eli jooni
عضو جدید
از بزم طرب باده گساران همه رفتند
ما با كه نشينيم كه ياران همه رفتند
بسلامت
دانی چرا در سیرخود برخویش می لرزد قلم
ترسد که ظلمی را زند درحق مظلومی رقم
از بزم طرب باده گساران همه رفتند
ما با كه نشينيم كه ياران همه رفتند
بسلامت
از بزم طرب باده گساران همه رفتند
ما با كه نشينيم كه ياران همه رفتند
بسلامت
من نه انم که دوصد مصرع رنگین گویمدانی چرا در سیرخود برخویش می لرزد قلم
ترسد که ظلمی را زند درحق مظلومی رقم
من نمي گويم که منع نرگس غماز کندانی چرا در سیرخود برخویش می لرزد قلم
ترسد که ظلمی را زند درحق مظلومی رقم
من نمي گويم که منع نرگس غماز کن
بنده ي چشمت شوم تا ميتواني ناز کن
من نه انم که دوصد مصرع رنگین گویم
من چو فرهاد یکی گویم و شیرین گویم
من نمي گويم که منع نرگس غماز کن
بنده ي چشمت شوم تا ميتواني ناز کن
ندیدم من به چشمانم که در پیش نگاه یار
کشی ناز اغیاری و من در پیش چشمت خار!
راز دل خود با همه مردم نتوان گفت
بايد که ز بيگانه نهان کرد و نهان گفت
ندیدم من به چشمانم که در پیش نگاه یار
کشی ناز اغیاری و من در پیش چشمت خار!
دوستان شوخي بس است من خسته امتوچرا میم داده ای حرف آخر ه بود
پس تو اکنون باختی تا مسابقه بعدی خدانگهدارت بود
دوستان شوخي بس است من خسته ام
بس که پاي نت خود بنشسته ام
با اجازه اي رفيقان شب خوش
من که ديگر دفترم را بسته ام
برم بخوابم كه صبح سر كار چرت نزنم
شب خوش دوستان
گرچه اخر رفتی و موضوع عوض کردیدوستان شوخي بس است من خسته ام
بس که پاي نت خود بنشسته ام
با اجازه اي رفيقان شب خوش
من که ديگر دفترم را بسته ام
برم بخوابم كه صبح سر كار چرت نزنم
شب خوش دوستان
گرچه اخر رفتی و موضوع عوض کردی
منتظر می مانم تا روزی برگردی
.....شبتون خوش...
رک بگو بامن حسودی کرده ای؟
نازنینا من خواهرتم باماچرا؟؟
یک روز می آیی که من دیگر دچارت نیستم
از صبر لبریزم ولی چشم انتظارت نیستم
یک روز می آیی که من نه عقل دارم نه جنون
نه شک به چیزی نه یقین مست و خمارت نیستم
شب زنده داری میکنی تا صبح زاری میکنی
تو بیقراری میکنی من بیقرارت نیستم
پاییز تو سر میرسد قدری زمستانی و بعد
گل میدهی نو میشوی من در بهارت نیستم
زنگارها را شستهام دور از کدورت های دور
آیینه ای رو به توام اما کنارت نیستم
دور دلم دیوار نیست انکار من دشوار نیست
اصلا منی در کار نیست امن ام حصارت نیستم
- افشین یدالهی
دور سر هلهله و هاله شاهین اجلمن نه آنم که زبوني کشم از چرخ فلک
چرخ برهم زنم ار غير مرادم گردد
دور سر هلهله و هاله شاهین اجل
ما به سرگیجه کبوتر بپرانیم که چه
کشتی ای را که پی غرق شدن ساخته اند
هی به جان کندن از این ورطه برانیم که چه
هيچ کس ما را نمي آرد به خاطر، اي عجب
ياد عالم مي کنيم اما فراموشيم ما
دلگیر میشوی و ، دمی دم نمیزنی
سنگِ صبورِاین شب یلدا مرا ببخش
شرمنده ام که کام تو را تلخ میکنم
ای ماهرویِ صادق و زیبا مرا ببخش
دلگیر میشوی و ، دمی دم نمیزنی
سنگِ صبورِاین شب یلدا مرا ببخش
شرمنده ام که کام تو را تلخ میکنم
ای ماهرویِ صادق و زیبا مرا ببخش
شبي پرسيدمش از بيقراري
به غير از من كسي را دوست مي داري
دوچشمش بر هم افتاد از خجالت
ميان گريه هايش گفت : آري
[FONT="]یک گامِ دگر مانده،در معرض تابوتم[/FONT]
شبي پرسيدمش از بيقراري
به غير از من كسي را دوست مي داري
دوچشمش بر هم افتاد از خجالت
ميان گريه هايش گفت : آري
ما ز یاران چشم یاری داشتیمیک گامِ دگر مانده،در معرض تابوتم
کبریت بکِش بانو،من بشکهی باروتم
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود انچه میپنداشتیم
انچنان مهر توام در دل و جان جای گرفتمن از ان حسن روز افزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پرده عصمت برون ارد زولیخارا
انچنان مهر توام در دل و جان جای گرفت
که اگر سر برود از دل و از جان نرود
یوسف گمگشته باز اید به کنعان غم مخوردردایره قسمت مانقطه پرگاریم
لطف انچه توبنمایی حکم انچه توفرمایی
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |