لیلا کُـــــرد بچه

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام.
اشعار و دل سروده های بانو "لیلا کرد بچه " در این جا قرار میگیرد.
امیدوارم که لذت ببرید.:gol:
 

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز
گران من نباش
دست‌هایم را
به از دست دادن عادت داده‌ام
گروهی پرنده می‌آیند
گروهی پرنده می‌روند ،
و تنها
پرنده‌ای از کوچ می‌ماند ،
که پرواز را نمی‌داند ..

لیلا کردبچه
 

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز
تقصیر چشم‌ های تو نیست ، می‌ دانم
این خانه ، تاریک‌ تر از آن ا‌ست
که چهره‌ام را به خاطر بسپاری
و ببینی چگونه بوی مرگ از انگشت‌ هایم چکه می‌ کند
هربار که نمی‌ پرسی شعر تازه چه دارم ...


لیلا کردبچه
 

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز
می بینی
ترسِ نبودنت چه به روزم آورده است؟
و وحشت گم کردن دستی گرم
چگونه تا مغز استخوانم نفوذ کرده است ؟
دیگر چگونه بگویم چقدر دلتنگ توأم؟
وقتی دندان هایم از ترس یا سرما
– چه فرق می کند اصلاً ؟ –
واژه هایم را تکه تکه می کنند
و ناچارم​
بریده بریدهد و س ت ت د ا ش ت ه ب ا ش م.​


"لیلا کردبچه"
از کتاب: حرفی بزرگتر از دهان پنجره


 

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو شبیه پرستوها هستی
وقتی با کوچ بی‌هنگامی بهار را به خانه‌ام می‌آوری
وقتی با کوچ بی‌هنگامی بهار را از خانه‌ام می‌بری

بخوان
با هر زبانی که عاشقانه‌تر است
آهنگین‌تر است
و واج‌های صمیمی‌تری دارد
بخوان
حتی اگر شده اندازۀ پنجره‌ای
که بیش از حوصلۀ بهار بسته مانده‌ست
آنقدر بسته مانده‌ست
که اسمش را گذاشته‌اند دیوار.
"لیلا کردبچه"
از کتاب: صدایم را از پرنده های مرده پس بگیر / نشر فصل پنجم / 1393
------------------------------------------------------------


 

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز
گاهی
شلوغی پیاده رو
بهانه ی خوبیست که
دست های کسی را برای همیشه گم کنی!
درست در لحظه ای که
تکه ای از "دوستت دارم"
هنوز در دهانت است.

"
لیلا کرد بچه"
 

(رها)

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
حواست باشد اگر دلم گرفت
بارانی بلند بپوشی
و همیشه چند نخ سیگار
برای کشیدنِ بارِ اینهمه خاطره داشته باشی
این روزها دلم که می گیرد، نگرانت می شود
و می دانم اینهمه ابر را
برای قشنگی گوشه ی آسمان نگذاشته اند ..


{ لیلا کردبچه }
 

(رها)

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
آلبومی قدیمی ام ،
در زیرزمین خانه ای کلنگی
که واحدهایش را پیش فروش کرده اند .

در انتظار دستی جامانده در اعماق
که شاید آجرها نمی گذارند
خاطره ای فروریخته را ورق بزند

نجاتم بده !
در من هنوز لبخندی هست
که می تواند چیزی یادت بیاورد ...

{ لیلا کردبچه }


برچسب‌ها: لیلا کرد بچه
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز
سنگ شده‌ام
و برای تراشیدنِ شاعری از سنگ هم
مردِ میدان نیستی
سنگ شده‌ام
و کلاغ‌ها هر بلایی که خواستند،
تکه‌تکه بر سرم بیاورند
اگر قلب این مجسمه یک‌بارِ دیگر بتپد.


"لیلا کردبچه"
از مجموعه: حرفی بزرگتر از دهان پنجره
 

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم تنگ است
مثل لباس سال‌های دبستانم
مثل سال‌های مأموریت‌های طولانیِ پدر
که نمی‌فهمیدم
وقتی می‌گویند کسی دورَست
...

یعنی چقدر دورَست


"لیلا کردبچه"
 

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز
...
من سردم است
و تمام رنگ های گرم دنیا را
زنان دیگری شال گردن بافته اند
من سردم است
و زمستان
تنها نام زنی عریان است
که هر شب هوس می کند با فندک یک مرد بسوزد!

"لیلا کردبچه"
از مجموعه: حرفی بزرگتر از دهان پنجره
 

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز
من از رعد و برق نمی ترسم
اما میان بازوان تو امنیتی هست
که ترس را زیبا می کند.

از: لیلا کردبچه
 

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز
بهانه ای می خواستم
تا یادم بیاید برای دلتنگ بودن
چه استعداد غم انگیزی دارم
بهانه ای ...
تا شعر تازه ای بنویسم
و بدانم برای زمستان امسال هم چیزی دارم ..
 

(رها)

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
لابد دوستت دارم هنوز
که هنوز
لاکِ پوست پیازی می زنم
و هر روز
ساعتها به ناخن هایم خیره می شوم و
گریه می کنم ..

لابد دوستت دارم هنوز
که هنوز
رژِ بیست و چهار ساعته می خرم
و فروشنده بِرَندِ مقاوم تری پیشنهاد می دهد و
گریه می کنم

لابد دو ستت دارم هنوز
که هنوز ....
فکر می کنم از هزار و صد نسخه ی این شعر
یک نسخه را تو به خانه می بری
و تو تنها تو می فهمی
چند جای این شعر ، خط خورده است ..

{ لیلا کردبچه }
 

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز
سنگین تر از گوش هایش
مدال های بر سینه اش بود
ژنرال پیری که یادش نمی آمد
سال ها برای کدام جناح جنگیده است
دیروز عصر، مرگ از پشت سر صدایش کرد

رفت، مقابلش ایستاد
و مدال ها کلاه از سر مرگ برداشتند

مرگ خم شد
دست پیرمرد را بوسید
و باهم از کادر خارج شدند...


از : لیلا کردبچه
 

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز
یک روز سطری از این شعر
مثل سوت قطاری از کنار گوشَت عبور می کند
واژه ها برایت دست تکان می دهند
خاطره ها
مثل آشنایان دورت به تو نزدیک می شوند
و فکر می کنی
چرا نبض این شعر برای تو اینقدر تند می زند ؟


- نگاهم می کنی
و چشم هایت چقدر خسته اند !
انگار از تماشای منظره ای دور برگشته اند –


نگاه می کنی به من
برفی که بر موهایم باریده
راه تمام آشنایی ها را بسته است
انگشتانم استخوانی تر از آن شده اند
که نوازشی را یادت بیاورند
و تمام این سال ها
آنقدر میان خطوط موازی دفترم
دست به عصا راه رفته ام
که بردن نامت کمر واژه هایم را خواهد شکست


نگاه می کنی به خودت
که پس از سال ها دوباره از دهان زنی بیرون آمده ای
و لرزش لب هایش را انکار می کنی
میان سطرهایش راه می روی
و پاهای بیست و چند سالگی ات را انکار می کنی


واژه ها
دوباره برایت دست تکان می دهند
خاطره ها
مثل آشنایان نزدیکت از تو دور می شوند
و این شعر
برای همیشه حافظه اش را از دست می دهد ...


از : لیلا کردبچه
 

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز
پیراهنِ آبی ات را پررنگ تر بپوش

پیراهنِ آبی ات را پررنگ تر بپوش

روزی
دوباره به آسمان نگاه خواهم کرد
از رهگذری خواهم پرسید
امروز روزِ چندم مهر است ؟
و صورتی را برای شاخه گلی در دستم
و نارنجی را برای غروبی پاییزی

و آبی را برای پیراهنِ تو به خاطر خواهم آورد
به جای تمامِ چیزهایی که از یاد برده ام

آن روز
پیراهنِ آبی ات را پررنگ تر بپوش
آدمی،جایزالخطاست


و پرنده ای که فراموشی بگیرد
هر لحظه ممکن است
دوباره پرواز کند.

لیلاکردبچه
 

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز
...
باورش کمی سخت است
اما باور کن پدرانمان هم
تمام شب های مهتابی عاشق بوده اند
وقتی به دود سیگارشان خیره می شدند و
باد در پیراهن بلند زنی می وزید
که بهار نارنج می چید و
به مردی که _ فرض کن _
برای تماشای بهار آمده،
لبخند می زد.
باورش کمی سخت است، می دانم
اما بارها به ماه گفته ام طوری بتابد
که بغض راه گلوی پنجره ای را نبندد
مخصوصا اگر باد
با خاطره ی بلند پیراهن زنی وزیده باشد
بارها گفته ام این شهر بهار ندارد
باغ ندارد
بهار نارنج ندارد
و آدم اگر دلش بگیرد
دردش را به کدام پنجره بگوید
که دهانش پیش هر غریبه ای باز نشود؟


"لیلا کردبچه"

از کتاب: صدایم را از پرنده های مرده پس بگیر"
نشر فصل پنجم / چاپ اول: 1393
 

AvA-6586

کاربر فعال تالار حسابداری ,
کاربر ممتاز
درختی بودم ایستادم در برابر طوفان
کبریت بی خطر شدم....


لیلا کردبچه
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
و دستان تو
بداهه ای گرم و به‌هنگام بود
که در ذهن گنجشکان زمستان دیده نمی‌گنجید

آمدی با سخاوت دستانت
و از کنار ناخن‌هایم، برگ‌های تازه جوانه زد
بر چند شاخگی موهایم
گنجشک‌های جوان لانه ساختند
و آوازهای تازه آموختم

به آینه گفتم فرصت کم است
وقتی برای شمردن بهارهای رفته نمانده است
دستی به موهایم بکش
هرطور شده باید این فصل
زیبا بمانم.

"لیلا کردبچه"
از مجموعه: غمزیستی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد


عادت کرده ایم
آنــــقــــــدرکه یادمان رفته است
شب مثل سیاهی موهایمان ناگهان می پرد
و یک روز
آنــــقــــــدر صبح می شود
که برای بیدار شدن
دیر است...!

#لیلا_کردبچه

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد


به خاطر مردم است که می گویم

گوش هایت را کمی نزدیک دهانم بیار،

دنیادارد از شعرهای عاشقانه تهی می شود

و مردم نمی دانند

چگونه می شود بی هیچ واژه ای

کسی را که این همه دور است

این همه دوست داشت ...

#لیلا_کردبچه
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
من
به تو مربوطم
طوری‌که اندوه به شب
طوری‌که صدای بنان به حاشیه غروب
طوری‌که آن قناری زرد غمگین به شاملو
بی‌آنکه هیچ‌کدام
دلیل قانع‌کننده‌ای داشته باشیم...

#لیلا_کردبچه

 
بالا