معماری با مصالحی از جنس دل

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سرفه می کنم ، بیرون نمی پرد .. سکوت بدی در گلویم نشسته

این روزها دلم که می گیرد

نگرانت می شوم

و می دانم اینهمه ابر را

برای قشنگی گوشه ی آسمان نگذاشته اند…
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
میدانی...
بعضـی ها را هرچه قدر بـخوانی ... خسته نمیشوی !
بعضـی ها را هرچه قدر گوش دهی ... عادتــــ نمیشوند !
بعضـی ها هرچه تکرار شوند ... باز بکرند و دستــ نـخورده !
دیده ای ؟!
... ... شنیده ای ؟!
بعضـــی ها بی نهایتـــ ــ ـند !
مـــــثل مـــــادر
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این روزهـــــــــا
عجیب دلم بچــــگی میخـــــواهــــــد
خستــــه ام...!
یک قلم لطفـــا....؟!
میـــــخواهم خـــــــودم را خطــــ خطــــی کنــــــم!
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مهربانـــم !
شرمنــده ام
کــه هیچ وقت، مهربانــی هایت را منتشـــر نکردم
امـا تــا دلــت بخواهد گلایـه هـا را "پست" کردم
و غریبه هــا "لایک" زدند ...
کــاش می توانستم
صدای تــو را بنویسم!
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کـاش دفتـر خاطراتــم
چراغ جادو بود
تا هر وقت از سـرِ دلتنگــی
به رویش دست میکشیدم

تــو از درونش
با آرزوی من بیرون می آمدی!
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من به هر تحقیری که شدم با صدای بلند خندیدم ...
نام مرا گذاشتند "با جنبه" بی انکه بدانند
خندیدم تا کسی صدای شکسته شدن قلبم را نشنود…!
 

Gelveh

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
پر از یاد تو...پر از خاطره...
چشام هر شب از نبودنت پر....
اگر قلب من برات می زنه.!
اگر بی چشات دلم می شکنه...!
خداحافظ تو....
با اینکه هنوزم میمیرم برات!
خداحافظ تو.....
تا قلب من به تنهایی عادت کنه...
تا اشکام به چشام خیانت کنه....
خداحافظ تو....!
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همه اتفاق های خوب افتادند و دست و پایشان شکست !
این روزها اتفاق های خوب از ترس اتفاق های بد ، از افتادن میترسند …
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
امــان از ایـــن بـــوی پـــایــیـــز

.و آسـمــان ابــــری!


کـه آدم نــه خـودش میــدانـد دردش چـیـسـت


نـــه هــیــچــــکــــس دیــگــــــری...


فــقــط مــیـــدانـــی کـــه


هـــر چـــه هــــوا ســـردتـــر مـیـشــود


....................دلـــــ♥ـــــت....................


"آغـــوش گـــرمــتــری مـیــخــواهــــد"

 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من به پایان دلتنگی می اندیشم ؛

آن نهایتـی که…

تـو را بـرای همیشه خواهم داشت …
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شعرهایم را میخوانی…

و میگویی روان پریش شده ام !


پیچیده است … قبول …


اما من فقط
چشمهای تو را مینویسم …


تو ساده تر نگاه کن …
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آسمان را ديدی؟
آسمان هم ديشب مثل چشمان گل خاطره‌ام قرمز بود.
آسمان سرخ ولی بی‌احساس.
آسمان! درد مرا می‌فهمی؟
آسمان! اشک مرا می‌بينی؟
آسمان دل من غرق دررنگ غم است.
آسمان دل من رنگ يک خاطره‌است.
آسمان دل من ، رنگ اشک دل تنهای من است.
آسمان! درد مرا می‌فهمی؟
کاش باز هم امشب اين دل خاکی من از زمين پر بکشد.
و مرا تا پرواز و مرا تا تنها و مرا تا اوج خيال تک و تنها ببرد
آسمان را ديدی؟
آسمان زيبا بود.
آسمان درد مرا می‌فهميد. آسمان اشک مرا هم می‌ديد
آسمان سرخ از درد و غم است
آسمان ! درد تو‌را می‌فهمم
آسمان ! اشک ترا می‌بينم
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
غمگینی آدم هایی کـه دوستشــــان دارم غمگینم می کند.
گاهی دلـــــم می خواهد با انگشتم گوشه لب شان را بالا ببرم
شاید خنـــــــده یــادشــان بــیاید.
اینکه کاری از دستــــم بر نمــی آید..!
اینکه زورم به دنــــــیا نمی رسد ، تلـــــخ است !
خـــــــــــــــــــــــــــــــیلی تــــــــــــــلخ
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به کوه گفتم عشق چیست؟ لرزید.

به ابر گفتم عشق چیست؟ بارید.

به باد گفتم عشق چیست؟ وزید.

به پروانه گفتم عشق چیست؟ نالید.

به گل گفتم عشق چیست؟ پرپر شد.

و به انسان گفتم عشق چیست؟

اشک از دیدگانش جاری شد و گفت؟ دیوانگیست!!!
 
  • Like
واکنش ها: 0192

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در جلسه امتحانِ عشق
من مانده‌ام و یک برگۀ سفید!
در این سکوت بغض‌آلود
قطره کوچکی هوس سرسره بازی می‌کند!
و برگۀ سفیدم عاشقانه قطره را در آغوش می‌کشد!
عشق تو نوشتنی نیست..
در برگه‌ام، کنار آن قطره، یک قلب می‌کشم!
وقت تمام است.
برگه‌ها بالا
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
غربت
یعنی
به دنبال ِ کسی گشتن
و همه را شبیه او دیدن
همه را با او مقایسه کردن
و به همه لبخند زدن
...و پیش ِ همه بغض کردن
و باز
و همیشه
به دنبال او گشتن.......!
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تقصیر مرگ نیست كه ما اینهمه تنهاییم...

انگار جهان فنجان قهوه ای است كه سرد شده...

گاهی پشیمانی...

گاهی پس میزنی...

و تنها میتوانی سوزن را از سینه پروانه ای غبار گرفته در اوری...
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شیشه را پاک می کنمزنی می اید در بارانو...دنیا چه کوچک است از پشت شیشه غم گرفته منامشب چشم هایم رابتو عاریه می دهمتا دنیا را بهتر بنگری
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چقدر امشب خسته ام....گویی رمقی نیست....اما باید حرف بزنم....یک کمی حرف بزنم
تا آرام گیرم....باید بگویم از حرفهای آماس کرده ی گلویم!
اما انگار یكباره خالی شوم از آن همه حرف نزده....
 
  • Like
واکنش ها: A.8

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چقدر امشب خسته ام....گویی رمقی نیست....اما باید حرف بزنم....یک کمی حرف بزنم
تا آرام گیرم....باید بگویم از حرفهای آماس کرده ی گلویم!
اما انگار یكباره خالی شوم از آن همه حرف نزده....
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کـــــوچه هارا بلد شدم
خیابان هارا
مغازه هارا
رنگ های چراغ قرمز را
جدول ضرب را حتا
و دیگر در راه هیچ مدرسه ای گم نمی شوم, اما...
هنوز گاهی میان آدم ها گم می شوم
آدم هارا بلد نیستم!!
 
  • Like
واکنش ها: A.8

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باید که از کنار خودم زود بگذرم
از قیل و قال زندگیم زود کم کنم
از سنگلاخ منزل و ماوا حذر کنم
باید که بشکنم
تندیس مردگان اساطیر خویش را
در جای جای من
افسوس این منی که از آن حرف می زنم
چون روزنامه ایست که صد پاره گشته است
هیچش نمانده است
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گنجشک می خندید به اینکه چرا هر روز
بی هیچ پولی برایش دانه می پاشم…
من می گریستم به اینکه حتی او هم
محبت مرا از سادگی ام می پندارد…
 
  • Like
واکنش ها: A.8

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به سـلامتی خودمون
که دردامونو روی این دیوار مجازی می نویسیم...
به ســلامتی کسایی که
خونده نخونده دردامونو لایکـــــــــــ می زنن....
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بعضی وقتا از اینکه با همه اینقدر صادقم پشیمون میشم.
وقتی با تمام وجودم با دوستام روراستم
ولی میبنم اونا بهم دروغ میگن احساس ضعف میکنم
اینجوری آدم فکر میکنه اونو احمق فرضش کردن
ولی احمق کسیه که دروغ میگه و فکر میکنه کسی نمیفهمه
من همیشه با همه صادقم
شاید نباید باشم
نمیدونم...
تو این دنیای مجازی همه خیلی راحت بهم دروغ میگن
دیگه اعتماد خیلی سخت شده
هربار اعتماد کردیم دیدیم طرف از اولش داشته دروغ میگفته
بهترین آدم روی زمین به نظر من میدونی کیه؟
کسی که یه دوست دیوونه خل و چل مثل خودش داره
ورود ممنوع مینویسم به روی قلب داغونم
نمیخوام عشق تازه ای نمیخوام چون نمیتونم
خدایا خودت درستش کن
خودمو سپردم به خودت
بشم همون آدم قبلی
با قلبی سالم و فکر آزاد
نه مثل الان...
دیگه نمیکشم...
دلم گرفتس....
مثه پسری که عشقش بش میگه:
داداش
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بعضی چیزها را ” باید ” بنویسم
نه برای اینکه همه ” بخونن ” و بگن ” عالیه
برای اینکه ” خفه نشم
همین !!
 
  • Like
واکنش ها: A.8
بالا