مجموعه ی عشق

مرتضی ساعی

کاربر فعال دفاع مقدس
کاربر ممتاز

بـيـا يـــابـن الـحـسـن دورت بـگـردم /بـيـا تـا دسـت خـالـــــي بـر نـگـردم

بـيـا يـابـن الـحـسـن دردم دوا كــــن /مـن وبـا ديـدنـت حـاجـت روا كــــــن


از آن فيضي كه در وقت سحر شــد /دلـــم ديـوانـه بـود ديـوانـه تـر شــد


ابـا صـالـح مـرا بـا رو سـيـاهـــــــي /بـه خـود راهـم بـده بـا يـك نگاهـي


ابـا صـالـح بـــــــــه دام تـو اسـيـرم/صـدايـت مـيـزنـم تـا كـــــه بـمـيـرم


ابـا صـالـح تـو خـوبــي مــن بـدم بـد/پـنـاهـم ده بـه خـود دستم مكـن رد


ابـا صـالـح گـــــــداي دوره گـــــردم /تــو خـوبـي و گـلــي مـن برگ زردم


ابـا صـالـح دلـــــــــم سـامـان نـدارد /مـگـر هـجـران تـــــــــو پـايـان نـدارد


ابـا صـالـح بـيـا دردم دوا كــــــــــــن /مــــرا بـا ديـدنـت حـاجـت روا كـــــن


ابـا صـالـح فـقـيـرم مـــــن فـقـيـرم /بـده دسـتـي كـــه دامـانـت بـگـيـرم


ابـا صـالـــح عـــــــزيـز آل يـــاسـيـن/بـيـا آقـا تـو در جـــمـع مـا بـنـشـيـن


ابــا صـالــح بـيـا آرام دلـــــــــــــــها /مـرا جـايـم ده در جـمـع گـلــــــــــها


ابــا صـالـح گـدايـم مــــــــن گـدايـم /بــه جــــان مـادرت بـنـمـا نـگـاهـــم

 

مرتضی ساعی

کاربر فعال دفاع مقدس
کاربر ممتاز
دیوانه منم دیوانه

دیوانه منم دیوانه

دیوانه منم دیوانه

امشبو مستم مستانه مهمان شب می خانه

در ساقر دلدارم می از چشم خوش جانانه ، ازچشم خوش جانانه


دیوانه منم دیوانه دیوانه منم دیوانه


در خلوت وصف یارم خوش حالو هوایی دارم

در گرد رخش پرگارم اون شمعو منم پروانه

دیوانه منم دیوانه دیوانه منم دیوانه


از جام ولا مدهوشم با مدعیان خاموشم

واعظ بروو در گوشم افسانه نخوان افسانه

دیوانه منم دیوانه دیوانه منم دیوانه



دست از سر من بردارید ای سلسله هوشیاران

کز گردش چشم یارم دیوانه شدم دیوانه

دیوانه منم دیوانه منم دیوانه


ای مایع شورو مستی تو با دل من پیوستی

دایم که به بهر هستی دردانه تویی دردانه

اون شمعو منم پروانه


صحرای تورا مجنونم رخسار تورا مفتولم

هردم زلب می هونت پیمانه کشم پیمانه

دیوانه منم دیوانه دیوانه منم دیوانه



تا عشق تو شد استادم از دارو ندار آزادم


با گنج غمت آبادم با این دل چون ویرانه


دیوانه منم دیوانه دیوانه منم دیوانه

دست از سر من بردارید ای سلسله هوشیاران

کز گردش چشم یارم دیوانه شدم دیوانه

دیوانه منم دیوانه دیوانه منم دیوانه


شیون شده درد آشامم صد جرعه کشم از جامم

تا اون شده مستی نامم کی تا کشد از می خانه

در خلوت وصف یارم خوش حالو هوایی دارم

در گرد رخش پرگارم اون شمعو منم پروانه

دیوانه منم دیوانه دیوانه منم دیوانه




مداحی اجرا شده توسط آقای جواد مقدم​
 

مرتضی ساعی

کاربر فعال دفاع مقدس
کاربر ممتاز
بارها روی تو را دیدم ولی نشناختم

بارها روی تو را دیدم ولی نشناختم



بارها روی تو را دیدم ولی نشناختم

لاله از داغ رخت چیدم ولی نشناختم

همچو گل از دیدن خورشید می خندد به صبح

بر گل روی تو خندیدم ولی نشناختم

کعبه را کردم بهانه تا بگردم دور تو

آمدم دور تو گردیدم ولی نشناختم

در حریم ساقی کوثر نگاهم بر تو بود

کوثر از جام تو نوشیدم ولی نشناختم

در کنار مسجد کوفه تو را گفتم سلام

پاسخ از لب هات بشنیدم ولی نشناختم

در کنار مرقد شش گوشه جدت حسین

خم شدم دست تو بوسیدم ولی نشناختم

بر منا پیش تو بنشستم ندانستم تویی

با تو از هجر تو نالیدم ولی نشناختم

با دل غافل که همچون سایه نزد آفتاب

پای دیوار تو خوابیدم ولی نشناختم

در مسیر جمکران عطر دل انگیز بهشت

از نفس های تو بوییدم ولی نشناختم

سجده بر پای تو آوردم نگفتی کیستم

چهره از خاک تو پوشیدم ولی نشناختم
 

مرتضی ساعی

کاربر فعال دفاع مقدس
کاربر ممتاز
مدح حضرت زهرا(س)

مدح حضرت زهرا(س)

باخودم گفتم قلم بر پا کنم
بهر زهرا(س) مدحتی انشاءکنم

اشک چشمم فرصت انشاء نداد
دست لرزید و قلم هم پا نداد

از فراسوی دلم آمد ندا
تو کجا و مدحت خیرالنساء

با دلی بشکسته و حالی خراب
زیر لب گفتم مدد یا بوتراب

من نبودم لایق مدحش ولی
مدح زهرا(س) گفتم از قول علی(ع)

ای بزرگ آفرینش فاطمه(س)
چلچراغ اهل بیتش فاطمه(س)

ای ستون خیمه ی آل عبا
محور اصلی اصحاب کساء

ای طفیل هستیت چرخ و فلک
لوح و کرسی و قلم جن و ملک

برتر ازعرش الهی پایت
نخله ی طوبی بود در سایه ات

دست بوست اولین و آخرین
خاک روب خانه ات روح الامین

روحبخش کائناتی فاطمه(س)
معنی صوم صلاتی فاطمه(س)




منبع


 

مرتضی ساعی

کاربر فعال دفاع مقدس
کاربر ممتاز
درمانده تر از خیل گدایان جهان است، شاهی که توسل به تو ارباب ندارد

درمانده تر از خیل گدایان جهان است، شاهی که توسل به تو ارباب ندارد

درمانده تر از خیل گدایان جهان است!شاهی که توسل به تو ارباب ندارد



رخسار تو را مهر جهان تاب ندارد ------ با تو شب ما حاجت مهتاب ندارد

بیدار دلانیم که در حسرت رویت ---- شب تا به سحر دیده ما خواب ندارد


سر حد جنون اول فرزانگی ماست ---------- کس در قدح اینگونه می ناب ندارد

هرگز نهراسیم ز تهدید رقیبان ---------- دلداده تو خوف ز ارعاب ندارد


درمانده تر از خیل گدایان جهان است ------- شاهی که توسل به تو ارباب ندارد

گلزار جهان با همه حسن و لطافت -------- بی لطف تو یک غنچه شاداب ندارد


آداب خرابات ندانیم کدام است ... .... در مذهب ما سوختن آداب ندارد....






لینک مداحی حاج محمود کریمی​
 
آخرین ویرایش:

mahtabbb

عضو جدید
یا امام رضا(ع)



باد زانو می زند گلدسته را بو می کند

دست هر آشفته ای را پیش تو رو می کند

مثل یک دربان ساده از همان بدو ورود -

غصّه را از شانه های خسته پارو می کند

در لباس خادمان مهربانت، صبح ها -

صحن و ایوان طلا را آب و جارو می کند

می نشیند کنج بست "شیخ حر عاملی"

یاد معصومیت آن بچّه آهو می کند

تا اذان صبح مانند نگهبان درت -

ذکر برمی دارد و آهسته "یاهو" می کند

خادمی می گفت: با چشم خودش دیده است باد -

آن به آن مثل گلی گلدسته را بو می کند

چشم می دوزد به چشم زائران تشنه ات

دور سقاخانه و فواره "هو هو" می کند

باد عاشق با پر طاووس مخصوص حرم

صحن را آغشته از گل های شب بو می کند

عطر نابی می وزد از کوچه باغ مرقدت

هر که می آید حرم این عطر را بو می کند


ya emam reza..................................................................

:w27:
 

M.Adhami

عضو جدید
کاربر ممتاز
عشق به غیر خدا

امام علی علیه السّلام فرمودند:

مَنْ عَشِقَ شَیْئا اَعْشی بَصَرَهُ وَ اَمْرَضَ قَلْبَهُ، فَهُوَ یَنْظُرُ بِعَیْنٍ غَیْرِ صَحیحَةٍ وَ یَسْمَعُ بِاُذُنٍ غَیْرِ سَمِیعَةٍ؛

کسی که به چیزی غیر خدا عشق ورزد، آن عشق، چشمش را نابینا و دلش را بیمار می سازد، آنگاه با چشمی ناسالم نگاه می کند و با گوشی ناشـنوا گوش می دهـد.

نهج البلاغه، خطبه 109
 

مرتضی ساعی

کاربر فعال دفاع مقدس
کاربر ممتاز
هر سحر منتظر یار نباشم چه کنم؟

هر سحر منتظر یار نباشم چه کنم؟


هر سحر منتظر یار نباشم چه کنم؟






هرسحر منتظر یار نباشم چه کنم

من اگر منتظر یار نباشم چه کنم؟


گریه بر درد فراق تو نکردن سخت است
خونجگر از غمت ای یار نباشم چه کنم؟


عده ای بر سر آنند اسیرت نشوند
من برآنم که گرفتار نباشم چه کنم؟


تو چه کردی که من از خواب وخوراک افتادم
راستی راستی بیمار نباشم چه کنم؟


چهارده بار خدا عاشق تو شد من اگر
عاشق روی تو نباشم چه کنم؟


ابرویت تیغ مصرٌی است که جان میطلبد
به طلبکار بدهکار نباشم چه کنم؟


خواستم نام مرا هم بنویسند همین
سر بازار خریدار نباشم چه کنم؟


من اگر مثل تو هرصبح وغروبی آقا
فکر بین در ودیوار نباشم چه کنم؟



علی اکبر لطیفیان
 

مرتضی ساعی

کاربر فعال دفاع مقدس
کاربر ممتاز
فدایی زینب/هوادار عشقیم - اگرکه خدا خواست/بزودی دمشقیم

فدایی زینب/هوادار عشقیم - اگرکه خدا خواست/بزودی دمشقیم








کنار قدم‌های جابر/سوی نینوا رهسپاریم

ستون‌های این جاده را ما/ به شوق حرم می‌شماریم
شبیه رباب و سکینه/برای حرم بیقراریم
ازین سردی و سختی راه/به شوق تو باکی نداریم
فدایی زینب/هوادار عشقیم
اگرکه خدا خواست/بزودی دمشقیم
لبیک یابن الحیدر
قَطَعنا الیک الصَّحاری/الا یا امیر الفرات
أضِفنا فانّا ضیوفک/اضِف هؤلاء المُشاة
نَسیرُ الیک نهاراً/و نَحلُمْ بک فی اللیالی
نَعُدُّ الخُطى و العلامات/و نبکیک حتى الوصال
نسیل کَنهرٍ/یا بحر المَعالی
بصَخرٍ و سدٍّ/اَبد لانُبالی
لبیک یابن الحیدر
وُلِدنا على حبّ حیدر/ إذن لانخاف المَخاطِر
و نَفدیک بالقلب و الروح/ و لیس فقط بالحناجر
و الحمدلله صِرنا/ بلطفک شعباً أبیا
سنمشی الى القدسِ یوماً/ مع المسلمین سَویا
سلامٌ على الشام/ کَرَمزِ الصُّمود
و قدس و بحرین/ اسیرِ القیود
لبیک یابن الحیدر

ترجمه شعر:
ای امیر نهر فرات! به سوی تو بیابان‌ها را پشت سر گذاشتیممیزبانی کن از ما که ما میهمانان توایممیزبانی کن از این خیل پیادهروزها به سوی تو گام برمی‌داریمو شب‌ها رویای تو را می‌بینیمقدم‌ها و علم‌های جاده را می‌شماریمو تا زمان رسیدن بر تو گریه می‌کنیمهمچون رود جاری می‌شویمای دریای بزرگی‌ها!و به هیچ صخره و سدّیاهمیت نمی‌دهیم و اعتنا نمی‌کنیم بر عشق و محبت علی به دنیا آمدیمبه خاطر همین است که از خطرها نمی‌ترسیمما با دل و جان مان فدای تو می‌شویمنه فقط با حنجره‌هایمانخدا را شکر که به لطف توامّتی آزاده و ستم ناپذیر شدیمروزی همراه با همه ی مسلمانانبه سوی قدس پیاده خواهیم رفتدرود بر شامبه عنوان نماد و مظهر مقاومتو درود بر بحرین و قدسکه اسیر بند هستند

لینک این نوا با صدای حاج میثم مطیعی
 

مرتضی ساعی

کاربر فعال دفاع مقدس
کاربر ممتاز
مناجات با امام زمان( عج) - میثم مطیعی

مناجات با امام زمان( عج) - میثم مطیعی

عاشقی دردسری بود نمی دانستیم

حاصلش خون جگری بود نمی دانستیم

پر گرفتیم ولی باز به دام افتادیم

شرط بی بال و پری بود نمی دانستیم

آسمان از تو خبر داشت ولی ما از تو

سهم مان بی خبری بود نمی دانستیم

آب و جاروی در خانه ما شاهد بود
از تو

بر ما گذری بود نمی دانستیم

این همه چشم به راهی نگرانم کرده

خود این هم نظری بود نمی دانستیم


لینک این نوا با صدای حاج میثم مطیعی
منبع
 

مرتضی ساعی

کاربر فعال دفاع مقدس
کاربر ممتاز
تپش خیس رود ها

تپش خیس رود ها





آقا سلام... می شود آیا دقایقی

رخصت دهی غزل بشود رزق عاشقی؟

دریای بیکرانی و با شوق تو در آب

انداخت باید از پی سهراب قایقی

تو آسمان آبی و آرام رحمتی

شان نزول خلقت و یاسین ناطقی

با عشق دیدن تو نفس میکشند خلق

با هر عقاید و نظرات و سلایقی

در ازدحام درد و غم و اشک و بغضها

سخت است دوری تو و سهل است مابقی

یک روز صبح... با تپش خیس رودها

میروید از میان گسلها شقایقی


. . .

پایان هر مذاکره ای جز شکست نیست

مُهرت اگر نبود به پای توافقی!


محمد عابدینی
1392.10.2
2




 

مرتضی ساعی

کاربر فعال دفاع مقدس
کاربر ممتاز
بیت الحرام چشم تو

بیت الحرام چشم تو




دارد چکار می کند این عشق با دلم؟

با قطعه های بی سر و سامانِ پازلم


در گردبادِ زلف تو با لطفِ موج ها

چون قایقی شکسته، زمینگیرِ ساحلم


بیت الحرامِ چشمِ تو بارانی است و من

همپای حاجیانِ تو در دورِ باطلم


در کوچه های قافیه، در قابِ بیت ها

مثلِ همیشه باز تو هستی مقابلم


لبخند می زنی و نفس می کشی و بعد

حل می شود دوباره تمامِ مسائلم!



محمّد عابدینی
1392.9.11




 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
[h=2] به پس فردا یقین دارم، پس از فردا نمی ترسم
[/h] [h=3]امید مهدی نژاد[/h] چنان بیزار از امروزم که از فردا نمی ترسم
که از فردا -اگر پنهان، اگر پیدا- نمی ترسم

نشاط ساحل ارزانی خیل گوش ماهی ها
من آن موج پریشانم که از دریا نمی ترسم

به دریا می زنم دل را، به دریا، هر چه باداباد
ز آتشبازی طوفان اژدرها نمی ترسم

خودم را می شناسم، بی دروغ و بی نقاب، آری
ز رویارویی آیینه ها حتی نمی ترسم

چنان در کربلای خون گرم خویشتن غرقم
که از شمشیرهای ظهر عاشورا نمی ترسم

به پس فردای موعودی که می گویند می آید
به پس فردا یقین دارم، پس از فردا نمی ترسم

 

wwwparvane

عضو جدید
کاربر ممتاز
السلام ای دختر شاه نجف السلام ای صابر صحرای طف
[h=2]السلام ای چادر زهرا به سر السلام ای نور خورشید و قمر[/h]
[h=2]السلام ای مقتدای عالمین السلام ای خواهر خوب حسین[/h]
[h=2]السلام ای بانوی ماتم زده صبر تو صبر جهان بر هم زده[/h]
[h=2]السلام ای تار و پود فاطمه دختر صورت کبود فاطمه[/h]
[h=2]السلام ای مظهر شور و شعور پای تا سر عشق سر تا پا حضور[/h]
[h=2]السلام ای کربلا در کربلا ای به ایمان برادر مبتلا[/h]
[h=2]السلام ای خطبه خوان شهر شام خواب را کردی به بدخواهان حرام[/h]
[h=2]السلام ای چشم زیبا بین عشق زینب کبری و زهرای دمشق[/h]
 

wwwparvane

عضو جدید
کاربر ممتاز
از جان خود اگر چه گذشتم به راحتی
دل كنده ام ولی ز تنت با چه زحمتی
می خواستم به پات سرم را فدا كنم
اما به خواهر تو ندادند مهلتی
كی گفته قطعه قطعه شدن درد آور است؟
مُردن به عشق تو كه ندارد مشقتی
بهتر نبود جای تو من كشته می شدم؟
بی تو چگونه صبر كنم.... با چه طاقتی؟
از بس برای زخم لبت گریه كرده‌ایم
چشمی ندیده‌ام كه ندیده جراحتی
تو رفتی و غرور حریمت شكسته شد
هنگام غارت حرم، آن هم چه غارتی
آتش زدند خیمۀ ما را و بعد از آن
دزدیده شد تمامی اشیاء قیمتی
این بچه ها تمامی شان لطمه خورده‌اند
با من ولی به شكوه نكردند صحبتی
غصه نخور حقیر نشد خواهرت حسین
از فتح شام آمده‌ام با چه هیبتی
شرمنده‌ام رقیۀ تو در خرابه ماند
لطفی كن و سراغ نگیر از امانتی
عباس اگر نبود اسارت چه سخت بود
ممنونم از حمایت آن چشم غیرتی
 

wwwparvane

عضو جدید
کاربر ممتاز
از زبان حضرت زینب(س) به امام حسین(ع):
حالا كه غیر از چشم های تر نداری
تنهای تنها ماندی و یاور نداری
بگذار تا زینب لباس رزم پوشد
تا كه نگوید دشمنت لشگر نداری
من آب می آرم برای اهل خیمه
دیگر نگو آقا كه آب آور نداری
بگذار لخته خون ز لب هایت بگیرم
آخر مگر ای نازنین خواهر نداری
تعبیر كن خواب مرا ای یوسف من
حالا كه غیر از چشم های تر نداری
می آیم امشب بهر دیدارت به گودال
هر چند دیر است و دیگر سر نداری
 

wwwparvane

عضو جدید
کاربر ممتاز
" از زبان حضرت زینب خطاب به امام حسین(ع)":
قرآن بخوان از روي نيزه دلبرانه
ياسين و الرحمان بخوان پيغمبرانه

قرآن بخوان تا خون سرخت پا بگيرد
همچون درخت روشني در هر کرانه

بايد بلرزاني وجود کوفيان را
قرآن بخوان با آن شکوه حيدرانه

خورشيد زينب شام را هم زير و رو کن
قرآن بخوان با لهجه اي روشنگرانه

کوثر بخوان تا رود رود اينجا ببارم
در حسرت پلک کبودت خواهرانه

قرآن بخوان شايد که اين چشمان هرزه
خيره نگردد سوي ما خيره سرانه

اما چه تکريمي شد از لب هاي قاري
تشت طلا و بوسه هاي خيزرانه

گل داده از اعجاز لب هاي تو امشب
اين چوب خشک اما چرا نيلوفرانه

در حسرت لب هاي خشکت آب مي‌شد
ريحانه ات با التماسي دخترانه

آن شب که مي‌بوسيد چشمت را سه ساله
خم شد ز داغت نيزه هم ناباورانه

از داغ تو قلب تنور آتش گرفته
تا صبح با غمناله هايي مادرانه.
 

wwwparvane

عضو جدید
کاربر ممتاز
از زبان حضرت زینب: در صحنه با شکوه عاشورایی
در بارش تیغ و غربت و تنهایی
با قافله ای که رنج با خود می برد
والله ندیده ام به جر زیبایی!



بیابانی سراسر نیزه و تو...
دلم می رفت با هر نیزه و تو...
سفر کردیم با هم عمه زینب!
من و داغ و سر بر نیزه و تو...
 

wwwparvane

عضو جدید
کاربر ممتاز
هر چند پاي بي رمق او توان نداشت
هر چند بين قافله جانش امان نداشت

بار امانتي که به منزل رسانده است
چيزي کم از رسالت پيغمبران نداشت

جز گيسوان غرق به خون روي نيزه ها
در آتش بلا به سرش سايه بان نداشت

آيا به جز حوالي گودال، ساربان
راهي براي رفتن اين کاروان نداشت؟

يک شهر چشم خيره به ... بگذار بگذريم
شهري که از مروّت و غيرت نشان نداشت

آري هزار داغ و مصيبت کشيده بود
اما تنور و تشت طلا را گمان نداشت

ديگر لب مقدس قرآن کربلا
جايي براي بوسه‌ی آن خيزران نداشت!
 

wwwparvane

عضو جدید
کاربر ممتاز
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ​
به نام خداوند بخشنده مهربان
اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن
خدایا، ولىّ‏ ات حضرت حجّه بن الحسن
صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی
که درودهاى تو بر او و بر پدرانش باد
هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ
در این لحظه و در تمام لحظات
وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ
سرپرست و نگاهدار و راهبر و یارى گر
دَلِیلًا وَ عَیْناًحَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ
و راهنما و دیدبان باش، تا او را به صورتى
طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"
که خوشایند اوست ساکن زمین گردانیده،
 

wwwparvane

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تمام راه ظهور تو با گناه بستم
دروغ گفته ام آقا كه منتظر هستم
كسي به فكر شما نيست راست مي گويم
دعا براي تو بازيست راست مي گويم
اگرچه شهر براي شما چراغان است
براي كشتن تو نيزه هم فراوان است
من از سرودن شعر ظهور مي ترسم
دوباره بيعت و بعدش عبور مي ترسم
من از سياهي شب هاي تار مي گويم
من از خزان شدن اين بهار مي گويم
درون سينه ما عشق يخ زده آقا
تمام مزرعه هامان ملخ زده آقا
كسي كه با تو بماند به جانت آقا نيست
براي آمدن اين جمعه هم مهيّا نيست[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ساحل چشم من از شوق به دريا زده است!
چشم بسته به سرش،موج تماشا زده است!
جمعه را سرمه كشيديم ،مگر برگردي!
با همان سيصد و فرسنگ نفر برگردي!
زندگي نيست ،ممات است تو را كم دارد!
ديدنت ارزش آواره شدن هم دارد!
از دل تنگ من ،آيا خبري هم داري؟
آشنا ،پشت سرت مختصري هم داري؟
منتي بر سر ما هم بگذاري ، بد نيست!
آه ،كم چشم به راهم بگذاري ،بد نيست!
نكند منتظر مردن مايي ،آقا؟
منتظرهات بميرند،ميايي آقا ؟
به نظر ميرسد اين فاصله ها كم شدني ست!
غير ممكن تر از اين خواسته ها هم شدني ست!
دارد از جاده صداي جرسي مي آيد!
مژده اي دل كه مسيحا نفسي مي آيد!
منجي ما به خداوند قسم آمدني ست!
يوسف گم شده ي اهل حرم آمدني ست![/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]در آن کرانه که دل با ستاره همزاد است
به من اجازه در اوج پر زدن داده است
در ان کرانه که همواره یک نفر آنجاست
که در پذیرش مهمان همیشه آماده است
در آن کرانه که خورشید پیش یک گنبد
بدون رنگ ز بازار حسن افتاده است
همیشه از تو سرودن چه سخت و شیرین است
شبیه تیشه زدن های سخت فرهاد است
سوال می کند از خود هنوز آهویی
که بین دام و نگاهت کدام صیاد است
دلم که دست خودم نیست این دل غمگین
همان دلی است که جامانده در گوهر شاد است
بدون فن غزل بی کنایه می گویم
دلم برای تو تنگ است شعر من ساده است
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بیا که می شود از چشمت استعاره گرفت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ز آسمان نگاهت گل ستاره گرفت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بیا بیا که عقابان قفس گرفتارند[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تمام آینه ها داغدار زنگارند[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بیا که جهان بی تو عرصه تنفس نیست[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مجال دیدن آفاق و سیر انفس نیست[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]حضور آب ز کام تو وام می گیرد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]لب عطش ز لبت التیام می گیرد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]هجوم عطر بهار از کف تو می جوشد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بیا که باغ به دست تو سبز می پوشد[/FONT]
 

wwwparvane

عضو جدید
کاربر ممتاز
اي آنکه در نگاهت حجمي زنور داري
کي از مسير کوچه قصد عبور داري؟
چشم انتظار ماندم، تا بر شبم بتابي
اي آنکه در حجابت درياي نور داري
من غرق در گناهم، کي مي کني نگاهم؟
برعکس چشمهايم چشمي صبور داري
از پرده ها برون شد، سوز نهاني ما
کوک است ساز دلها، کي ميل شور داري؟
در خواب ديده بودم، يک شب فروغ رويت
کي در سراي چشمم، قصد ظهور داري؟
 

wwwparvane

عضو جدید
کاربر ممتاز

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدی
چه بغضها که در گلو رسوب شد نیامدی
خلیل آتشین سخن ، تبر به دوش بت شکن
خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی
برای ما که خسته ایم و دل شکسته ایم نه
ولی برای عده ای چه خوب شد نیامدی
تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام
دوبار صبح ، ظهر نه غروب شد نیامدی...
[/FONT]
 

wwwparvane

عضو جدید
کاربر ممتاز
یار سفر کرده‌ی من از سفر آمده
خرابه را زینت کنم که پدر آمده ‏​
خوش آمدی ای پدر! مرا به همره ببر‏​
تو کعبه ای و من نماز آورم سوی تو
با اشک خود شویم غبار از گل روی تو ‏​
خوش آمدی ای پدر! مرا به همره ببر‏​
قدم قدم به زخم دل نمکم می زدند
پدر پدر می گفتم و کتکم می زدند ‏​
خوش آمدی ای پدر! مرا به همره ببر‏​
جان پدر کبودی صورتم را ببین
شبیه مادرت شدم، قامتم را ببین‏​
خوش آمدی ای پدر! مرا به همره ببر‏​
نفس درون سینه ام شده تاب و تبم ‏

من بوسه گیرم از گلو تو زلعل لبم ‏​
خوش آمدی ای پدر! مرا به همره ببر‏​
چرا عذار لاله گون بَرِ من آورده‌ای
محاسن غرقه به خون بَر من آورده‌ای ‏​
خوش آمَدی ای پدر! مرا به همره ببر‏​
ای عمه‌ها و خواهران! دست حق یارتان
رفتم به همراه پدر، حق نگهدارتان‏​
خوش آمدی ای پدر! مرا به همره ببر‏​
 

wwwparvane

عضو جدید
کاربر ممتاز
طایر گلزار وحی! کجاست بال و پرت؟ که با سرت سر زدی به نازنین دخترت​
ز تندباد خزان شکفته تر می شوی می شنوم هم چنان بوی گل از حنجرت​
به گوشه ی دامنم اگر چه خاکی بُوَد اذن بده تا غبار بگیرم از منظرت​
تو کعبه من زائرت، خرابه ام حائرت حیف که نتوان کنم طواف دور سرت​
ببین اسیرم، پدر! زعمر سیرم، پدر! مرا به همره ببر به عصمت مادرت​
فتح قیامت منم، سفیر شامت منم تویی حسین شهید، منم پیام آورت​
منم که باید کنم گریه برای پدر تو از چه گشته روان، اشک زچشم تَرَت​
خرابه شأن تو نیست، نگویم اینجا بمان بیا مرا هم ببر مثل علی اصغرت​
پیکر رنجور من گرفته بود التیام اگر بغل می گرفت مرا علی اکبرت​
این همه زخمت که هست بر سر و روی و جبین نیزه و شمشیر و تیر چه کرده با پیکرت​
اگر چه میثم نبود به دشت کرب و بلا به نظم جان سوز خود گشته پیام آورت​
 

wwwparvane

عضو جدید
کاربر ممتاز
زینب، نهال غم، چه به ویرانه می نشاند​
می ریخت خاک و آب هم از دیده می فشاند​
آن کوه استقامت و، آن معدن وقار​
در ماتم رقیه، دگر طاقتش نماند​
زینب که تا سحر، همه شب در قیام بود​
آن شب دگر، نماز شبش را نشسته خواند​
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
داریوش رنجبر عشق یعنی اشعار و صنايع شعری 15

Similar threads

بالا