مشاعرۀ سنّتی

هستی_101

عضو جدید
می رمد روحم از آن سایه دور
می شکافد دلم از زهر سکوت
مانده ام خیره به راه
نه مرا پای گریز نه مرا تاب نگاه.


هرچند که از آینه بی رنگ تر است...از خاطر غنچه ها دلم تنگ تر است
بشکن دل بی نوای ما را ای عشق...این ساز شکسته اش خوش آهنگ تر است
 

هستی_101

عضو جدید
در آرزوی دیدن یک شاخسار سبز
یک چشمه یک درخت
یک باغ پر شکوفه یک آسمان صاف
در دود و خاک و آجر و آهن دویده ام

معاش اهل مروت بدین نسق بوده است
که جان خود به مروت نثار می کردند
به اتفاق ز بهر حیات یک دیگر
هلاک خویش همه اختیار می کردند
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا