من فکر میکنم چون تقلید کورکورانه از غرب کردیم و خودمون و فرهنگ ایرانی و زندگی ایرانی را فراموش کردیم. سطح توقع خودمون را پایین آوردیم از خانه و به خانه به عنوان خوابگاه شاید نگاه کردیم! یه چهاردیواری که فقط برای استراحته نه زندگی. مشکل بزرگیه. سوالت کلی است اما جداً جای بحث داره.
با سلام و احترام
پیش از همه فکر میکنم جای این تاپیک نا مناسب باشد . در صورتی که باید ان را در قسمت ِ مباحث معماری پیگیری کنیم ، از مدیریت محترم درخواست میکنم ان را اصلاح کنند .
سماته گرامی ! حرفتان تا حدی درست است . اما اگر اجازه بدهید میخواهم کمی مطلبتان را جراحی کنم ، ببینیم به کجا میرسیم . من چند عبارت ِ فاصله دار و جاری در حوزه های مختلف در کلامتان میبینم که بی شک ناشی از کلی بودن ِ سوالی ست که شما در صدد پاسخ گویی به ان بودید . به نظرم در ابتدا باید سوال را اصلاح کرد و به صورت ِ " علمی " مطرح کرد تا بتوان به صورت علمی به ان پاسخ گفت . حال که چنین اتفاقی نیفتاده ( و به نظرم اصلا طرح ِ علمی ِ پرسش ها دانش و بینشی وسیع میخواهد ) ما هم میتوانیم کلی پیرامونش کمی گفت و گو کنیم ، که این گفت و گو بی شک بیشتر جنبه ی درد دل خواهد یافت و بیشتر بیان ِ "بدیهیات" میشود تا تحلیل ِ دقیق و راهبردی .
این عبارات را در کلامتان مجزا کردم :
1.تقلید کورکورانه از غرب .
2. خود فراموشی و از یاد بردن فرهنگ و زندگی ایرانی.
3.پایین امدن ( اوردن ) سطح ِ توقعات
4.تغییر نگاه به مفهوم ِ خانه .
کوتاه خواهم گفت . هرچند اگر به درازا بکشد ، به نسبت چیزی که باید گفت ، ناچیز است . به هیچ وجه بحث ِ ارزشی نمیکنم . یعنی نمیگویم درست است یا غلط . و قبول دارم که همه جا به این شدت نیست . به گمانم اگر در افسانه ها این سان اغراق نمیشد ، عامه مردم ان را درک نمیکردند .
نظراتم رو از مورد اخر اغاز می کنم . از شما سوالی دارم . ایا کارهایی که ما اکنون در خانه انجام میدهیم ، همان کارهایی ست که پنجاه سال پیش انجام میدادیم ؟ ایا در همان " ابعاد " و "تناسبات" و "مناسبات" و . . . زیست میکنیم ؟ بدیهی ست زمانی که شما ناگزیر به داشتن چند شغل باشید و شب ، تنها خستگی ِ تن هایمان را به خانه حمل کنیم ، و زمانی به خانه برسیم که کودکانمان در خواب اند ، ناگزیر باید خوابید . و رفته رفته خانه ، خوابگاه میشود . دیگر شاهنامه ای خوانده نمیشود ، اناری دان نمیشود تا ظرف های گل سرخی را پر کند . " مایکروفر" در چند دقیقا شام مان را حاضر میکند . و دیگر صدای به هم خوردن ِ کاسه ، بشقاب را نمیشنویم . ماشین ظرف شویی همه را به عهده دارد .
مورد سوم : دوست گرامی ! سطح توقعات فقط در زمینه ی خانه و معماری پایین امده ؟ کیفیت ِ انچه " گوش " میکنیم ، انچه " میبینیم " ، انچه " میخوانیم" و . . . روز به روز پایین تر نمیاید ؟ چه می شود که به یکباره " بنیامین " پرفروش ترین خواننده ایران میشود ؟ ( تاکید میکنم به هیچ شخص ِ خاص و نیز درستی یا نادرستی نمیپردازم ) ایا این من و شما نیستیم که تا حدی ( تاکید میکنم تا حدی !) کیفیات ِ اتفاقات ِ پیرامونمان را تعیین میکنیم ؟ لااقل انچه در اختیارمان است و در حوزه ی انتخاب ِ مستقیم ِ ما ؟ حال چگونه میخواهیم معماری را که عصاره ی تمام این اتفاقات است ، از این وانفسا خارج کنیم ؟ تازگی ها تئاتر رفتید ؟ کیفیتش میتواند بیانگر کیفیت ِ یک جامعه باشد . معماری یک جامعه . موسیقی یک جامعه . ورزش و اقتصاد و . . . یک جامعه . هر چیزی میتواند چنین معیاری برای پارامتر های دیگر اجتماع و زندگی اجتماعی باشد .
مورد دوم : این مورد را در اشتراک ِ نظر با khp1990 گرامی بیشتر شرح خواهم داد .
مورد اول : اول از شما میپرسم بازه ی زمانی مورد نظر شما که به اشفتگی های معماری میپردازید چه بازه ای ست ؟ برای انکه بحث متوقف نشود ،حالاتی که ممکن است شما به ان پاسخ دهید را ذکر میکنم و به کمک ان حرفم را پی میگیرم .
الف) از زمانی که جهان کم کم وارد مرحله ای شد که توانست دستاورد های تکنولوژیکی مجرد ِ ( یعنی جدا جدا ) خود را در حوزه های کاربردی ، به کار برد . به عنوان ِ مثال فولاد . شاید برای ما فولاد بسیار بدیهی و عادی باشد ، اما ماحصل ِ پیوند ِ علوم ِ مختلف بود و مهمتر از ان اماده سازی به گونه ای که بتواند به بهترین نحو در جایی مثل ِ معماری ، کاربردی شود .
زمانی که مسائل ِ سازه های فولادی را حل میکنید ، ایا اندیشیده اید که چه پروسه ی جذابی باید طی شده باشد که به رفتار های "جان " و "بال " ِ تیر ها پی ببرند و بتوانند ان را "فرموله " کنند . و مهمتر از ان به چنین اشکالی برسند ؟
خب اگر منظورتان این دوره از معماری معاصر است ( که البته بعید میدانم ) خب بدیهی است که انچه از معماری به اصطلاح غرب تقلید کردیم ، در جهت بهتر شدن ِ معماری مان بوده است . لااقل از نظر ِ ساخت . قطعا هیچ کس بر این باور نیست که برای انکه بر فرهنگ ِ خودمان باشیم و " ایدری " بسازیم ، گل لگد کنیم و خشت بر هم بگذاریم . ( ساخت و ساز نیز میتواند در طبقه بندی "فرهنگ"قرار بگیرد . زمانی که بحث کلی باشد ، مغالطات ِ کلامی زیاد میشود . پوزش میخواهم . امیدوارم منظورم را دریافته باشید . )
ب ) اگر منظور شما معماری شصت هفتاد سال ِ اخیر است ، برای انکه بتوانیم ریشه های مشترک پیدا کنیم ، میپذیرم که از غرب ، تقلید کورکورانه کرده ایم . اما ایا از معماری خودمان هم تقلید ِ کورکورانه نکردیم ؟ اصلا وسعت ِ دید و شناخت معماری معاصر ما تا کجا ها بُرد دارد که بتواند "فراتر " از تقلید گام بگذارد ؟ مثالی میزنم که میدانم چندان هم قوی نیست . اما تنها چیزی ست که اکنون به ذهنم میرسد .
اگر به پارک پردیسان مراجعه کرده باشید ، با مجموعه ای اتفاقات ِ بد مواجه خواهید شد که به گمانم ناشی از همین دید ِ بسته است . مشهود ترینش بسته شدن ِ موزه ی تاریخ ِ طبیعی ست که بی شک یک شکست ِ مطلق ِ مطالعاتی - معماری ست . که دلایل مختلفی دارد که جای صحبتش اینجا نیست .
منظور نظر ِ من از تقلید ِ کورکورانه از معماری ِ گذشته ی خودمان ، چند صد متر غرب تر ، منتظر ِ بازگشایی ست . موزه ی آب !
بی شک کسی که طراح ِ این بنا بوده ، زمانی این حرف هایی که ما میزنیم را دغدغه خود میدانسته و ساعت ها کتاب و مطلب خوانده پیرامون ِ این نکته که " باید از گذشته اموخت ، با امروز پیوند زد ، و به اینده پیوست " . . . اما حاصل کار چه شده است ؟ دیده اید ؟ از مشکلات و کیفیات ِ ساخت میگذرم که هنوز هیچ نگذشته ، الوئک ها نمای اجری ان را شوره زار کرده است . خود مشاهده کنید :
به تناسبات ِ بادگیرها( کاذب) و گنبد توجه کنید
به نحوه ی تعریف ِ ورودی و نسبت های حجم ورودی با بادگیر ها و گنبد توجه کنید !
ایا به نظر شما چنین قوس و گنبدی ، برای سرزمینی که تاق (طاق) کسری ها و گنبد سلطانیه ها و میل قابوس ها داشته ، مضحک نیست ؟ ایا این فضایی است که قرار است در ان سیر ِ تحولی معماری مربوط به اب ، اب انبار ،ارزش اب در کویرستان ِ ایران را نشان دهد ؟
ایرانی که " اناهیتا " دارد تا خداوند ِ اب باشد ؟ برای مردمی که اب ، " روشنای " دل و جانشان است ؟ به گمانم این ماکت ِ یک کاریکاتور است . حتی انچه را چند ده سال قبل داشتیم را نتوانسته " باز آفرینی " کند . خودتان قضات کنید :
اب انباری در یزد
اب انباری در عسلویه
* عکس های مربوط به پارک پردیسان مربوط به خودم و دو عکس اخر از سرچ در اینترنت میباشد .
بیایید فرافکنی نکنیم . تقلید کورکورانه از غرب را میپذیرم ( در دو پست هم به ان پرداخته ام ) اما از جلوی چشممان غافل نشویم .
هم کلامی ِ طولانی و احتمالا خسته کننده ام با شما را ، با یک سوال پایان میدهم : چه کسی باید اصلاح کند ؟ ایا من و شما نیستیم که ظاهرا چنین وظیفه ای داریم ؟ ایا ان قدر شناخت داریم که بتوانیم چنین کنیم ؟ ایا محدوده فکرمان از صفحه ی اتوکد فرا تر رفته است ؟
قلبم به تپش می افتد زمانی که فکر میکنم که. . . چند بار خوانده ایم که " یکی از مشخصه های معماری دوره ی هخامنشی ، بنا کردن ساختمان ها بر روی صفه است . صفه عبارتست از . . . " و ما زیرش را خط کشیدیم تا امتحان ِ کاردانی به کارشناسی ، تاریخ معماری ، معماری اسلامی و . . . را بگذرانیم . و زمانی که موضوع ِ خنده داری چون هتل با زیر بنای چند هزار متر در شیراز را به ما دادند ، فراموش کردیم صفه ای بگذاریم و جدا کنیم بنا را از چسبیده گی به زمین . نه فقط با چند پله ی الکن . و ان گاه ستون های گاو و شیر و . . . را کورکورانه به کارمان الصاق کردیم . . .
.
.
.