4فوریه
بابا لنگ دراز عزیز
جیمی مک براید یک پرچم دانشگاه پرینستون به پهنای یک طرف اتاق برای من فرستاده.از اینکه به یادم بوده خیلی ازش ممنونم.ولی هرچه فکر میکنم نمیدانم با این پرچم چه کار کنم.سالی و جولیا نمیگذارند آن را به دیوار بزنم.اکسال اسباب و اثاثیه ی اتاق ما قرمز است و میتوانید حدس بزنید که اگر نارنجی و سیاه به آنها اضافه کنیم اتاق چه جلوه ای پیدا میکند.ولی پارچه این پرچم قشنگ و کلفت و گرم و نرم است و حیفم می آید حرام شود.فکر میکنید اگر از آن یک حوله ی حمام درست کنم خیلی بد میشود؟حوله ی حمام خودم موقع شستن آب رفته.
تازگی ها حرفی از چیزهایی که یاد میگیرم نزده ام.با این که شاید نتوانید از نامه هایم چیزی بفهمید ولی تمام وقت فقط دارم مطالعه میکنم.واقعا خواندن پمج درس به طور همزمان خیلی گیج کننده است.
استاد شیمی میگوید:طالب واقعی علم کسی است که عطش زیادی نسبت به جزئیات دارد.
ولی استاد تاریخ میگوید:دقت کنید تا چشم هایتان همه اش دنبال جزئیات نباشد.آن قدر از چیزی فاصله بگیرید تا دورنمایی کامل از آن به دست بیاورید.
می بینید که ما مجبوریم با چه ظافتی بین این دو استاد بادبان های کشتی مان را تنظیم کنیم.البته من نظریه ی استاد تاریخ را بیشتر می پسندم.مثلا اگر من بگویم که ویلیام فاتح در سال 1942 ظهور کرد یا کریستف کلمب آمریکا را در سال1100 یا 1066 یا هرسال دیگری کشف کرد برای استاد مهم نیست(وا چرا مهم نیست!!!؟؟)سر کلاس تاریخ آدم احساس امنیت و آرامشی میکند که سر کلاس شیمی وجود ندارد.

surprised

زنگ ششم را زدند.باید بروم آزمایشگاه و کمی درباره ی اسید ها،نمک ها و مواد قلیایی تحقیق کنم.جلوی پیش بند آزمایشگاهم با اسید کلریک سوخته و به اندازه ی یک بشقاب سوراخ شده.اگر نظریه های شیمی در عمل درست در بیاید من باید بتوانم این سوراخ را با آمونیاک قوی خنثی کنم نه؟
امتحان ها هفته ی آینده است اما کی میترسد؟(حتما دشمن یا بلالگدسه)
ارادتمندهمیشگی،جودی
5 مارس
بابا لنگ دراز عزیز
باد ماه مارس می وزد و همه جای آسمان را ابرهای سیاه و درحرکت گرفته.کلاغ ها روی درخت های صنوبر چه قارقاری راه انداخته اند.دنیای سرمست کننده و نشاط انگیز آدم را به خود میخواند. طوری که دلت میخواهد کتابت را ببندی و به بالای تپه ها پرواز کنی و با باد مسابقه بدهی.
شنبه ی گذشته در دهکده بیا پیدایم کن بازی کردیم. روباه ها(که سه تا دختر بودند و یک عالم کاغذ ریزه داشتند)نیم ساعت قبل از بیست و هفت تعقیب کننده که من هم جزو آنها بودم رفتند. هشت تای مان وسط راه دیگر بازی را ادامه ندادند و آخر سر نوزده تای مان ماندند. ما آنها را با کاغذ ریزه هایی که ریخته بودند و از راهی که به بالای تپه می رسید و از وسط مزرعه ی ذرت میگذشت و وارد زمین های باتلاقی میشد تعقیب کردیم و بالاخره بعد از دو ساعت گشتن و فهمیدن کلک های شان روباه ها را در آشپزخانه ی مزرعه یکریستال اسپرینگ غافلگیر کردیم.هر دو دسته اصرار میکردند که برنده شده اند و من فکر میکنم ما بردیم نه؟چون ما قبل از برگشتن به دانشکده آنها را گرفتیم.ما نتوانستیم زودتر از ساعت 6/5 یعنی نیم ساعت بعد از شام به دانشکده برگردیم پس ما بدون اینکه لباس هایمان را عوض کنیم یک راست و با اشتهای کامل رفتیم سر میز غذا و بعد هم شب به بهانه ی کثیف بودن چکمه هایمان به کلیسا نرفتیم.
راجع به امتحان ها اصلا چیزی به شما نگفتم.همه ی درس هارا خیلی راحت قبول شدم.حالا دیگر فوت و فن کار را میدانم و دیگر هیچوقت رد نمیشوم.اما احتمالا نمیتوانم به خاطر هندسه و نثر لاتین مزخرف سال اول با درجه ی ممتاز فارغ التحصیل بوم.اما برایم مهم نیست.
شما تا حالا اصلا هملت را خوانده اید؟اگر نخوانده اید فوری دست به کار شوید.بسیار عالی است.یک عمر از شکسپیر شنیده بودم ولی نمی دانستم این قدر عالی نمایشنامه نوشته.همیشه گمان میکردمچیزهایی که از او میشنوم بیشتر به خاطر شهرتش است.
از سال های پیش که تاز خواندن را یاد گرفته بودم یک بازی برای خودم اختراع کرده بودم.هرشب برای اینکه خوابم ببرد وانمود میکردم که یکی از شخصیت های(مهم ترین شخصیت)کتابی هستم که دارم میخوانم.
در حال حاضر من اوفلیا هستم .آن هم چه اوفلیای عاقلی!من دائم هملت را سرگرم میکنم،ناز ونوازشش میکنم،بهش سرکوفت میزنم و هروقت سرما میخورد مجبورش میکنم گلویش را ببندد.

D

)بیماری افسردگی شدید اورا کاملا درمان کرده ام.پادشاه و ملکه هردو فوت کرده اند-در اثر یک تصادف در دریا-بنابراین احتیاجی به مراسم خاکسپاری نیست.من و هملت بدون هیچ دردسری بر دانمارک حکومت میکنیم.
قلمروی پادشاهی ما به خوبی اداره میشود هملت به امرو مملکت میپردازد و من به امور خیریه.به تازگی چند پرورشگاه یتیمان درجه یک هم بنا کرده ام اگر شما یا اعضای دیگر هیئت امنا میل دارند از آنها بازدید کنند با کمال مسرت در خدمت آنها خواهم بود.تصور می کنم احتمالا پیشنهاد های فراوان و بسیار مفیدی نیز دریافت خواهید کرد.(اینم مثل من حالش خراب شده ها ها!!!!)
با احترامات فراوان،اوفلیا ملکه ی دانمارک