مکن زغصه شکایت که در طریق طلب به راحتی نرسید انکه زحمتی نکشیددر آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشمبدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم َ!
مکن زغصه شکایت که در طریق طلب به راحتی نرسید انکه زحمتی نکشیددر آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشمبدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم َ!
در این فکرم که خواهی ماند با من مهربان یا نه؟مکن زغصه شکایت که در طریق طلب به راحتی نرسید انکه زحمتی نکشید
همه در چشمه مهتاب غم از دل شویند / امشب ای مه تو هم از طالع من غمگینیدر این فکرم که خواهی ماند با من مهربان یا نه؟به من کم می کنی لطفی که داری این زمان یا نه ؟
یا رب ز ابر هدایت برسان بارانیهمه در چشمه مهتاب غم از دل شویند / امشب ای مه تو هم از طالع من غمگینی
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود/از گوشه ای برون آی ای کوکب هدایتیا رب ز ابر هدایت برسان بارانیپیش از آنکه ز میان گردوغباری خیزد !
تا چند بسته ماندن در دام خود فریبیدر این شب سیاهم گمگشت راه مقصوداز گوشه ای برون آی ای کوکب هدایت
تا چند بسته ماندن در دام خود فریبی
با غیر آشنایی با آشنا غریبی !
در ره عشق نشد کس به یقین محرم رازیا در دیار غربت یا کوی آشنایان
ای دوستان بیایید باران مشاعره کرد
اگر به زلف دراز تو دست ما نرسدیادباد آن که چو آغاز سخن میکردی
با تو صد زمزمه در زیر زبان بود مرا
در جهان بال و پر خویش گشودن آموزدر ره عشق نشد کس به یقین محرم راز
هر کسی بر حسب فکر گمانی دارد
نعره زد عشق که خونین جگری پیدا شد / حسن لرزید که صاحب نظری پیدا شددر جهان بال و پر خویش گشودن آموز
که پریدن نتوان با پر و بال دگران!
در دل هوسی هست دریغا نفسی نیستنعره زد عشق که خونین جگری پیدا شد / حسن لرزید که صاحب نظری پیدا شد
تا تو نگاه میکنی , کار من آه کردن استدر دل هوسی هست دریغا نفسی نیست
ما را نفسی نیست که در دل هوسی نیست!
تا چند عمر در هوس و آرزو رودتا تو نگاه میکنی , کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو , این چه نگاه کردن است
دوش آن صنم چه خوش گفت د رمجلس مغانمتا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که برآمد فرو رود!
یاس بوی مهربانی می دهددوش آن صنم چه خوش گفت د رمجلس مغانم
با کافران چه کارت گربت نمی پرستی
دلا در عاشقی ثابت قدم باشیاس بوی مهربانی می دهد
عطر دوران جوانی می دهد!
راز دلت را مکن فاش به نامحرماندلا در عاشقی ثابت قدم باش
که در این ره نباشد کار بی اجر
تا کی به تمنای وصال تو یگانهراز دلت را مکن فاش به نامحرمان
در بر نامحرمان راز گشودن خطاست!
هر که از جاده انصاف نهد پا بیرونتا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
دوش آگهی ز یار سفرکرده داد بادهر که از جاده انصاف نهد پا بیرون
سینه او هدف تیر حوادث گردد!
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدمدوش آگهی ز یار سفرکرده داد باد
من نیز دل به باد دهم، هر چه باد باد
راز ی که بر غیر نگفتیم و نگوییمدر بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور!
تو با من باش و بگذار عالمی از من جدا گرددراز ی که بر غیر نگفتیم و نگوییم
با دوست بگوییم که او محرم راز است
تشکر.........تو با من باش و بگذار عالمی از من جدا گردد
چو یک دم با تو بنشینم دل از هر غم رها گردد!
دامن شادی چو غم آسان نمی آید به دستتشکر.........
دیدی ای دل که غم عشق دگر چه کرد
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد
دل همه دم به یاد توست , دیده در انتظار توستدامن شادی چو غم آسان نمی آید به دست
پسته را خون می شود دل تا لبی خندان شود!
تو را پرواز بس زود است و دشواردل همه دم به یاد توست , دیده در انتظار توست
بر در و دیوار دلم , نقش تو و نگار توست
روز وصل دوستداران یاد بادتو را پرواز بس زود است و دشوار
ز نو کاران که خواهد کار بسیار!
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |