من با خاطرات تو زنده خواهم ماند

**سمیرا**

عضو جدید
کاربر ممتاز
من
پسرک عاشقی را می شناسم
که در آغوشم آرام می گیرد
در میانه ام زندگی میکند
در دستانم گل می گذارد
و بر تمامیت من بوسه می زند ...
چشم هایش
که بی تردید و شفاف نگاهم کرده است
ساعت هابر جای جای روحم
آواز سر داده اند
و من
سرشارم از او
تهی شده ام ز خود
ز پوچی ز تنهایی
سروده است مرا
چه نرم و چه نازک
و من
دخترکی میشوم
در دستان نوازشگر او
می سراید مرامی نوازد مرا
می نشاند مرا
در عمیق ترین زوایای ذهنم
آنجا که دیگر
من هستم و او
 

kajal4

عضو جدید
کاربر ممتاز
از این جا
تا جایی كه تویی
قدم نمی رسد
دست دراز می كنم
چیزی می نویسم
دریایی
دلی
قابی
غمی
از بی نشان
تا نشانی كه تویی
مرهم نمی رسد
در این جا و این دَم
رونقی نیست
عطشناك آنم
آن دَم نمی رسد ...

 

rozmary3000

اخراجی موقت
چه خبر از دل من ؟
كه تو بهتر داني
كه چه كردي با من
تو شكيبا
بي شكيبم كردي
بنگر آنقدر غريبم كردي
كه شبي از شبها
من غريبانه ترين شعر زمين را گفتم
باز هم مي گويم
انتظارم روزي مي ستاند پايان
باز هم مي گويي ، جاي پاي اميد
مژده پاياني نيك باشد شايد
باز هم مي گويي
‌كه همين ها بايد
باز هم مي گويي
كه نباشد حرف من از براي گفتن
و نباشد هر جا از براي رفتن
انجمادم را باز متهم مي سازي
مجمر صبر دل تا لبالب پرشد
اين تلاطم آخر سر به طغيان بگذاشت
و خروشم از ركودم پرسيد
توچرا مدتهاست هيچ پيدايت نيست ؟
و من از تو مي پرسم اي دوست
از تو اي دغدغه ساز
از تو اي شور افكن
تو چه كردي با من ؟
تو چه كردي با من
كه غريبانه ترين شعر زمين را گفتم

با سلام

راستي شما خيلي خوب شعر بي قافيه مي نويسيد

لطفا براي اينها هم يك شعر بنويسيد لطفا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

Uni_007.jpg


Uni_006.jpg
 

nazila65

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]یادم نمی آید دقیق از کی بود؟!![/FONT]
[FONT=&quot]اما از همان موقع به بعد هیجان عجیبی در من غلیان گرفت..[/FONT]
[FONT=&quot]روزها می گذشتند و من راضی از این جنون سر مست [/FONT]
[FONT=&quot]بعدتر ها!!![/FONT]
[FONT=&quot]دیدم اااااااووووه..چه راه های طولانی و عجیب و پر پیچ وخمی در پیش رویمان است ..[/FONT]
[FONT=&quot]چقدر دنیای وهم با دنیای واقعیت متفاوت است [/FONT]
[FONT=&quot]و چقدر افسانه ساختن راحت تر از این عبور سال های انتظار است [/FONT]
[FONT=&quot]گاه نگران می شدم .[/FONT][FONT=&quot].[/FONT]
[FONT=&quot]می پرسیدم ..[/FONT][FONT=&quot]"داری مرا به کجا می بری؟"[/FONT]
[FONT=&quot] در ماوایش می خندید..و جوابم را نمی داد!![/FONT]
[FONT=&quot]و من کم کم دریافتم [/FONT][FONT=&quot]"دارم به او اعتماد می کنم"[/FONT]
[FONT=&quot]خیلی زود تمام اما و اگر و شاید ها رنگ باخت از باورهایم[/FONT]
[FONT=&quot]من بودم و تمام دنیای خیالی پیش رویم[/FONT]
[FONT=&quot]براستی چقدر شیرین بود آن روزها و چقدر تلخ تر از تلخی هاست تمام این روزها!!![/FONT]
[FONT=&quot]من وارد دنیای عجیبی شدم!!که به آن می گفتند دنیای [/FONT][FONT=&quot]"ما وقع ها"[/FONT]
[FONT=&quot]دنیای بزرگترها با دردهای بزرگ منشانه!![/FONT]
[FONT=&quot]وقتی می گفتم [/FONT][FONT=&quot]"هی ..پسر!!دارم می ترسم هاااااا"[/FONT]
[FONT=&quot]بر می گشت ..نگاهم میکرد ..لبخند می زد ...[/FONT]
[FONT=&quot]و دستم را می گرفت درخیال..[/FONT]
[FONT=&quot]و من دیگر نمی ترسیدم!![/FONT]
[FONT=&quot]یادم می داد وقتی می خواهم بترسم باید چشماهایم را ببندم و فقط حس کنم [/FONT][FONT=&quot]"او"[/FONT][FONT=&quot] کنارم است!![/FONT]
[FONT=&quot]می گفت این یک اصل مهم بودن هاست!![/FONT]
[FONT=&quot]می گفت هر بار رنجیدی..ترسیدی..چشمانت را ببند ..من کنارت هستم ..[/FONT]
[FONT=&quot]اووه!![/FONT]
[FONT=&quot]حالا من خیلی ترسیدم ..خیلی رنجیدم ..خیلی!![/FONT]
[FONT=&quot]مدام چشم هایم را می بندم..مدام حرف هایش را به خاطر می آورم..[/FONT]
[FONT=&quot]اما دیگر [/FONT][FONT=&quot]"او"[/FONT][FONT=&quot] نمی آید کنارم ..نمی آید در ذهنم..[/FONT]
[FONT=&quot]نمی آید که آرامم کند ..[/FONT]
[FONT=&quot]نمی آید که تکرار کنیم همان اصل همیشگی مان را[/FONT]
[FONT=&quot]نمی آید که ماوایم شود حتی در همان خیال[/FONT]
[FONT=&quot]..که پناهم دهد ..که اغوشش مرا ببرد از این کبودی های شوم [/FONT]
[FONT=&quot]و مرا برساند به انوارابدی ها!![/FONT]
[FONT=&quot]و نه تنها نمی آید که گویی مرا هم با خود به بیرا هه ها می برد [/FONT]
[FONT=&quot]به همان بن بست های بی در وپیکر [/FONT]
[FONT=&quot]به تمام پایان های سردتر از بوران بی پناهی ها[/FONT]
[FONT=&quot]به سردی آغوش مرگ وبه فردای نبودن ها[/FONT]
[FONT=&quot]و در خیال مرا از تمام شناخته شده ها گم می کند[/FONT]
[FONT=&quot]و حتی اینجا در دل آرزوها مرا این چنین از خود دور می کند[/FONT]
[FONT=&quot]و من حتی گاهی نمی دانم که کجایم؟ و چرا اینجا ..تنها [/FONT]
[FONT=&quot]..بی کس ..بی پناه و بی اغوش مدام سرود طفیلی سر می دهم؟!![/FONT]
[FONT=&quot]
چه مهربان بودی ای یار!![/FONT]
 

nazila65

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]چه مهربان بودی ای یار!![/FONT]
[FONT=&quot]و آن نگاهت که آن سان مرا می چشید با تمام معناهایش[/FONT]
[FONT=&quot]و مرا می برد به آن اوج لذت ها!![/FONT]
[FONT=&quot]و آن چشم هایت[/FONT]
[FONT=&quot]که مرا می برد به دوردست های هم آغوشی[/FONT]
[FONT=&quot]که چقدر من در خیال با نفس هایت نفس کشیدم[/FONT]
[FONT=&quot]و چقدر بزرگ شدم با هر یک کلمه از محبت هایت[/FONT]
[FONT=&quot]و چقدر با هر جمله ات کتاب نوشته ام[/FONT]
[FONT=&quot]با هر یک ار کلماتت خاطره ساخته ام[/FONT]
[FONT=&quot]و چقدر با گرمای بدنت به خود پیچیده ام در انزوا[/FONT]
[FONT=&quot]و گاهی در اوج نیازتنها به خود نگاه کرده ام[/FONT]
[FONT=&quot]و اه کشیده ام و اه[/FONT]
[FONT=&quot]و کفر گفته ام و کفر!![/FONT]
[FONT=&quot]و از خدا شکوه کرده ام که چرا!![/FONT]
[FONT=&quot]که چرا در دل این شب تار اینچنین از سرما به خود می تنم!![/FONT]
[FONT=&quot]و من تنها یک نفس از او دورم!![/FONT]
[FONT=&quot]و همین نیم نفس برایم امید رویش دوباره است ..[/FONT]
[FONT=&quot]که چقدر من به محبت هایت نیازمندم[/FONT]
[FONT=&quot]به گرمای تنت!!و آن هرم نفس هایت!![/FONT]
[FONT=&quot]و اه!![/FONT]
[FONT=&quot]که چقدر به گرمای دستانت محتاجم!![/FONT]
[FONT=&quot]وبه آن نگاه گیرایت!![/FONT]
 

nazila65

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]و من فقط به یک کلمه محتاجم![/FONT]
[FONT=&quot]و چقدر متنفرم از این واژه [/FONT][FONT=&quot]"یک"[/FONT][FONT=&quot] ها[/FONT]
[FONT=&quot]یک نفس ..یک نگاه ..یک لحظه ..یک لبخند..یک پاییز..یک انتظار![/FONT]
[FONT=&quot]چه مهربان دروغ گفتی ای یار!![/FONT]
[FONT=&quot]چه مهربان بهانه ساختی و عبور کردی ای یار![/FONT]
[FONT=&quot]و چگونه از این همه[/FONT][FONT=&quot] "ناز"[/FONT][FONT=&quot] عبور کردی ای نازنین یار[/FONT]
[FONT=&quot]و چه تعبیر کودکانه ای ساختی تو از آن چشم های بغایت زیبا[/FONT]
[FONT=&quot]!![/FONT]
[FONT=&quot]و من مرددم بین آن روزها ی انتظار و این روزها ی انتظار[/FONT]
[FONT=&quot]و براستی که چقدر سرد است این فصل انتظار[/FONT]
[FONT=&quot]و من متنفرم از هر رنگ آبی و خاکستری[/FONT]
[FONT=&quot]که این چنین سدی شد بین دست های من و تو[/FONT]
[FONT=&quot]!!![/FONT]
[FONT=&quot]و من دیگر نمی خواهم بگویم از آن نگاه باز[/FONT]
[FONT=&quot]و بگذار که هر طور که خوش تر است همان گونه بزید در این سراب[/FONT]
[FONT=&quot]چه مهربان بودی ای یار!![/FONT]
[FONT=&quot]در آن ندامتگاه انتظار ..چه آسان پریشان شدی ای یار؟!![/FONT]
[FONT=&quot]و آن چشم های بغایت زیبا برای من!!!آن پریشانی نگاه در جنگ ملون!![/FONT]
[FONT=&quot]آن لبخند بغایت مرگبارت و آن نفس های دم کرده روز عذابت!![/FONT]
[FONT=&quot]و آن قدم های به هر سو خرامان[/FONT]
[FONT=&quot]و گرمی آن دستان در خیالان[/FONT]
[FONT=&quot]وآن آغوش پر از مهر وماهت[/FONT]
[FONT=&quot]اوه ..یار!!![/FONT]
[FONT=&quot]چه کردی تو ای یار؟!!![/FONT]
[FONT=&quot]!!و این فصل سرد که این چنین مدام در گردش هر سال مرا در خود می کِشد!![/FONT]
[FONT=&quot]می تند ..می برد..می کُشد..[/FONT]
[FONT=&quot]و مهمتر از همه اینکه مرا سیصد وشصت و پنج روز دورتر می کند از باور [/FONT][FONT=&quot]"او"[/FONT]
[FONT=&quot]که اینچنین در عمق نیاز هایم تنها چنگ می زنم به نشدنی هایم[/FONT]
[FONT=&quot]و چقدر مرا می پیچید با نیازهایم[/FONT]
[FONT=&quot]اوه!!که چقدر محتاجم فقط به یک نگاهت![/FONT]
[FONT=&quot]که چقدر من دور شده ام از یک فرصت!![/FONT]
[FONT=&quot]و آن فرصت همان نگاه به آن چشم ها ی مقدس است[/FONT]
[FONT=&quot]و کلامی که مدت هاست اینجا در قلبم می تپد[/FONT]
[FONT=&quot]که بگویم چقدر برایم عزیزی براستی؟![/FONT]
[FONT=&quot]می دانی؟!
"خودم"
[/FONT]
 

kajal4

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]و من فقط به یک کلمه محتاجم![/FONT]
[FONT=&quot]و چقدر متنفرم از این واژه [/FONT][FONT=&quot]"یک"[/FONT][FONT=&quot] ها[/FONT]
[FONT=&quot]یک نفس ..یک نگاه ..یک لحظه ..یک لبخند..یک پاییز..یک انتظار![/FONT]
[FONT=&quot]چه مهربان دروغ گفتی ای یار!![/FONT]
[FONT=&quot]چه مهربان بهانه ساختی و عبور کردی ای یار![/FONT]
[FONT=&quot]و چگونه از این همه[/FONT][FONT=&quot] "ناز"[/FONT][FONT=&quot] عبور کردی ای نازنین یار[/FONT]
[FONT=&quot]و چه تعبیر کودکانه ای ساختی تو از آن چشم های بغایت زیبا[/FONT]
[FONT=&quot]!![/FONT]
[FONT=&quot]و من مرددم بین آن روزها ی انتظار و این روزها ی انتظار[/FONT]
[FONT=&quot]و براستی که چقدر سرد است این فصل انتظار[/FONT]
[FONT=&quot]و من متنفرم از هر رنگ آبی و خاکستری[/FONT]
[FONT=&quot]که این چنین سدی شد بین دست های من و تو[/FONT]
[FONT=&quot]!!![/FONT]
[FONT=&quot]و من دیگر نمی خواهم بگویم از آن نگاه باز[/FONT]
[FONT=&quot]و بگذار که هر طور که خوش تر است همان گونه بزید در این سراب[/FONT]
[FONT=&quot]چه مهربان بودی ای یار!![/FONT]
[FONT=&quot]در آن ندامتگاه انتظار ..چه آسان پریشان شدی ای یار؟!![/FONT]
[FONT=&quot]و آن چشم های بغایت زیبا برای من!!!آن پریشانی نگاه در جنگ ملون!![/FONT]
[FONT=&quot]آن لبخند بغایت مرگبارت و آن نفس های دم کرده روز عذابت!![/FONT]
[FONT=&quot]و آن قدم های به هر سو خرامان[/FONT]
[FONT=&quot]و گرمی آن دستان در خیالان[/FONT]
[FONT=&quot]وآن آغوش پر از مهر وماهت[/FONT]
[FONT=&quot]اوه ..یار!!![/FONT]
[FONT=&quot]چه کردی تو ای یار؟!!![/FONT]
[FONT=&quot]!!و این فصل سرد که این چنین مدام در گردش هر سال مرا در خود می کِشد!![/FONT]
[FONT=&quot]می تند ..می برد..می کُشد..[/FONT]
[FONT=&quot]و مهمتر از همه اینکه مرا سیصد وشصت و پنج روز دورتر می کند از باور [/FONT][FONT=&quot]"او"[/FONT]
[FONT=&quot]که اینچنین در عمق نیاز هایم تنها چنگ می زنم به نشدنی هایم[/FONT]
[FONT=&quot]و چقدر مرا می پیچید با نیازهایم[/FONT]
[FONT=&quot]اوه!!که چقدر محتاجم فقط به یک نگاهت![/FONT]
[FONT=&quot]که چقدر من دور شده ام از یک فرصت!![/FONT]
[FONT=&quot]و آن فرصت همان نگاه به آن چشم ها ی مقدس است[/FONT]
[FONT=&quot]و کلامی که مدت هاست اینجا در قلبم می تپد[/FONT]
[FONT=&quot]که بگویم چقدر برایم عزیزی براستی؟![/FONT]
[FONT=&quot]می دانی؟!
"خودم"
[/FONT]
مرسی عزیزم...مثل همیشه عالی....
 

ماریا جمشیدی

عضو جدید
[FONT=&quot]و من فقط به یک کلمه محتاجم![/FONT]
[FONT=&quot]و چقدر متنفرم از این واژه [/FONT][FONT=&quot]"یک"[/FONT][FONT=&quot] ها[/FONT]
[FONT=&quot]یک نفس ..یک نگاه ..یک لحظه ..یک لبخند..یک پاییز..یک انتظار![/FONT]
[FONT=&quot]چه مهربان دروغ گفتی ای یار!![/FONT]
[FONT=&quot]چه مهربان بهانه ساختی و عبور کردی ای یار![/FONT]
[FONT=&quot]و چگونه از این همه[/FONT][FONT=&quot] "ناز"[/FONT][FONT=&quot] عبور کردی ای نازنین یار[/FONT]
[FONT=&quot]و چه تعبیر کودکانه ای ساختی تو از آن چشم های بغایت زیبا[/FONT]
[FONT=&quot]!![/FONT]
[FONT=&quot]و من مرددم بین آن روزها ی انتظار و این روزها ی انتظار[/FONT]
[FONT=&quot]و براستی که چقدر سرد است این فصل انتظار[/FONT]
[FONT=&quot]و من متنفرم از هر رنگ آبی و خاکستری[/FONT]
[FONT=&quot]که این چنین سدی شد بین دست های من و تو[/FONT]
[FONT=&quot]!!![/FONT]
[FONT=&quot]و من دیگر نمی خواهم بگویم از آن نگاه باز[/FONT]
[FONT=&quot]و بگذار که هر طور که خوش تر است همان گونه بزید در این سراب[/FONT]
[FONT=&quot]چه مهربان بودی ای یار!![/FONT]
[FONT=&quot]در آن ندامتگاه انتظار ..چه آسان پریشان شدی ای یار؟!![/FONT]
[FONT=&quot]و آن چشم های بغایت زیبا برای من!!!آن پریشانی نگاه در جنگ ملون!![/FONT]
[FONT=&quot]آن لبخند بغایت مرگبارت و آن نفس های دم کرده روز عذابت!![/FONT]
[FONT=&quot]و آن قدم های به هر سو خرامان[/FONT]
[FONT=&quot]و گرمی آن دستان در خیالان[/FONT]
[FONT=&quot]وآن آغوش پر از مهر وماهت[/FONT]
[FONT=&quot]اوه ..یار!!![/FONT]
[FONT=&quot]چه کردی تو ای یار؟!!![/FONT]
[FONT=&quot]!!و این فصل سرد که این چنین مدام در گردش هر سال مرا در خود می کِشد!![/FONT]
[FONT=&quot]می تند ..می برد..می کُشد..[/FONT]
[FONT=&quot]و مهمتر از همه اینکه مرا سیصد وشصت و پنج روز دورتر می کند از باور [/FONT][FONT=&quot]"او"[/FONT]
[FONT=&quot]که اینچنین در عمق نیاز هایم تنها چنگ می زنم به نشدنی هایم[/FONT]
[FONT=&quot]و چقدر مرا می پیچید با نیازهایم[/FONT]
[FONT=&quot]اوه!!که چقدر محتاجم فقط به یک نگاهت![/FONT]
[FONT=&quot]که چقدر من دور شده ام از یک فرصت!![/FONT]
[FONT=&quot]و آن فرصت همان نگاه به آن چشم ها ی مقدس است[/FONT]
[FONT=&quot]و کلامی که مدت هاست اینجا در قلبم می تپد[/FONT]
[FONT=&quot]که بگویم چقدر برایم عزیزی براستی؟![/FONT]
[FONT=&quot]می دانی؟!
"خودم"
[/FONT]
نوشته هات فوق العاده اس
سرشار از احساس
 

**سمیرا**

عضو جدید
کاربر ممتاز
شما گل ات را بو كاري نداشته باش باسليقه شلخته

خانم محترم شما اگر اینجا کاری نداری میتونی بری بیرون
مجبور نیستی بیای تو تاپیک
اگرم میای به احساسات کسی توهین نکن
:mad::mad::mad::mad:
 

khorshid777

عضو جدید
با گریه در برابر هم خوابمان گرفت
پائیز روی شانه ی ما آشیان گرفت
دوری حصار، عاشقی و دوستی حصار
انبوهی از حصار مرا در میان گرفت
هرنامه ای که می رسد آغاز حسرتی ست
با نامه های ابر دل آسمان گرفت
من زنده ام به عشق تو، هرگز نمی شود
زاینده رود را شبی از اصفهان گرفت

محتاج شانه های غریبانه ی تو ام
لختی بمان که هق هق ِمن بی امان گرفت
 

nazila65

عضو جدید
کاربر ممتاز
البته فکر نمی کنم که بچه هایی که اینجا پست می زنن برای اظهار نظر دیگران بخواند مطلب بنویسن ..
هر کی واسه دل خودش می نویسه!!
و کمتر کسی تو زندگی هست که بخواد احساسای ریز رو ریز تر کنه و باهاش سال های زندگیش رو بگذرونه!!
برا همین از دوستان خوبم می خوام بجای اسپم با دوستان مخالف به همین روا ل هر روزه ادامه بدیم!!
همیشه هستن کسایی که ساز مخالف بزنن
!!
من این تاپیک و خیلی دوست دارم
و خیلی از متنایی که میزارم جز دسته متنایی که یه روزی تو یه کتابی تقدیم به "او" نوشته هام می کنم!!
..
 

nazila65

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]من تمام راه به انتظار دیدن قدم هایت دویدم!![/FONT]
[FONT=&quot]من تمام سال برای برگشت حضورت باریدم![/FONT]
[FONT=&quot]من تمام عشق را در نگاه تو تفسیر کردم![/FONT]
[FONT=&quot]من تمام خورجین احساسم را به روی تو مهربانم گشودم!![/FONT]
[FONT=&quot]من تمام ستاره ها را تا اوج حسرت از زندگیم خط زدم!![/FONT]
[FONT=&quot]من تمام غرورم را در راه رسیدن به تو به تاراج کشاندم!![/FONT]
[FONT=&quot]من در انتظار تو ماندم!![/FONT]
[FONT=&quot]در انتظار قدم های مهربانت...[/FONT]
[FONT=&quot]در انتظار نگاه گیرایت ..[/FONT]
[FONT=&quot]من خالی از تو ..مملو از آهم..[/FONT]
[FONT=&quot]چشم هایم تا به کی در حسرت نیم نگاهت خواهد بارید؟[/FONT]
[FONT=&quot]دست هایم تا به کی در انتظار گرمای وجودت خواهد ماند؟[/FONT]
[FONT=&quot]و قلبم!قلب مهربانم تا به کی در انتظار طپش قلبت خواهد نالید؟!![/FONT]
[FONT=&quot]من خالی از تو ..مملو از آهم؟!![/FONT]
[FONT=&quot]برگرد!!برگرد!![/FONT]
[FONT=&quot]بازگشت محبت را خراب نمی کند..من دلتنگم!![/FONT]
[FONT=&quot]دلتنگ نگاهت...دلتنگ صدایت...[/FONT]
[FONT=&quot]خدایا!!خدایا...[/FONT]
[FONT=&quot]من تا کجای راه تنها بمانم ...من کجای راه تو را پیدا کنم؟من کجایم؟[/FONT]
[FONT=&quot]گویی قرن هاست از تو دورم..سال هاست در انتظار نیم نگاهی از تو در انزوایم ...روزهاست که خدا را خسته کرده ام..شب هاست که تا سپیده سحر می نالم ..[/FONT]
[FONT=&quot]من مدت هاست نیارآمیده ام..من نیمی از شب در حسرت آن نگاه ودر نیمی دیگر از آن مسیر عبورت را در میان چشمک ستاره ها نظاره می کنم..[/FONT]
[FONT=&quot]من خالی از تو ..مملو از آهم..[/FONT]
[FONT=&quot]برگرد!!برگرد ..گذر زمان از محبت نمی کاهد..
" خودم"
[/FONT]
 

nazila65

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]ای دل تنها! بسه چشم انتظاری ..من موندم وشب ها..شب های چشم انتظاری..باز اون چشات دوباره اومد به یادم..باز اون نگات منو داده به بادم[/FONT][FONT=&quot]..خدا برس به دادم..ای خدا برس به دادم..[/FONT]

 

nazila65

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه, محو تماشای نگاهت


[/FONT]
 

nazila65

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]
یادم آمد, توبه من گفتی :

از این عشق حذر کن !

لحظه ای چند بر این آب نظر کن

آب, آیینه عشق گذران است

تو که امروزنگاهت به نگاهی نگران است

باش فردا که دلت با دگران است

تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن!

با تو گفتم:حذر از عشق؟- ندانم

سفر از پیش تو هرگز نتوانم نتوانم

روز اول, که دل من به تمنای تو پر زد

چون کبوتر, لب بام تو نشستم

تو به من سنگ زدی, من نرمیدم, نه گسستم

باز گفتم که; تو صیادی و من آهوی دشتم

تا به دام تو افتم همه جا گشتم و گشتم

حذر از عشق ندانم, نتوانم

اشکی از شاخه فرو ریخت

مرغ شب, ناله تلخی زد و بگریخت

اشک در چشم تو لرزید

ماه بر عشق تو خندید

یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم

پای در دامن اندوه کشیدم

نگسستم, نرمیدم

رفت در ظلمت غم, آن شب و شبهای دگر هم

نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم

نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم

بی تو, اما, به چه حالی من از آن کوچه گذشتم.
[/FONT]​
 

nazila65

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]
[/FONT][FONT=&quot]چرا بعضی برای عشق،دلهاشان نمی لرزد؟[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]چرا بعضی نمی دانند که اين دنيا[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT][FONT=&quot]به تار موی يک عاشق نمی ارزد؟[/FONT][FONT=&quot]

[/FONT]
 

Similar threads

بالا