شب از نیمه گذشته و ابرهایِ آسمان هنوز .. فریاد می کشند بر سر زمین و قطره ها بی شکیب و پُر صدا می بارند و قیل و قالِشان بیخواب کرده است مرا حق با تو بود می بایست می خوابیدم اما چیزی خوابم را آشفته کرده است سردمه مثل یك قايق يخ کرده روی دریاچه يخ ‚ يخ کردم عین آغاز زمین سردمه مثل آغاز حیات گل يخ سردمه مثل پایان زمین تلخ تلخم مثل یك خارک سبز سردمه و می دونم هيچ زمانی دیگه خرما نمی شم چه غريبم روی این خوشه سرخ من می خوام برگردم به کودکی
برای هر کسی یه اسم تو زندگیش هست که تا ابد هر کجایی بشنودش نا خداگاه برگرده به همون سمت و بگه " جــــــانــــــم " چــــرا صـــدام نــمــیـــزنی ...؟؟؟
به کسانی که در لابه لای مشغله شان وقتی برای شما پیدا می کننداحترام بگذاریداما عاشق کسانی باشید که وقتی شما به آنها نیاز داریدهرگز به مشغله شان نگاه نمی کنند . . .
یاد من باشد فردا دم صبح جور دیگر باشم بد نگویم به هوا، آب ، زمین مهربان باشم، با مردم شهر و فراموش کنم، هر چه گذشت خانه ی دل، بتکانم ازغم و به دستمالی از جنس گذشت ، بزدایم دیگر،تار کدورت، از دل مشت را باز کنم، تا که دستی گردد و به لبخندی خوش دست در دست زمان بگذارم
یاد من باشد فردا دم صبح به نسیم از سر صدق، سلامی بدهم و به انگشت نخی خواهم بست تا فراموش، نگردد فردا زندگی شیرین است، زندگی باید کرد گرچه دیر است ولی کاسه ای آب به پشت سر لبخند بریزم ،شاید به سلامت ز سفر برگردد بذر امید بکارم، در دل لحظه را در یابم من به بازار محبت بروم فردا صبح مهربانی خودم، عرضه کنم یک بغل عشق از آنجا بخرم
یاد من باشد فردا حتما به سلامی، دل همسایه ی خود شاد کنم بگذرم از سر تقصیر رفیق ، بنشینم دم در چشم بر کوچه بدوزم با شوق تا که شاید برسد همسفری ، ببرد این دل مارا با خود و بدانم دیگر قهر هم چیز بدیست
یاد من باشد فردا حتما باور این را بکنم، که دگر فرصت نیست و بدانم که اگر دیر کنم ،مهلتی نیست مرا و بدانم که شبی خواهم رفت و شبی هست، که نیست، پس از آن فردایی
یاد من باشد باز اگر فردا، غفلت کردم آخرین لحظه ی از فردا شب ، من به خود باز بگویم این را مهربان باشم با مردم شهر و فراموش کنم هر چه گذشت......ـ