ادامه مبادی سواد بصری
ادامه مبادی سواد بصری
بخشهایی ازکتاب:
سواد بدان معناست كه گروهي از پيام ها ،براي جمعي از افراد ، داراي معاني مشتركي است .سواد بصري نيز كمابيش به همين معنا ست.
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــ
حس بينايي عبارت است از، توانايي تشخيص و فهم بصري پديده هاي موجود در محيط و نيرو هايي كه تاثيري عاطفي بر بيننده مي گذارند.
ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــ
كالب كاتنگو(Caleb Gattegno)در كتابي به نام (( در راه فرهنگ بصري )) درباره ماهيت حس باصره چنين مي نويسد. (( هر چند همه ما سهل و طبيعي مي بينيم ، ولي فرهنگ و تمدن خاص مربوط به ديدن و تصوير هنوز به وجود نيامده است .عمل ديدن سريع انجام و همه چيز را به صورتي جامع از نظر مي گذراند .هم آناليتيكي يا تحليلي است و هم در عين حال سنتتيك يا تركيبي است.حس بينايي هنگام فعاليت به انرژي ناچيزي احتياج دارد و تقريبا با سرعت نور عمل مي كند و در عين حال به ذهنمان اجازه دريافت و ضبط بي نهايت خبر را در زماني بس كوتاه تراز ثانيه مي دهد.)) اين توصيف به خوبي بيانگر قدرت شگفت آور ديدن است و انسان را وادار مي كند اين نتيجه گيري او را بپذيرد . (( با بينايي ،بي نهايتها يكباره به ما ارزاني مي شوند،صفت بينايي ، غنا و سرشاري است.))
ميل و رغبت زياد انسان نسبت به يك پيام بصري آشكار است.ما به علتهاي گوناگون همواره مي خواهيم دانش و معارف خود را با شواهد بصري تقويت كنيم.مهمترين دليل براي اين تمايل همان صريح و مستقيم بودن تصاوير يا پيام هاي بصري و در نتيجه نزديكي و الفت آنها با تجربيات واقعي است.وقتي اولين سفينه فضايي در ماه نشست و اولين گام فضانوردان بر سطح اين كره نهاده شد،عده بيشماري در سراسر جهان تماشاگر اين واقعه بودند.حال تصور كنيد چند نفر از اين بينندگان حاضرند به جاي اين پخش مستقيم و ديدني به يك گزارش مشروح و بسيار شيواي راديويي درباره آن گوش دهند و يا رپورتاژي چاپي راجع به آن را بخوانند؟و …
ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــ
قديمي ترين مطلب ضبط شده به وسيله انسان به صورت تصوير است و نزديك به سي هزار سال پيش ترسيم شده است.
شكل جديد تقسيم هنر به دو قطب هنر زيبا و كاربردي از نظر معاصران صورت جديدي گرفته است.امروز ميزان اهميت بيان ذهني و كاربرد كيفي هنر ملاك آن تقسيم بندي، قرار مي گيرد.تعابير شخصي همراه با بيان خلاقانه ،به قلمرو وهنرهاي زيبا مربوط مي شود و توجه به فايده و مورد استفاده ،مربوط به هنرهاي كاربردي است .اين درست است كه يك نقاش به هنگامي كه بدون سفارش قبلي تابلوئي را مي كشد،به شرط آنكه غم بازار و فروش تابلو را نداشته باشد و فقط براي ارضاي خودش به آن كار بپردازد،كار او ذهنيت او خواهد بود، ولي كار سفالگري كه به ظروف سفالين شكل مي دهد نيز به اين ترتيب مي تواند از جنبه هاي ذهني برخوردار باشد، زيرا او ظرفش را به شكلي مي سازد كه مطبوع و خوشايند خودش باشد.فرق سفالگر با آن نقاش اين است كه ، سفالگر علاوه بر ذهنيات خودش مسائل ديگري را نيز بايد مد بايد در نظر بگيرد.او بايد ظرف را به صورتي بسازد كه مثلا آب را در خود نگاه دارد،يا به آساني قابل حمل باشد و يا بتوان به سهولت از آب پر و خالي كرد و غيره.اين نوع مسائلي كه مربوط به استفاده از شي مي شود،عواملي هستند كه جنبه ذوقي و ذهني شخص طراح را محدود مي سازند و پاره اي از كيفيات كار را به اجبار به طراح تحميل مي كنند.
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــ
در محصولات چاپي نظير كتاب و مجله و غيره ،عاملي كه از نظر اهميت ، در درجه نخست قرار دارد ،زبان و كلام است و عواملي نظير طرز قرار گرفتن و تركيب بندي و شكلها و تصاوير جنبه ثانوي و كمكي نسبت به اولي دارند.حال آنكه در رسانه هاي جديد امروز،مثل تلويزيون و فيلم ،درست خلاف آن صدق مي كند،يعني عامل بصري يا تصوير در درجه اول است و كلام نسبت به آن جنبه فرعي دارد.ارتباط از طريق چاپ هنوز از بين نرفته است و شايد هم كه هرگز از بين نرود،ولي فرهنگ انساني كه تا كنون مغلوب گفتار و زبان بوده است ، به تدريج به سوي تصوير و تصوير نگاري روي آورده است.
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــ
آرتور كوستلر (Arthur Koestler )،در كتاب ،به نام عمل خلاقيت ،مي نويسد ( فكر كردن در ناخودآگاه ما غالبا به صورت تصوير تجلي مي يابد،نظير روياها و شبه روياهاي پيش از خواب ،كابوسها،توهمات بيماران رواني و مكاشفات هنرمندانه .وقتي مي گوئيم پيامبران بصير و بينا هستند { در بسياري زبان ها متداول است} منظورمان آن است كه ديدي روشن و قوي دارند و سخنور بودن آنها داراي اهميت زيادي نيست،حتي وقتي مي خواهيم به كساني كه سخت ، درگير مسائل ادبي و كلام هستند،نهايت احترام را به جا آوريم به آنها بصير و يا با ديدي روشن اطلاق مي كنيم.))
تجسم يا تصور كردن ،عبارت از توانايي ما در شكل بخشيدن به تصاوير ذهني است.
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــ
تكامل زبان از تصوير آغاز شد و به صورت تصوير نگاري درآمد كه در آن شكل هاي ساده با معاني روشن و و اضح به كار مي رفت ،سپس به واحدهاي آوايي تبديل شد و سرانجام شكل الفباء به خود گرفت.گرگوري (R.L .Gregory ) مولف كتاب چشم هوشمند ،الفباء را به همين مناسبت (( رياضيات معنا )) خوانده است .هر گامي كه در اين راه برداشته مي شد مسلما تكاملي بيشتر در ارتباط مؤثرتر ميان آدميان بود.شواهد بسياري موجود است كه نشان مي دهد در اين جريان امروز ،بازگشتي به گذشته مشاهده مي شود،يعني بازگشت به استفاده از تصوير براي برقرار كردن ارتباط ؛و اين عقبگرد به دليل آن است كه افراد بشر مي خواهند به شكلي مؤثر تر و مستقيم تر با يكديگر ارتباط يابند.
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــ
در يوناني به زبان (( لوگوس )) مي گويند ،يعني انديشه و برهان و درپاره اي ديگر از زبان هاي اروپايي منطق را (( لوژيك)) يا (( لوگيك)) مي خوانند كه همه اين الفاظ از همان كلمه يوناني لوگوس به معناي زبان اخذ شده است.
ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــ
كلام ساخته و پرداخته بشر است و عبارت است از قراردادهايي كه بدان سبب اخبار و اطلاعات مختلف به صورت رمز يا سمبل در مي آيد،اين رمزها حامل و ناقل اخبار هستند و يا اخبار به وسيله آنها ضبط مي شوند و به هنگام نياز،انسان ها با رمزگشايي آنها به مضمون اخبار پي ميبرند.به اين سبب ساخت كلام، از نوعي منطق برخوردار است كه مشابه آن در زبان بصري وجود ندارد.
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــ
كليه اخبار و اطلاعاتي را كه ما به صورت تصوير دريافت مي كنيم به سه نوع كاملا متمايز از يكديگر مي توان تفكيك كرد،نخست اخبار بصري كه به صورت سيستم سمبلها يا صوررمزي گوناگون هستند؛دوم اخبار بصري كه حالت بازنمايي يا شبيه سازي از محيط خارج را دارند،كه در نقاشي ،عكاسي ،پيكرتراشي ،فيلمبرداري و غيره ظاهر مي شوند؛و سوم آنهايي كه انتزاعي هستند و در واقع زيرساخت هر نوع تصويري از اين جنبه انتزاعي برخوردار است.
نوع دوم ساختهاي بصري ،صورت بازنمايي يا شبيه سازي از دنياي خارج را دارد ،اين نوع آگاهي به وسيله تصوير به طور حتم، ناشي از تجربيات مستقيم ما از واقعيت است، كه مي تواند از محسوسات ظاهري فراتر رود.افراد، بسياري از چيزها را كه شخصا قادر به لمس و تجربه آن نمي باشند، از طريق اينگونه تصاوير و شكل ها و مثالها مي آموزند.البته توضيحات كلامي تا حدودي در شناساندن پديده ها مؤثرند ، ولي تصوير داراي كيفيت ديگري است، تصوير يك فيل يا يك نوع ماشين ،بيننده را بي وقفه از شكل ظاهر آن مطلع مي سازد. حال آنكه فهماندن مطلب از طريق كلام ،كه در واقع يك سيستم تبديل به رمز شده است مخاطب را ملزم مي سازد به نوبه خود براي درك معناي آنچه بيان شده است به طور ذهني كلام را رمزگشايي كند و اين امر موجب تاخير در درك مطلب مي شود.خلاصه آنكه گاهي براي فهميدن كار يك پديده ،ديدن آن و يا ديدن تصويري از آن كافي است.درك اهميت اين موضوع فقط براي بحث آموزش و يادگيري نيست .بلكه كلاٌ براي آن است كه بدانيم نزديك ترين چيز به واقعيت براي ما اين نوع تصاوير است.از اين روست كه ما به چشمان خود اطمينان داريم.
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــ
آخرين نوع ارتباط بصري شايد از همه مشكلتر و بيش از دو نوع ديگر براي رشد سواد بصري مهم باشد.اين نوع در واقع زير ساخت و تركيب بندي ساده و اوليه يا انتزاعي پيامهاي بصري است،به عبارت ديگر پيام هاي خالص بصري است.آنتوان ارنتسواك (Anton Ahrenzweig) نظريه اي در مورد هنر مطرح كرده است كه مبناي آن ،جريان اوليه مشاهده كردن و رشد در آدمي مي باشد و مربوط به مراتب آگاه و ناخودآگاه( The precinsious )يا ثانويه ذهني مي شود.او اين تقسيم بندي در انواع ساختهاي بصري را با استفاده از واژه سينكرتيستيك(Syncretistic) يا حالت التقاط زماني يا همزماني چند موضوع بيان مي كند.اين واژه بار اول به وسيله پياژه(Piaget) به كار گرفته شده است.ارنتسوايك ،اين مفهوم را به بينش كودكان از جهان كه در هنر آنها نمايان مي شود نسبت مي دهد.كودك از طريق هنر خود نشان مي دهدكه از توانايي التقاطي خاص و همساز كردن امور ناخودآگاه و خودآگاه برخوردار است و مي تواند ميان پديده هاي عيني و امور ذهني ، فرقي قائل نشود و ارنتسوايك معتقد است كه كودك داراي ديدي (( كلي ))(global vision) است و مي تواند كليتها يا تماميت ها را ببيند.او معتقد است كه اين استعداد در انسان بالغ نيز كم و بيش باقي مي ماند و شناخت اين موضوع براي بررسي در اين زمينه، وسيله اي كارساز و مفيد خواهد بود.
ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــ
زير بناي نظريه گشتالت را ،ارنفلس (Ehrenfels) اين طور بيان مي كند: (( اگر دوازده شنونده هر كدام يكي از نتهاي آهنگي كوتاه را بشنوند،مجموعه آنچه اين دوازده تن تجربه كرده اند با حاصل تجربه كسي كه به تنهايي تمام آن نت ها را پشت سر هم شنيده است برابر نخواهد بود.))
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــ
مهمترين كار در حل يك مسئله بصري، كمپوزيسيون يا تركيب بندي آن است .رسيدن به معناي مورد نظر در يك عبارت تصويري بستگي زيادي به نوع تركيب بندي آن دارد،علاوه بر آن تركيب بندي يك اثر در جلب توجه بيننده نيز نقش بسيار مهمي را ايفا مي كند، كسي كه مي خواهد از راه تصوير با ديگران ارتباط برقرار سازد ،در اين مرحل بسيار حياتي از كارش بيش از هر مرحله ديگري مي تواند و بايد بركارش احاطه و نظارت كامل داشته باشد، زيرا او براي القاي منظورش از بهترين موقعيت برخوردار است.
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــ
نحو در دستور زبان عبارت است از روش استفاده از كلمات با ترتيبي درست در جمله و قواعد آن به روشني تعريف شده است و فهم آن فقط نيازمند اندكي هوش و دقت است.ولي اين نوع قواعد در آموزش بصري فقط به ما ترتيب به كار بردن درست اجزاي تصوير را نشان مي دهد و مسئله چگونگي برخورد ما به جريان كلي تركيب بندي باقي مي ماند.
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــ
معنا در پيام هاي بصري فقط نتيجه جمع شدن تاثيرات حاصل از تركيب عناصر اوليه نيست ،بلكه چگونگي آن تا حدودي زياد به دستگاه حسي خاصي كه در تمام انسانها به طور يكسان عمل مي كند ،نيز بستگي دارد.به عبارتي ساده تر ،وقتي طرحي را به وسيله رنگها ،شكلها ،خطوط ،بافتها و اندازه هايي به وجود مي آوريم و آنها را در كارمان به يكديگر مربوط ،ميسازيم.اين كار در واقع كمپوزيسيوني است كه طراح به وسيله آن مي خواسته منظور خود را بيان كند.ولي عمل ديدن مرحله مستقل ديگري در ارتباط بصري است.ديدن ،جريان وارد شدن خبر به دستگاه عصبي است كه از طريق حس شدن نور بوسيله چشمها صورت مي پذيرد.اين كار كم و بيش براي همه عادي و يكسان است.و اگرچنين نبود مردم قادر نبودند درباره معناي پديده هاي بصري اشتراك نظر داشته باشند.اين دو گام مستقل از يكديگر ،يعني طرح كردن وديدن، در عين حال ،هم از نظر معنا به طور كلي و هم در مواردي كه منظور مشخصي از يك پيام داريم به يكديگر وابسته اند.تا اينجا به دو معنا در پيام اشاره كرديم،يكي معنا و حال و هواي كلي يك خبر بصري و ديگري معناي خاص و مشخص موجود در آن ،ولي بين اين دو نوع معنا ،نوع ديگري از معناي بصري وجود دارد و آن معنا از نظر كار ويژه آن است،كار ويژه اي كه اشياء به خاطر آن طرح و ساخته شده اند تا به رفع برخي نيازمنديها بپردازند.ظاهرا به نظر مي رسد كه پيام نهفته در اين نوع اشياء نسبت به موارد استفاده آنها جنبه ناچيز و فرعي دارد،ولي در حقيقت اغلب خلاف آن مشاهده مي شود،زيرا بسيار اتفاق مي افتد كه اشيايي نظير لباس ،خانه بناهاي عمومي و حتي آثاري كه به وسيله صنعتگران غير حرفه اي به وجود آمده است ،مي توانند مطالب زيادي درباره شخصيت كساني كه آن را طراحي كرده اند و يا انتخاب نموده اند،حكايت كنند.
ادامه مبادی سواد بصری
بخشهایی ازکتاب:
سواد بدان معناست كه گروهي از پيام ها ،براي جمعي از افراد ، داراي معاني مشتركي است .سواد بصري نيز كمابيش به همين معنا ست.
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــ
حس بينايي عبارت است از، توانايي تشخيص و فهم بصري پديده هاي موجود در محيط و نيرو هايي كه تاثيري عاطفي بر بيننده مي گذارند.
ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــ
كالب كاتنگو(Caleb Gattegno)در كتابي به نام (( در راه فرهنگ بصري )) درباره ماهيت حس باصره چنين مي نويسد. (( هر چند همه ما سهل و طبيعي مي بينيم ، ولي فرهنگ و تمدن خاص مربوط به ديدن و تصوير هنوز به وجود نيامده است .عمل ديدن سريع انجام و همه چيز را به صورتي جامع از نظر مي گذراند .هم آناليتيكي يا تحليلي است و هم در عين حال سنتتيك يا تركيبي است.حس بينايي هنگام فعاليت به انرژي ناچيزي احتياج دارد و تقريبا با سرعت نور عمل مي كند و در عين حال به ذهنمان اجازه دريافت و ضبط بي نهايت خبر را در زماني بس كوتاه تراز ثانيه مي دهد.)) اين توصيف به خوبي بيانگر قدرت شگفت آور ديدن است و انسان را وادار مي كند اين نتيجه گيري او را بپذيرد . (( با بينايي ،بي نهايتها يكباره به ما ارزاني مي شوند،صفت بينايي ، غنا و سرشاري است.))
ميل و رغبت زياد انسان نسبت به يك پيام بصري آشكار است.ما به علتهاي گوناگون همواره مي خواهيم دانش و معارف خود را با شواهد بصري تقويت كنيم.مهمترين دليل براي اين تمايل همان صريح و مستقيم بودن تصاوير يا پيام هاي بصري و در نتيجه نزديكي و الفت آنها با تجربيات واقعي است.وقتي اولين سفينه فضايي در ماه نشست و اولين گام فضانوردان بر سطح اين كره نهاده شد،عده بيشماري در سراسر جهان تماشاگر اين واقعه بودند.حال تصور كنيد چند نفر از اين بينندگان حاضرند به جاي اين پخش مستقيم و ديدني به يك گزارش مشروح و بسيار شيواي راديويي درباره آن گوش دهند و يا رپورتاژي چاپي راجع به آن را بخوانند؟و …
ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــ
قديمي ترين مطلب ضبط شده به وسيله انسان به صورت تصوير است و نزديك به سي هزار سال پيش ترسيم شده است.
شكل جديد تقسيم هنر به دو قطب هنر زيبا و كاربردي از نظر معاصران صورت جديدي گرفته است.امروز ميزان اهميت بيان ذهني و كاربرد كيفي هنر ملاك آن تقسيم بندي، قرار مي گيرد.تعابير شخصي همراه با بيان خلاقانه ،به قلمرو وهنرهاي زيبا مربوط مي شود و توجه به فايده و مورد استفاده ،مربوط به هنرهاي كاربردي است .اين درست است كه يك نقاش به هنگامي كه بدون سفارش قبلي تابلوئي را مي كشد،به شرط آنكه غم بازار و فروش تابلو را نداشته باشد و فقط براي ارضاي خودش به آن كار بپردازد،كار او ذهنيت او خواهد بود، ولي كار سفالگري كه به ظروف سفالين شكل مي دهد نيز به اين ترتيب مي تواند از جنبه هاي ذهني برخوردار باشد، زيرا او ظرفش را به شكلي مي سازد كه مطبوع و خوشايند خودش باشد.فرق سفالگر با آن نقاش اين است كه ، سفالگر علاوه بر ذهنيات خودش مسائل ديگري را نيز بايد مد بايد در نظر بگيرد.او بايد ظرف را به صورتي بسازد كه مثلا آب را در خود نگاه دارد،يا به آساني قابل حمل باشد و يا بتوان به سهولت از آب پر و خالي كرد و غيره.اين نوع مسائلي كه مربوط به استفاده از شي مي شود،عواملي هستند كه جنبه ذوقي و ذهني شخص طراح را محدود مي سازند و پاره اي از كيفيات كار را به اجبار به طراح تحميل مي كنند.
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــ
در محصولات چاپي نظير كتاب و مجله و غيره ،عاملي كه از نظر اهميت ، در درجه نخست قرار دارد ،زبان و كلام است و عواملي نظير طرز قرار گرفتن و تركيب بندي و شكلها و تصاوير جنبه ثانوي و كمكي نسبت به اولي دارند.حال آنكه در رسانه هاي جديد امروز،مثل تلويزيون و فيلم ،درست خلاف آن صدق مي كند،يعني عامل بصري يا تصوير در درجه اول است و كلام نسبت به آن جنبه فرعي دارد.ارتباط از طريق چاپ هنوز از بين نرفته است و شايد هم كه هرگز از بين نرود،ولي فرهنگ انساني كه تا كنون مغلوب گفتار و زبان بوده است ، به تدريج به سوي تصوير و تصوير نگاري روي آورده است.
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــ
آرتور كوستلر (Arthur Koestler )،در كتاب ،به نام عمل خلاقيت ،مي نويسد ( فكر كردن در ناخودآگاه ما غالبا به صورت تصوير تجلي مي يابد،نظير روياها و شبه روياهاي پيش از خواب ،كابوسها،توهمات بيماران رواني و مكاشفات هنرمندانه .وقتي مي گوئيم پيامبران بصير و بينا هستند { در بسياري زبان ها متداول است} منظورمان آن است كه ديدي روشن و قوي دارند و سخنور بودن آنها داراي اهميت زيادي نيست،حتي وقتي مي خواهيم به كساني كه سخت ، درگير مسائل ادبي و كلام هستند،نهايت احترام را به جا آوريم به آنها بصير و يا با ديدي روشن اطلاق مي كنيم.))
تجسم يا تصور كردن ،عبارت از توانايي ما در شكل بخشيدن به تصاوير ذهني است.
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــ
تكامل زبان از تصوير آغاز شد و به صورت تصوير نگاري درآمد كه در آن شكل هاي ساده با معاني روشن و و اضح به كار مي رفت ،سپس به واحدهاي آوايي تبديل شد و سرانجام شكل الفباء به خود گرفت.گرگوري (R.L .Gregory ) مولف كتاب چشم هوشمند ،الفباء را به همين مناسبت (( رياضيات معنا )) خوانده است .هر گامي كه در اين راه برداشته مي شد مسلما تكاملي بيشتر در ارتباط مؤثرتر ميان آدميان بود.شواهد بسياري موجود است كه نشان مي دهد در اين جريان امروز ،بازگشتي به گذشته مشاهده مي شود،يعني بازگشت به استفاده از تصوير براي برقرار كردن ارتباط ؛و اين عقبگرد به دليل آن است كه افراد بشر مي خواهند به شكلي مؤثر تر و مستقيم تر با يكديگر ارتباط يابند.
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــ
در يوناني به زبان (( لوگوس )) مي گويند ،يعني انديشه و برهان و درپاره اي ديگر از زبان هاي اروپايي منطق را (( لوژيك)) يا (( لوگيك)) مي خوانند كه همه اين الفاظ از همان كلمه يوناني لوگوس به معناي زبان اخذ شده است.
ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــ
كلام ساخته و پرداخته بشر است و عبارت است از قراردادهايي كه بدان سبب اخبار و اطلاعات مختلف به صورت رمز يا سمبل در مي آيد،اين رمزها حامل و ناقل اخبار هستند و يا اخبار به وسيله آنها ضبط مي شوند و به هنگام نياز،انسان ها با رمزگشايي آنها به مضمون اخبار پي ميبرند.به اين سبب ساخت كلام، از نوعي منطق برخوردار است كه مشابه آن در زبان بصري وجود ندارد.
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــ
كليه اخبار و اطلاعاتي را كه ما به صورت تصوير دريافت مي كنيم به سه نوع كاملا متمايز از يكديگر مي توان تفكيك كرد،نخست اخبار بصري كه به صورت سيستم سمبلها يا صوررمزي گوناگون هستند؛دوم اخبار بصري كه حالت بازنمايي يا شبيه سازي از محيط خارج را دارند،كه در نقاشي ،عكاسي ،پيكرتراشي ،فيلمبرداري و غيره ظاهر مي شوند؛و سوم آنهايي كه انتزاعي هستند و در واقع زيرساخت هر نوع تصويري از اين جنبه انتزاعي برخوردار است.
نوع دوم ساختهاي بصري ،صورت بازنمايي يا شبيه سازي از دنياي خارج را دارد ،اين نوع آگاهي به وسيله تصوير به طور حتم، ناشي از تجربيات مستقيم ما از واقعيت است، كه مي تواند از محسوسات ظاهري فراتر رود.افراد، بسياري از چيزها را كه شخصا قادر به لمس و تجربه آن نمي باشند، از طريق اينگونه تصاوير و شكل ها و مثالها مي آموزند.البته توضيحات كلامي تا حدودي در شناساندن پديده ها مؤثرند ، ولي تصوير داراي كيفيت ديگري است، تصوير يك فيل يا يك نوع ماشين ،بيننده را بي وقفه از شكل ظاهر آن مطلع مي سازد. حال آنكه فهماندن مطلب از طريق كلام ،كه در واقع يك سيستم تبديل به رمز شده است مخاطب را ملزم مي سازد به نوبه خود براي درك معناي آنچه بيان شده است به طور ذهني كلام را رمزگشايي كند و اين امر موجب تاخير در درك مطلب مي شود.خلاصه آنكه گاهي براي فهميدن كار يك پديده ،ديدن آن و يا ديدن تصويري از آن كافي است.درك اهميت اين موضوع فقط براي بحث آموزش و يادگيري نيست .بلكه كلاٌ براي آن است كه بدانيم نزديك ترين چيز به واقعيت براي ما اين نوع تصاوير است.از اين روست كه ما به چشمان خود اطمينان داريم.
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــ
آخرين نوع ارتباط بصري شايد از همه مشكلتر و بيش از دو نوع ديگر براي رشد سواد بصري مهم باشد.اين نوع در واقع زير ساخت و تركيب بندي ساده و اوليه يا انتزاعي پيامهاي بصري است،به عبارت ديگر پيام هاي خالص بصري است.آنتوان ارنتسواك (Anton Ahrenzweig) نظريه اي در مورد هنر مطرح كرده است كه مبناي آن ،جريان اوليه مشاهده كردن و رشد در آدمي مي باشد و مربوط به مراتب آگاه و ناخودآگاه( The precinsious )يا ثانويه ذهني مي شود.او اين تقسيم بندي در انواع ساختهاي بصري را با استفاده از واژه سينكرتيستيك(Syncretistic) يا حالت التقاط زماني يا همزماني چند موضوع بيان مي كند.اين واژه بار اول به وسيله پياژه(Piaget) به كار گرفته شده است.ارنتسوايك ،اين مفهوم را به بينش كودكان از جهان كه در هنر آنها نمايان مي شود نسبت مي دهد.كودك از طريق هنر خود نشان مي دهدكه از توانايي التقاطي خاص و همساز كردن امور ناخودآگاه و خودآگاه برخوردار است و مي تواند ميان پديده هاي عيني و امور ذهني ، فرقي قائل نشود و ارنتسوايك معتقد است كه كودك داراي ديدي (( كلي ))(global vision) است و مي تواند كليتها يا تماميت ها را ببيند.او معتقد است كه اين استعداد در انسان بالغ نيز كم و بيش باقي مي ماند و شناخت اين موضوع براي بررسي در اين زمينه، وسيله اي كارساز و مفيد خواهد بود.
ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــ
زير بناي نظريه گشتالت را ،ارنفلس (Ehrenfels) اين طور بيان مي كند: (( اگر دوازده شنونده هر كدام يكي از نتهاي آهنگي كوتاه را بشنوند،مجموعه آنچه اين دوازده تن تجربه كرده اند با حاصل تجربه كسي كه به تنهايي تمام آن نت ها را پشت سر هم شنيده است برابر نخواهد بود.))
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــ
مهمترين كار در حل يك مسئله بصري، كمپوزيسيون يا تركيب بندي آن است .رسيدن به معناي مورد نظر در يك عبارت تصويري بستگي زيادي به نوع تركيب بندي آن دارد،علاوه بر آن تركيب بندي يك اثر در جلب توجه بيننده نيز نقش بسيار مهمي را ايفا مي كند، كسي كه مي خواهد از راه تصوير با ديگران ارتباط برقرار سازد ،در اين مرحل بسيار حياتي از كارش بيش از هر مرحله ديگري مي تواند و بايد بركارش احاطه و نظارت كامل داشته باشد، زيرا او براي القاي منظورش از بهترين موقعيت برخوردار است.
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــ
نحو در دستور زبان عبارت است از روش استفاده از كلمات با ترتيبي درست در جمله و قواعد آن به روشني تعريف شده است و فهم آن فقط نيازمند اندكي هوش و دقت است.ولي اين نوع قواعد در آموزش بصري فقط به ما ترتيب به كار بردن درست اجزاي تصوير را نشان مي دهد و مسئله چگونگي برخورد ما به جريان كلي تركيب بندي باقي مي ماند.
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــ
معنا در پيام هاي بصري فقط نتيجه جمع شدن تاثيرات حاصل از تركيب عناصر اوليه نيست ،بلكه چگونگي آن تا حدودي زياد به دستگاه حسي خاصي كه در تمام انسانها به طور يكسان عمل مي كند ،نيز بستگي دارد.به عبارتي ساده تر ،وقتي طرحي را به وسيله رنگها ،شكلها ،خطوط ،بافتها و اندازه هايي به وجود مي آوريم و آنها را در كارمان به يكديگر مربوط ،ميسازيم.اين كار در واقع كمپوزيسيوني است كه طراح به وسيله آن مي خواسته منظور خود را بيان كند.ولي عمل ديدن مرحله مستقل ديگري در ارتباط بصري است.ديدن ،جريان وارد شدن خبر به دستگاه عصبي است كه از طريق حس شدن نور بوسيله چشمها صورت مي پذيرد.اين كار كم و بيش براي همه عادي و يكسان است.و اگرچنين نبود مردم قادر نبودند درباره معناي پديده هاي بصري اشتراك نظر داشته باشند.اين دو گام مستقل از يكديگر ،يعني طرح كردن وديدن، در عين حال ،هم از نظر معنا به طور كلي و هم در مواردي كه منظور مشخصي از يك پيام داريم به يكديگر وابسته اند.تا اينجا به دو معنا در پيام اشاره كرديم،يكي معنا و حال و هواي كلي يك خبر بصري و ديگري معناي خاص و مشخص موجود در آن ،ولي بين اين دو نوع معنا ،نوع ديگري از معناي بصري وجود دارد و آن معنا از نظر كار ويژه آن است،كار ويژه اي كه اشياء به خاطر آن طرح و ساخته شده اند تا به رفع برخي نيازمنديها بپردازند.ظاهرا به نظر مي رسد كه پيام نهفته در اين نوع اشياء نسبت به موارد استفاده آنها جنبه ناچيز و فرعي دارد،ولي در حقيقت اغلب خلاف آن مشاهده مي شود،زيرا بسيار اتفاق مي افتد كه اشيايي نظير لباس ،خانه بناهاي عمومي و حتي آثاري كه به وسيله صنعتگران غير حرفه اي به وجود آمده است ،مي توانند مطالب زيادي درباره شخصيت كساني كه آن را طراحي كرده اند و يا انتخاب نموده اند،حكايت كنند.