معماری با مصالحی از جنس دل

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پــــوســـت کــلــفــتــي ..
ربــطـــي بــــه آدم بــــودن نـــدارد..
فــقــط مــســيــر اشــک هــايـــت..
پـــشـــت و رو مـــيـــشــــود..
بــه جـــاي بــيــرون..
مــيــريـــزد تــو...
...
 

ترانه3

کاربر بیش فعال
کاش هفت ساله بودم
روی نیمکت چوبی می نشستم
مداد سوسماری در دست
با صدای تو دیکته می نوشتم
تو میگفتی بنویس دلتنگی
من آن را اشتباه می نگاشتم
اخمی بر چهره می نشاندی و
من
به جبران
دلتنگی را هزار بار می نوشتم.​
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تنها بدیش این بود که خیلی خوب بود!
بعضی از آدم ها انقدر خوب هستند که نباید بهشون نزدیک شد!
باید آن ها را از دور دید،از دور سلام کرد،از دور لبخند زد،از دور دوست داشت...
شاید این هم یک جور داشتن باشه
آخه زندگی متخصص اینه ....
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پائیز استـ دگر

چه غمگین دلشـ گرفته

دلشـ میگیرد از بی مهریه مهری که ایستاده به پای آبان

اما آذر چه...

رختــ بال به دوش میگرید به همراهـ فرشته سپید دی

به خواب عمیق مرگـ میرود اما
حتی لحظه اخر به یلدای مهر .....

پاییــز استـ دگر دلش میگیرد


دلمـ پائیز استـ

آقایاسین
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نمــے دانم چــــرا ؟!

این روزهــــا

در جــواب هـر ڪہ از حـــالم مــے پرســد

تـــا مـے گویـــم ... " خوبـــــم "

چشمـــــانم

خیــس مـے شــود ... !
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آهنگ های تکراری...! خاطرات تکراری...!
و اشک های تکراری...!!!

با این وجود تکرار در تو هیچ وقت برایم تکراری نبود...!
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هــر آدمـی کــه مـــیـرود

یــک روز .. یــک جـایـی ..

بــه یـک هــوایــی بـــرمیـــگـردد !

همــیشه یـک چـــیـزی ، بـــرای ِ جــامــانــدن هــست !

حتّــی ؛

یــک خـــاطـــره !!!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
برای شبهای پاییزی شالی بباف
تا رج به رج اشکها و خنده ها با هم بمانند
و عطر دستها برای روزهای کهنسالیست
حالا که طعم گس خرمالو روزهایمان را بخیر کرده
انار سرخ یادگار روزهای جوانی شده
#آیناز
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سر بر شانه خویش
میگذارم
غمهایم
را به تنهایی
میخورم
شادیهایم
را با دیگران
تنها
گاهی
هوس میکنم
کسی
را داشتم
تا با من
در غمهایم
شریک بود
*نقل از یک نفر*
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
قرارداد را می شود فسخ کرد،
کاغذها را می شود پاره کرد و دور ریخت.
می شود از تعهدهای کاغذی فرار کرد
و تاوانش را با پول پرداخت.
اما رابطه ی واقعی
به این تجملات احتیاجی ندارد.
چیزهای واقعی همان هایی هستند که
هیچ وقت جایی ثبت نمی شوند،
اما تا آخرش،
به همان قوت اولیه باقی می مانند...

#یاسمین_خلیلی_فر
 
بالا