معماری با مصالحی از جنس دل

ماه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
برمزارم گریه کن اشکت مرا جان میدهد

ناله هایت بوی عشق و بوی باران میدهد

دست برقبرم بکش تا حس کنی مرگ مرا

دست هایت درد هایم را تسلا میدهد

وقت رفتن لحظه ای برگردو قبرم را ببین

این نگاه آخرت امید ماندن میدهد

نیست ازمن قدرتی بوسیدن چشمان تو

زخم های مرده ام را دیدنت جان میدهد
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دیگَـر هـیچ چیـز مِثـلِــ قَبـل نیستــ!

در زِندِگـﮯ بَـرآﮮِ هَر آََدَمـﮯ !

اَز یِـڪ روز،


از یِـڪ جــآ،

اَز یِـڪ نَفــَـــر،

بـہ بـَـعـد...!

دیگَـر هـیچ چیـز مِثـلِــ قَبـل نیستــ!


نـہ روزهآ، نـہ رنگ هآ،نـہ خیـآبـآטּ هآ

همـہ چیـز مـﮯ شـود:

[SUP]دلــــتــنـــگـﮯ...! [/SUP]
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلـــم مـــی خــواهـــد

زنــدگــــی ام رامــوقتــــاً بدهـــم دســـت آدمـــی دیگــــر

و بگـــویــم : تــو بـــازی کـــن تــا مــن بـــرگــــردم

فقــــط نســــوزیهــــــا !
 

zahra.71

عضو جدید
کاربر ممتاز
حُسن باران این است
که تبسم دارد
گَردِ غم از همه چیز، از همه جا می گیرد
همه جا بر همه کس می بارد
و تعلق دارد به جهانی از عشق...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
زني با کاغذي در مشت..
رويش نوشته..
" تو بهانه شعرهاي مني"
زني که دل به باراني خيابانها ميدهد..
ميرود..
ميرود..
ميرود..
و زير لب ميخواند..
" دعا کن بر نگردم "
زني شبيهِ من..
...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلــــــــم می خواست یکی رو داشتــــــــم ،


بعضی وقتا که مردم خستـــــــم مـــــــــی کردن ،


میومد کنارمــــــو دستاش رو می گذاشت دو طرف ِ صورتـــــــم


زُل می زد تو چشــــــــام ،

مــی گفت:


“ببیـــــــن ! تــــــــو مــــــــــن رو داری!!“
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهی غرق میشی نه در دریای طوفانی در بغضهایی که هرگز نمیشکنند و در اشکهایی که هر روز جاریست
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نوشتـن را فرامــــــ ــــوش کـرده ام
دستـم دِل به دِل نوشتـن نمی دهـــــــــــــــــــــــ ـــــــد
کلمــات با مــن غریبگــــــــــــی می کننـد
خَفَقــانِ دلتنگــ ـــی
فضـای اتــاق را آلــــــــــوده کـرده اسـت
فـاصلــ ـــ ـــــ ـــــه
راه نفــــس هایم را مســــدود کـرده اسـت
تنهـــ ــایـی
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ایـن روزهــــا

نـبـضـم ڪـُـنـد مـﮯزنـد

قـلـبـم تـیـر مـﮯڪشـد

دارم . . .

صـداﮮ ِ خـورد شـدن ِ احـسـاسـم را

لا بـﮧ لاﮮ ِ

چـرخ دنـده هـاﮮ ِ زنـدگـﮯ

مـﮯشـنَـوم . . .


 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کوچ می کنم
با کوله باری از تنهایی
وغمی فروخورده درچشمانم
تنم خسته است و دلم خشکیده
روحم گرفتار سرمای سوزانی است که
بر تنم شلاق می زند ومرا لحظه لحظه به نیستی می برد
ذهنم دچار تردید هولناکی است که مرا به باور مرگ هم نمی رساند
مادر زمین سالهاست مرا نفرین کرده است دراین هرزه زار موسوم به زندگی، اطاعت ، بردگی
تاریکی معشوقه همیشگی من است در بستر سیاهی
و تباهی تنها همدم من در شب های ظلمانی
قلب مرا شاید جایی، کسی به مسلخ برده است که
چنین خون می بارد از آن درغروبی اینچنین خونبار
و نمی دانم که چشمانم دگر بار طلوع آفتابی را در این محنت سرای غم خواهد دید؟
نمی دانم...
.





 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پیشانی اَم را بِبینـــ

چیزیـــ نمیبینی ؟!!!

مثلاً ...

خَطی ... زخمی... بَداقبالی...

چیزی که بتوان تَمامـــ این دردها را

به آن نِسبَت داد...!!!
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یکــﮯ از توهماتـــ ذهنیمــ اینـﮧ کـﮧ. . .

بــا خــدا شوخــﮯ دستـﮯ بکنمــ ...

برم ببینم یــﮧ گوشـﮧ نشستـﮧ . . .

محکمــ از پشتــ بزنمــ پشتش بگمــ چطورــﮯ تــو ؟

کمــ پیدایــﮯ ؟... خـبر مـا رو نمیگیرــﮯ ؟ ...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همیشه نمی شود زد به بی خیالی

و گفت: تنها آمده ام تنها میروم

یه وقت هایی شاید...

حتی برای ساعتی یا دقیقه ای

کم میاوری....

دل وامانده ات یک نفر را می خواهد....
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
لطفآ هی نپرس دِلتَـنگے چه معنی دارد؟

دِلتَـنگے معنی ندارد...

دَرد دارد...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهی باید به دور خود
یک دیوار تنهایی کشید
نه برای اینکه دیگران را از خودت دور کنی
بلکه برای اینکه ببینی
برای چه کسانی اهمیت داری
که این دیوار را بشکنند !!!
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهی دلت بهانه هايی می گيرد که خودت انگشت به دهان می مانی ...
گاهی دلتنگی هايی داری که فقط بايد فريادشان بزنی اما سکوت می کنی ...
گاهی پشيمانی ... پشيمان از چه ؟
نميدانی وقتی تمام احساس دلتنگیت را با یک به من چه پاسخ میگیری به کسی چه که چقدر تنهایی !!!
 
یه سری هـــام هستن فقط ♥یــــــه♥ دونــه اند...
دست خودشونم نیستــــــاااااا...،امــا یه دونه اند...
هر چی میگردی نمیتونــی ورژن بعدیشونو پیــدا کنــی!
اصن قابــل جایگزینــی نیستن !قابــل حذف شــدن هــم نیستــن!!
سلامتیـــه همین آدمـــاا...همینــایی که وقتــی بایــد باشــن هستــن...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نالیدن را چکار کنم ؟
داد کشیدن را چکار کنم ؟
راستی چاه هم چه نعمتی بود !
نیست ، آه !
ببین که تا کجا محرومم !
ببین که به چه چیزها نیاز دارم و ندارم ، چه آرزوها دارم و نیست !

دکتر علی شریعتی

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
قلـبــ من لطفــــــا :
"خفــــــــــــــه شو"
در همــهـ ے کارهــا دخالتـ نکن

...همین که خون پمپاژ میکنے کافیست...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلتنگی هــــــــا...

دلتنگی هــــــــا...



دلتنگی هــــــــا ... گاه از جنس اشک اند ...

و گاه از جنس بغض ...

گاه سکوت می شوند ... و خاموش می مانند ...
...
گاه هق هق میشوند و کش می آیند...

دلتنگی من امــــــــــــــا ....

عجب جنس غریبی دارد !!

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گلـوے آدمـ را

گـاهے باید بتـراشند

تـا بـراے دلتنگے هـاے تـازه جـا بـاز شَود

دلتنگے هـایـے ڪـﮧ جـایشان نـَه در دل

ڪـﮧ دَر گلـوے آدمـ است

دلتنگے هـایــے ڪـﮧ میتـوانَند آدمـ را خفـﮧ ڪُنند
 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=courier new,courier,monospace]شعرهایم را میخوانی…[/FONT]

[FONT=courier new,courier,monospace]
[/FONT]

[FONT=courier new,courier,monospace] [/FONT][FONT=courier new,courier,monospace]و میگویی روان پریش شده ام ![/FONT]
[FONT=courier new,courier,monospace]
[/FONT]

[FONT=courier new,courier,monospace] [/FONT][FONT=courier new,courier,monospace]پیچیده است … قبول …[/FONT]

[FONT=courier new,courier,monospace]
[/FONT]

[FONT=courier new,courier,monospace] [/FONT][FONT=courier new,courier,monospace]اما من فقط چشمهای تو را مینویسم …[/FONT]
[FONT=courier new,courier,monospace]
[/FONT]

[FONT=courier new,courier,monospace] [/FONT][FONT=courier new,courier,monospace]تو ساده تر نگاه کن …[/FONT]
 
بالا