فداکاری خانمها:

وضعیت
موضوع بسته شده است.

daryanian

عضو جدید
کاربر ممتاز
9مرد و 1 زن به ریسمانی که از بالگرد آویزان بود چنگ زده بودند،خلبان اطلاع داد که وزن هلیکوپتر سنگین است و باید یکی از آنها فداکاری کند و برای نجات جان بقیه ریسمان را رها کند....همگی به هم نگاه کردند و منتظر فرد فداکار بودند...ناگهان زنی که در بین آنها بود شروع به سخن گفتن کرد و چنین گفت:ما زنها تمام زندگیمان را صرف فداکاری برای مردها کرده ایم،از ابتدا تا انتها...از تحمل درد و رنج زندگی طاقت فرسا با شما گرفته تا تربیت شما و فرزندان و اداره ی امور خانه و...بنابراین نگران نباشید،اینجا هم من فداکاری می کنم و برای نجات جان شما خود را فدا می کنم...مردها که اشک در چشمانشان حلقه زده بود و از این همه فداکاری احساساتشان به شدت تحریک شده بود همگی دستهایشان را از ریسمان رها کردند تا برای زن دست بزنند که......
....زن سالم به مقصد رسید.
 

*Chakavak*

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
9مرد و 1 زن به ریسمانی که از بالگرد آویزان بود چنگ زده بودند،خلبان اطلاع داد که وزن هلیکوپتر سنگین است و باید یکی از آنها فداکاری کند و برای نجات جان بقیه ریسمان را رها کند....همگی به هم نگاه کردند و منتظر فرد فداکار بودند...ناگهان زنی که در بین آنها بود شروع به سخن گفتن کرد و چنین گفت:ما زنها تمام زندگیمان را صرف فداکاری برای مردها کرده ایم،از ابتدا تا انتها...از تحمل درد و رنج زندگی طاقت فرسا با شما گرفته تا تربیت شما و فرزندان و اداره ی امور خانه و...بنابراین نگران نباشید،اینجا هم من فداکاری می کنم و برای نجات جان شما خود را فدا می کنم...مردها که اشک در چشمانشان حلقه زده بود و از این همه فداکاری احساساتشان به شدت تحریک شده بود همگی دستهایشان را از ریسمان رها کردند تا برای زن دست بزنند که......
....زن سالم به مقصد رسید.
جالب بود، مرسی
خوشمان آمد ...
 

sami1984

عضو جدید
کاربر ممتاز
9مرد و 1 زن به ریسمانی که از بالگرد آویزان بود چنگ زده بودند،خلبان اطلاع داد که وزن هلیکوپتر سنگین است و باید یکی از آنها فداکاری کند و برای نجات جان بقیه ریسمان را رها کند....همگی به هم نگاه کردند و منتظر فرد فداکار بودند...ناگهان زنی که در بین آنها بود شروع به سخن گفتن کرد و چنین گفت:ما زنها تمام زندگیمان را صرف فداکاری برای مردها کرده ایم،از ابتدا تا انتها...از تحمل درد و رنج زندگی طاقت فرسا با شما گرفته تا تربیت شما و فرزندان و اداره ی امور خانه و...بنابراین نگران نباشید،اینجا هم من فداکاری می کنم و برای نجات جان شما خود را فدا می کنم...مردها که اشک در چشمانشان حلقه زده بود و از این همه فداکاری احساساتشان به شدت تحریک شده بود همگی دستهایشان را از ریسمان رها کردند تا برای زن دست بزنند که......
....زن سالم به مقصد رسید.
ما هم ساده........
هميشه در همه زندگي فريب اين خانم ها را مي خوريم................
 

پيرمرد فروم

عضو جدید
9مرد و 1 زن به ریسمانی که از بالگرد آویزان بود چنگ زده بودند،خلبان اطلاع داد که وزن هلیکوپتر سنگین است و باید یکی از آنها فداکاری کند و برای نجات جان بقیه ریسمان را رها کند....همگی به هم نگاه کردند و منتظر فرد فداکار بودند...ناگهان زنی که در بین آنها بود شروع به سخن گفتن کرد و چنین گفت:ما زنها تمام زندگیمان را صرف فداکاری برای مردها کرده ایم،از ابتدا تا انتها...از تحمل درد و رنج زندگی طاقت فرسا با شما گرفته تا تربیت شما و فرزندان و اداره ی امور خانه و...بنابراین نگران نباشید،اینجا هم من فداکاری می کنم و برای نجات جان شما خود را فدا می کنم...مردها که اشک در چشمانشان حلقه زده بود و از این همه فداکاری احساساتشان به شدت تحریک شده بود همگی دستهایشان را از ریسمان رها کردند تا برای زن دست بزنند که......
....زن سالم به مقصد رسید.
چه ....رف يك داستان بي پايه و ........ي
جالب بود، مرسی
خوشمان آمد ...

بايدم خوشتون بياد :razz:
ما هم ساده........
هميشه در همه زندگي فريب اين خانم ها را مي خوريم................
آن چيز كه عيان است چه حاجت به بيان است ;)
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
نه کلاغ روباه بود که کلاغه پنیر به منقارشه روباه میگه چه صدای قشنگی داری....ان هم اواز می خونه پنیر می افته:D
 

تک ستاره*

عضو جدید
کاربر ممتاز
9مرد و 1 زن به ریسمانی که از بالگرد آویزان بود چنگ زده بودند،خلبان اطلاع داد که وزن هلیکوپتر سنگین است و باید یکی از آنها فداکاری کند و برای نجات جان بقیه ریسمان را رها کند....همگی به هم نگاه کردند و منتظر فرد فداکار بودند...ناگهان زنی که در بین آنها بود شروع به سخن گفتن کرد و چنین گفت:ما زنها تمام زندگیمان را صرف فداکاری برای مردها کرده ایم،از ابتدا تا انتها...از تحمل درد و رنج زندگی طاقت فرسا با شما گرفته تا تربیت شما و فرزندان و اداره ی امور خانه و...بنابراین نگران نباشید،اینجا هم من فداکاری می کنم و برای نجات جان شما خود را فدا می کنم...مردها که اشک در چشمانشان حلقه زده بود و از این همه فداکاری احساساتشان به شدت تحریک شده بود همگی دستهایشان را از ریسمان رها کردند تا برای زن دست بزنند که......
....زن سالم به مقصد رسید.
چه داستانی؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!:surprised::surprised:
 

malihe68

عضو جدید
عجب مغزی دارند خانوما و عججججججججججججب...........................این اقایون
 

entezar89

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نه کلاغ روباه بود که کلاغه پنیر به منقارشه روباه میگه چه صدای قشنگی داری....ان هم اواز می خونه پنیر می افته:D

نه خیر آوا خانم لاکپشت و مرغابی بود که لاکپشته با دهانش چوبی رو گرفته بود و مرغابی ها اونو بالا برده بودن. لاکپشته خواست از روی غرور پرواز حرفی بزنه که اوفتاد پایین.
 

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
این یک داستان شعر معروفه دیگه شاید هم بعدا لاک پشتشو ساختن ...دی:

ولی کلاغه حتما هست
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا