رفتی ای دوست گر از دیده من........در دلم مهر تو بر جاست هنوز
زاهد پشیمان را ذوق باده در جام است ... عاقلا مکن کاری کاورد پشیمانی
رفتی ای دوست گر از دیده من........در دلم مهر تو بر جاست هنوز
یاد بگذشته به دل ماند و دریغ...نیست یاری که مرا یاد کند (فروغ)
تا عهد تو دربستم عهد همه بشکستم... بعد از تو روا باشد نقض همه پیمان ها
من دست نخواهم برد الا به سر زلفت / گر دسترسی باشد یک روز به یغماییدر عاشقی گریز نباشد ز ساز و سوز... استاده ام چو شمع، مترسان ز آتشم (حافظ)
من دست نخواهم برد الا به سر زلفت / گر دسترسی باشد یک روز به یغمایی
یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد ... دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
درون هر بتی جانی است پپنهان
به زیر کفر ایمانی است پنهان
نه اختيار منست اين معاملت ليكن
رضاي دوست مقدم بر اختيار منست
تا تو نگاه می کنی کارمن آه کردن است / ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است
تو سر ناز برآري ز گريبان هر روز
ما ز جورت سر فكرت به گريبان تا چند؟
دل از من برد و روی از من نهان کرد / خدا را با که این بازی توان کرد؟
درشتی کندبا غریبان کسی که نابوده باشد به غربت بسی
يار مفروش به دنيا كه بسي سود نكرد
آن كه يوسف به زر ناسره بفروخته بود ...
یاری انست که زهر از قبلش نوش کنی
نه چو رنجی رسدت یار فراموش کنی
در چمن باد بهاری ز کنار گل و سرو / به هواداری آن عارض و قامت بر خاستیکی درد و یکی درمان پسندد / یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران / پسندم آنچه را جانان پسندد
تو کز محنت دیگران بی غمیدر چمن باد بهاری ز کنار گل و سرو / به هواداری آن عارض و قامت بر خاست
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
یک وعده خواهم ازتو که باشم در انتظارتو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
ناصحا بیهوده میگویی که دل بردار از اویار ما رندست و با او یار میباید شدن / غمزهاش مست است هان، هوشیار میباید شدن
شراب تلخ میخواهم که مردافکن بود زورشیک وعده خواهم ازتو که باشم در انتظار
حاکم تویی در امدن دیر و زود خویش
شب فراق نداند ک تا سحر چند استشراب تلخ میخواهم که مردافکن بود زورش
که تا یکدم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |