معماری با مصالحی از جنس دل

ماه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
هر شب
قبل از خواب
همدیگر را در آغوش مے گیریم اما
تنها
سایه ی
یک نفر
روے دیوار مے افتد.

#علیرضا_اسفندیاری
 

ماه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
حال من خوب است
و چه آرامشی در آغوش تنهایی
دیگر از هیچ نداشتن ها نمیترسم
حالا چه کسی میتواند از من بگیرد
چیزهایی را که ندارم؟!..

▫️امیر_وجود
 

ماه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
کاش بیایی و

حِسابِ شَب هایی را که بَرایَم

بِخیر نَکرده ای را صاف کُنی...

#علی_قاضی_نظام



چقدر خوبه برای خودم پست میزارم
نه کسی میخونه نه چیزی،نه کسی از دلم خبرداره
برای دل خودم مینویسم شاید اروم شم،تنهایی هم برای خودش عالمی داره:(:cry:
 

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گفت:
عشق نه!
بيا تا هميشه "دوست" بمانيم.

دستش را رها كردم،
گفتم:
ببخشيد! من به كسی كه برايش
روزی چندبار از درون فرو می‌ريزم
دوست نمی‌گويم ...

 

ماه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمی توانم با " کمی دوست داشتن " زندگی کنم
من " دوست داشتنِ زیاد " می خواهم
دوست داشتنِ تمام و کمال
یک جور غرق شدن...
یک جور دیوانگی محض...
مثل تسلیم تنی تشنه، به خُنکای قطره های باران
مثل شنیدن هزار بارۀ یک آهنگ تکراری
مثل یک موج سواری داغ، درآشوب دریایی طوفانی
مثل رفتن تا انتهای راهی که بازگشتی ندارد...
من با " کمی دوست داشتن " زنده نمی مانم
با کمی دلخوشی، با کمی لذت
من یک التهابِ داغِ نفس گیر می خواهم
یک آغوشِ گرم در سردترین فصل سال...
چرا نمی فهمی
آنهایی که با "کمی دوست داشتن" زندگی کرده اند، مرده اند...

#پريسا_زابلى_پور
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
هیچ وقت معمار خوبی نبود م ونیستم
شاید برای همینه که قلبم از دست دادم برای همیشه
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
ادم حسودی نیستم ولی یکم مغرورم
دوست ندارم به کسی که گفتم دوست دارم بخواد ازش شاد بشه
اگر میخوای شاد بشی با هم شاد میشیم
دوست ندارم با کسی باشم که منت یکی دیگه چنان میکشه که حد نداره
دوست ندارم وقتی تنها بودنم زیادی تو چشم هست کسی فکر کنه حتما مخاطب خاص کسیم در حالی که نیستم
دوست ندارم به هر کسی که میگه دوستت دارم بگم دوستش دارم پاسخ بیشترشون همون لطف دارید
دوست ندارم غرور کمم برای کسی دیگه کنار بذارم
 

lilium.y

عضو جدید
کاربر ممتاز

سهم من از زیبایی این پاییز

بارانی ست آن سوی پنجره
که شاید بیایید
شاید نه
شنیدن قدم های توست
که شاید بیایی
شاید نه...!
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
‌هرخانه ای
حال و هوای خاص
خودش را دارد

بعضی از خانه ها
همین که وارد میشوی
عجیب آرامت می کنند
انگار که جادویت کرده باشند

بعضی از خانه ها رسم شان است
صبح های جمعه افتاب نزده
تاسرکوچه را آب وجارو میکنند

بعضی از خانه ها ...
هیچ وقت دلتنگی ندارند

بعضی از خانه ها صبح های زود
بوی چای تازه دم ونان برشته می دهند
وظهر ها بوی پیاز داغ ونعنا
وغروب ها بوی هل و دارچین...

بعضی خانه ها
انگار مامن نورند
بعضی از خانه ها
آبروی یک محله اند

راستی چرا
توی قیمت خانه ها
این چیزها حساب نمیشود ؟؟
 

lilium.y

عضو جدید
کاربر ممتاز
آدمها می آیند
زندگی می کنند
می میرند و میروند..
اما فاجعه ی زندگی تو
آن هنگام آغاز می شود که
آدمی میرود اما نمی میرد!
می ماند
ونبودش دربودن تو
چنان ته نشین می شود
که تومی میری
درحالی که زنده ای...
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
جوهر هاي مجازي
روزنامه ها را اشغال كرده اند
جاي كاغذ ها را
صفحه هاي نوراني پر كرده
چيزي نمانده كه عكس هامان با هم حرف بزنند
و تلفن هاي همراهمان
به كافه بروند و قهوه بنوشند
و ما
در ازدحام تنهايي هزاره ي نو
دلمان به روزهاي رفته خوش است
و از روزهاي نيامده بي دليل مي ترسيم!
 

lilium.y

عضو جدید
کاربر ممتاز
دل
را قرار نیست مگر
در کنار تو ...
کاین سان کشد
به سوی تو،
منزل به منزلم ....
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مواظب خوبی هایت باش.
روزگار دلسوز کسی نیست.
از احساس " تو "
چنان تصویری می سازد.
که هیچ چراغی
خانه دلت را روشن نمی کنــد.
 

AvA-6586

کاربر فعال تالار حسابداری ,
کاربر ممتاز
می گویند : ساده می نویسی …


از من می خواهند به نوشته هایم شاخ و برگ دهم …

آنها گناهی ندارند ، نمی دانند که دیگر کار ما از

شاخ و برگ گذشته است !

مهم ریشه بود که تیشه خورد.......
 

AvA-6586

کاربر فعال تالار حسابداری ,
کاربر ممتاز
هیچ کسی درک نکرد ..

که من زندگی ام را گم کرده ام

لابه لای ته ریش مردانه ات..

که عجیب دلم را می لرزاند..
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هیچ مترسکــے را
شبیه گرگ نساختند
شبیه پلنگ یا خرس هم نساختند

به گمانــم

ترسناک تر از آدمیزاد نیافته اند

مترسک سازها.....
 

lilium.y

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتی تورا از این دل تنگم خدا گرفت
با من تمام عالم و آدم عزا گرفت


شب های بی تو ماندن و تکرار این سؤال:
این دلخوشی ِساده ی ما را چرا گرفت؟


درچشم های تیره ی تو درد خانه کرد
در چشمهای روشن من غصّه پا گرفت



هی گریه پشت گریه و هی صبر پشت صبر
هر کس شنید قلبش از این ماجرا گرفت


بعد از تو کار هر شب من جز دعا نبود
هی التماس و گریه و هی نذر....تا گرفت


حالا که آمدی چه قَدَر تلخ و خسته ای
اصلا! خدا دوباره تو را داد ؟یا...گرفت؟
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شکست ها و نگرانی هایت را رها کن،
خاطراتت را،
نمیگویم دور بریز،اما قاب نکن به دیوار دلت…
در جاده ی زندگی، نگاهت که به عقب باشد،
زمین میخوری…
زخم بر میداری…
و درد میکشی…
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خاطره
یک پیراهن خالی ست
که اندازه ی هیچ کس نمی شود
باید آویزانش کرد در باد
و با رقصش پیر شد...

جلال_حاجی_زاده
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


هیچگاه فکر نمی‌کردم بعد از تو، دوست داشتن، تا به این اندازه سخت شود؛
آنقدر سخت که حتی دیگر نتوانم خودم را هم دوست داشته باشم!
آن روز که رفتی تابستان بود ...
هوا سرد شد، آسمان تیره شد، باران بارید و تمام گنجشک‌ها برای همیشه از
کوچه ما رفتند ...
و من بعد‌ها فهمیدم تمام این‌ها، یعنی تو، دیگر باز نخواهی گشت!

پاییز شد بعد از رفتنت ...
خزان شد!
و خزان ماند!
و من چقدر دیر فهمیدم که تمام این‌ها یعنی تو، دیگر باز نخواهی گشت!
 
بالا