baharmandegar
عضو جدید
در دایره ئی که آمدن و رفتنِ ماست
آن را نه بدایت نه نهایت پیداست
کس می نزند دمی در این معنی راست
که این آمدن از کجا و رفتن به کجاست
تو را من چشم در راهم
شباهنگام که می گیرند بر شاخ تلاجن
سایه ها رنگ سیاهی
در دایره ئی که آمدن و رفتنِ ماست
آن را نه بدایت نه نهایت پیداست
کس می نزند دمی در این معنی راست
که این آمدن از کجا و رفتن به کجاست
تو را من چشم در راهم
شباهنگام که می گیرند بر شاخ تلاجن
سایه ها رنگ سیاهی
تو داني چه سان من رسيدم به دوستیک جرعهٔ می ز ملک کاووس به است
از تخت قباد و ملکتِ توس به است
هر ناله که رندی به سحرگاه زند
از طاعتِ زاهدانِ سالوس به است
تو داني چه سان من رسيدم به دوست
به هركس رسيدم بگفتم كه اوست
تو تنها باش و من تنهای تنها
که دارم وقت تنهایی سخن ها
تو تنها باش و من تنهای تنها
که دارم وقت تنهایی سخن ها
ای مُفتیِ شهر از تو پر کارتریم
با این همه مستی از تو هُشیارتریم
تو خونِ کسان خوری و ما خونِ رَزان
انصاف بده کدام خونخوارتریم
دهانم شد از بوی نام تو لبریز
به هر کس که گل گفتم و گل شنیدم
مژده ای دل که دگر باد صبا باز آمد/ هدهد خوش خبر از طرف سبا باز آمد
در نظر بازي ما بي خبران حيرانند
من چنينم كه نمودم دگر ايشان دانند
دولت آن است که بی خون دل آید کنار/و رنه با سعی و عمل باغ جنان اینهمه نیست
تا دست به اتفاق بر هم نزنیم
پایی ز نشاط بر سر غم نزنیم
خیزیم و دمی زنیم پیش از دم صبح
که این صبح بسی دمد که ما دم نزنیم
در این سکوت دمادم که درد می باردمفلسانیم و هوای می و مطرب داریم/آه اگر خرقه پشمین به گرو نستانند
در این سکوت دمادم که درد می بارد
شب است و حسرت یک حنجره غزلخوانی
تو هستی و غزل عاسقانه ی بودن
من و ستاره و اشک و شب پریشانی
یارب سببی ساز که یارم به سلامت / باز آید و برهاندم از بند ملامت
ترسم كه اشك در غم ما پرده در شود
وين راز سر به مهر به عالم ثمر شود
از هر كرانه تير دعا كرده ام روا
باشد كزان ميانه يكي كارگر شود.
ترسم كه اشك در غم ما پرده در شود
وين راز سر به مهر به عالم ثمر شود
از هر كرانه تير دعا كرده ام روا
باشد كزان ميانه يكي كارگر شود.
در کعبه روی تو هر آنکس که بیاید / قبله ابروی تو در عین نماز است
تا تو به گلشن آمدی ، با همه در کشاکشم
وه که تو در کنار گل ، من به میان آتشم
تا تو به گلشن آمدی ، با همه در کشاکشم
وه که تو در کنار گل ، من به میان آتشم
منم و شرجی چشمی همیشه بارانی
دلم به راه تو مانده خودت که می دانی
بیا که ذوق پریدن به بالمان خشکید
شبیه واژه دریا همیشه طوفانی
یاد ایام جوانی جگرم خون میکرد
خوب شد پیر شدم کم کم نسیان آمد
تا تو نگاه می کنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
ای ستاره ها که از جهان دور,
چشمتان به چشم بی فروغ ماست,
نامی از زمین و از بشر شنیده اید؟
در میان آبی زلال آسمان,موج دود و خون و آتشی ندیده اید؟
اگر چه نزد شما تشنه ي سخن بودمآسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |