای خدا
من مجذوب تماشا، ز هر غصه رها
دشت از سبزه و تیغ
من همه حس، لمس ِ حضورش، با کف پا تا کف دست
دشت، یک شعر بلیغ
سرا پا همه گوشم پی نوش غزل بودن او، من مست
دشت، شیرین
من، طعم شکرین او هست!
من کفش هایم در دست، می دوم تا او هست، می دوم تا خود دشت...