صندلی داغ - 08
صندلی داغ - 08
1394.05.27
16:20
صندلی داغ - 08
سلام؛ مقدمه که لازم نیس! ولی حضورت رو تبریک می گم، امیدوارم اثر مثبت روی هویت مجازی احسان بگذاریم
ســـــلام ..
اوهوم ، مقدمه لازم نیست. یه دوستی داشتیم هر وقت سلام و علیک و تعارفات معموله رو انجام میدادیم ، می گفت : مگه تو غریبه ای که اینقد سلام و علیک میکنی
خیلی ممنونم . ان شاءالله که همینطور خواهد شد.
1- خاطره اولین روز مدرسه
کلا آدم خاطره بازی نیستم ، برا همینه که شاید برخی خاطره ها به درستی تو حافظه م آرشیو نشده باشه .
( 10 دقیقه تفکر ...)
چیزی که یادمه این بود که توی راه مدرسه به مادرم گفتم که نمیخواد تا جلو مدرسه بیاد و دیگه خودم تنهایی میرم ، برگرده .
یادم میاد که بعضی از والدین سر کلاس درس هم اومده بودن تا بچه هاشون رو آروم کنند و سر کلاس بشینند. البته ما دهه شصتیا زیاد سوسول نبودیم مثل بعضیا .
از همون روزهای اول، دوست پیدا کردم و یه جورایی بچه پرروی مدرسه بودیم با روابط اجتماعی بالا.
یکی دیگه از خاطراتم اینه که یه درخت گردو توی همسایگی مدرسه مون بود که زنگ های تفریح از پشت مدرسه میرفتم رو دیوار و میرفتیم گردو میچیدیم؛ دقیقا یادم نیست چه موقع از سال بود.
اولین خاطره ی کتک خوردن از معلم هم به همون روزهای اول مدرسه برمیگرده که معلم کلاس اولم یه بار، به خاطر شیطونی ِ زیاد با 20 ضربه شلنگ ، حالمو جا آورد ( اون روزا نمیدونستم که مراعات کرده ؛ بعدها که راهنمایی شدیم و اونجا هم از معاون مدرسه شلنگ میخوردیم ، فهمیدم که اون شلنگ روزهای اول چقدر با مهربونی همراه بوده) . اینم بگم که پایه ی علاقه م به ادبیات و کلا درس خوندن ، توسط همون معلم اول دبستان بنا نهاده شد. هنوز هم گاهی می بینم ایشان رو |
خیلی وقت بود به اون دوران فکر نکرده بودم :|
یه کم طولانی شد . برا دل ِ خودم نوشتم ...
2-خاطره اولین روز دانشگاه
بهمن سال 85 بود ؛
چون تاکید روی روزهای اول هست، روزهای اولش، معمولی تر از اونی بوده که ارزش نوشتن داشته باشه. یعنی هر چقدر که فکر کردم ، خاطره ی قابل تعریفی یادم نیومد.
فکر میکنم باید در مورد اون دوران ها بشینم و وقایع رو بازآفرینی کنم!
3- خاطره اولین دروغت
خردسال بودم ؛ یه بار خواب دیدم که یه اتفاق عجیب افتاده بود برام . بعد اون رو برا دایی م به عنوان یه داستان واقعی تعریف کردم ، و اون فکر میکرد که دروغ میگم . مقصر من بودم ، متوجه نبودم که باید تاکید میکردم که این مورد توی خواب بوده . یعنی یه جورایی خیلی هم واقعی نمود پیدا کرده بود برام .
فکر کنم اولین باری که با مفهوم دروغ آشنا شدم ،اونجا بود . یعنی من نمیدونستم که چرا بهم میگن کار بدی کردی؛ بعدها فهمیدم و باز مصرانه معتقد بودم که دروغ نگفتم . فقط چیزی که در عالم رویا دیدم رو تعریف کردم.
4-خاطره اولین عشقت (عشق، تعدد داره؟ )
با توجه به معنی واژه ی عشق که : احساسی عمیق، علاقهای لطیف و یا جاذبهای شدید است که محدودیتی در موجودات و مفاهیم ندارد و میتواند در حوزههایی غیرقابل تصور ظهور کند ؛ لذا به نظرم تعدد پذیر هست ؛ البته اینو هم باید در نظر داشت که مفهوم «عشق» همچون مفهوم «هستی» بدیهیه و قابل تعریف نیست؛ چرا که در هر تعریفی باید از معنا ومفهومی استفاده بشه و چیزی از نظر مفهوم اعم از عشق نیست . نمیشه در این مورد مطلق گویی کرد. کلا عشق و تمایل شدید قلبی ، یک حالت هست که به وقوع پیوستنش ریشه در مفاهیم گسترده ای داره . و باز اینکه ما انواع و اقسام عشق داریم : عشق عرفانی، افلاطونی، مذهبی، خانوادگی، زناشویی، سرگرمی، خوراکی، و ..
با عنایت به این توضیحات، اولین عشقم "تیله بازی" و "فوتبال" بود به صورتی که در شبانه روز یا به این یکی مشغول بودم یا اون یکی ؛ خاطره م هم اینه که همیشه توی این بازی ها و کلا توی تمام بازی هایی که کردم ، جزء اولین ها بودم . این اتفاق هم خوب بود و هم بد .
5- خاطره از خفن ترین کاری که توو عمرت کردی و به نفع چند نفری بوده
وقتی کسی یه سوال ازم میپرسه و از صفت تفصیلی استفاده میکنه ، خیلی ذهنم درگیر میشه . از "ترین" استفاده نکنید چون فقط ذهنم مشغول میشه و بعد به این نتیجه میرسم که "ترین"ها رو نمیتونم انتخاب کنم .
تعدادی خاطره دارم که قابل تعریف در این فضا نیست ؛ خیلی خفن بودن و نفعشون هم جمعی بوده و البته تبعاتش ممکنه هنوز هم دامنگیرم باشه :دی
بعضی از کارا هم بوده که به ظاهر خفن نیست ، اما نتیجه ی بزرگی داشته ؛ مثلا :
یه بار، یه هفته وقت و انرژی گذاشتم و موجب شدم که زندگی یک زوج جوان ِ از زندگی سیر شده ، دوباره پیوند بخوره و در حال حاضر بچه دار هم هستن و ظاهرا خوشبختن . به نظرم کار خفنی بوده ؛ خفن از لحاظ نتیجه .
یا اینکه یه بار شخصی رو از خودکشی کردن منصرف کردم ، و در حال حاضر داره فوق لیسانس میخونه و خیلی هم زندگی خوبی داره .
یا باعث مسلمان شدن یک دوست ِ غیرمسلمان شدم ؛ به نحوی که تماک دستورات دینی ش رو مو به مو و خیلی بهتر و بیشتر از خیلی از ما انجام میده .
و مواردی از این دست .
کلا مهم نیست که کاری که انجام میدیم ، چقدر به ظاهر مهم و پر و سر و صداست ؛ مهم نتیجه ای هست که ازش گرفته میشه .
6- بدترین خاطره تو از مجازی
دلگیر شدن دوستان در اثر سوءتفاهمات
7- بهترین اثر مجازی روی تو
یکی از بهترین اثرات این بود و هست که یاد گرفتم که مسئول تک تک کلماتی که مینویسم ، هستم . پس باید بدانم که چه می نویسم و کجا می نویسم و چرا می نویسم.
8- کِی بطور کامل هویت مجازی رو کنار می ذاری؟
مادامیکه فرهنگ جامعه ی ما اقتضا کنه که در برخی فضاها، با هویت مجازی فعالیت کنیم ، همگام با اکثریت به این رویه ادامه میدم .
و البته اخیرا ( در این یکی دو سال اخیر) سعی کردم که در این مورد زیاد سخت گیر نباشم و بیشتر با هویت واقعی فعالیت کنم ، کما اینکه در باشگاه هم همینطور بوده و در جاهایی که نیاز بوده ، از هویت اصلی م نام بردم .
به نظرم فعالیت با هویت جعلی در سایت هایی مثل باشگاه مهندسان و سایر سایت ها مشابه، نشان از ضعف فرهنگی ِ جامعه ی ماست که تا حدودی خودمون هم مقصر هستیم ولی نمیشه همه ی تقصیر ها رو گردن فرد فرد ما انداخت . و الا ما که اینجا چیزی نداریم که بخوایم خودمون رو در پشت القاب و اسامی جعلی مخفی کنیم . و اتفاقا معتقدم که اگر هر کسی با هویت و مشخصات اصلی ش در فضای نت فعالیت کنه ، اولا از خیلی از خطرات حفظ میشه و دوما از خیلی از لغزش های احتمالی هم در امان میمونه ، چون همیشه یه خودش یادآوری میکنه که این ، منم . من ِ واقعی!
9- حضور مجازی ،یکی از زاویه های هویت یک فرد هست، چرا محیط اطراف مدام در حال اثر گذاری روی اون هویتی هستن که سالهاس رشد کرده ولی در بعضی مواقع باعث افول و رکود در برخی زاویه های هویتی بخصوص اخلاقیات می شه؟
در ادامه ی تاپیک، اگر یک بار دیگه خواستی سوال طرح کنی و توی صندلی شرکت کنی ، این سوال رو واضح تر بپرس . متوجه اصل ِ منظورت نشدم .
10- خودتو آدم الکی خوش می بینی؟ یعنی با توجه به آمار و ارقام ماها، ملت غیور ولی الکی خوشی هستیم.
نه فکر نمی کنم ..
الکی خوش نیستم ؛ از 13 سالگی دنبال حقیقت زندگی م بودم و این روحیه ی حقیقت جویی ، همیشه باعث شده که هر چیزی رو به راحتی قبول نکنم . خیلی وقتا باعث شده که اذیت بشم ولی راضی هستم .
یکی دیگه از خصوصیاتم اینه که منتظر کسی هم نیستم ؛ خیلیا هستن که امید ِ به معجزه دارن ، و من به معجزه ی امید و تلاش باور دارم. و کسی که امید و انتظارش به دیگران نباشه، کل دلخوش به وعده ها و آمار و ارقام ها و .. نیست .
با خیالی صلحشان و جنگشان / با خیالی عارشان و ننگشان
1394.05.27
16:20