هستی_101
عضو جدید
تنــم از واسـطه دوری دلـبر بگــداخت
جانم از آتش هجر رخ جانانه بسوخت
تا نگردی بی خبر از جسم و جان
کی خبر یابی ز جانان یک زمان
تنــم از واسـطه دوری دلـبر بگــداخت
جانم از آتش هجر رخ جانانه بسوخت
تا نگردی بی خبر از جسم و جان
کی خبر یابی ز جانان یک زمان
تا نگردی بی خبر از جسم و جان
کی خبر یابی ز جانان یک زمان
اینان مگر ز رحمت محض آفریده اندنازنینا ما به نازتو جوانی داده هایم
باجوانان نازکن با ما چرا؟
نگاه توست که رنگ دگر دهد به جهان
اگر که دل بسپاری به مهر ورزیدن
اگر که خو نکند دیده ات به بد دیدن
نه از رومم نه از زنگم همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در بگشای دلتنگم
می رمد روحم از آن سایه دور
می شکافد دلم از زهر سکوت
مانده ام خیره به راه
نه مرا پای گریز نه مرا تاب نگاه.
می رمد روحم از آن سایه دور
می شکافد دلم از زهر سکوت
مانده ام خیره به راه
نه مرا پای گریز نه مرا تاب نگاه.
هر که چشمش بر چنان روی اوفتاد
طالعش میمون و فالش مقبلست
هر که چشمش بر چنان روی اوفتاد
طالعش میمون و فالش مقبلست
تویی بهانه ی آن ابرها که میگریند
بیا که صاف شود این هوای بارانی
تویی بهانه ی آن ابرها که میگریند
بیا که صاف شود این هوای بارانی
یاری اندر کس نمیبینم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
دوست میدارم من این نالیدن دلسوز را
تا بهر نوعی که باشد بگذرانم روز را
یاری اندر کس نمیبینم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
دوست میدارم من این نالیدن دلسوز را
تا بهر نوعی که باشد بگذرانم روز را
دلی کز معرفت نور وصفا دید
به هر چیزی که دید اول خدا دید
دلی کز معرفت نور وصفا دید
به هر چیزی که دید اول خدا دید
دلم از صحبت شیراز به کلی بگرفت
وقت آنست که پرسی خبر از بغدادم
(سعدی)
ای دوست شکر بهتر یا انکه شکر سازد ؟
خوبیه قمر بهتر یا انکه قمر سازد؟
دلم از صحبت شیراز به کلی بگرفت
وقت آنست که پرسی خبر از بغدادم
(سعدی)
در آرزوی دیدن یک شاخسار سبز
یک چشمه یک درخت
یک باغ پر شکوفه یک آسمان صاف
در دود و خاک و آجر و آهن دویده ام
در آرزوی دیدن یک شاخسار سبز
یک چشمه یک درخت
یک باغ پر شکوفه یک آسمان صاف
در دود و خاک و آجر و آهن دویده ام
در بنفشه زار چشم تو .من ز بهترین بهشت ها گذشته ام
من ز بهترین بهارها رسیده ام
معاش اهل مروت بدین نسق بوده است
که جان خود به مروت نثار می کردند
به اتفاق ز بهر حیات یک دیگر
هلاک خویش همه اختیار می کردند
مرا در دل درخت مهربانی
به چه ماند ؟به سرو بوستانی
نه شاخش خشک گردد روز سرما
نه برگش زرد گردد روز گرما
مرنجان دلم را که این مرغ وحشی ز بامی که برخواست مشکل نشیند.
مرا در دل درخت مهربانی
به چه ماند ؟به سرو بوستانی
نه شاخش خشک گردد روز سرما
نه برگش زرد گردد روز گرما
آن دل که در او صفای غم نیست
کور است و چنین پدیده کم نیست
انان که خاک را با گوشه ی چشمی کیمیا کنند
ایا شود که گوشه ی چشمی به ما نگاه کنند!
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |