هدف از بوجود اومدنمون چیه؟

stabesh

عضو جدید
با خودم گفتم حالا که حال و هوامون خیلی مثبت شده یه فال حافظ بگیرم این اومد

ﺧﻴﺰ ﻭ ﺩﺭ ﮐﺎﺳﻪ ﺯﺭ ﺁﺏ ﻃﺮﺑﻨﺎﮎ ﺍﻧﺪﺍﺯ
ﭘﻴﺸﺘﺮ ﺯﺍﻥ ﮐﻪ ﺷﻮﺩ ﮐﺎﺳﻪ ﺳﺮ ﺧﺎﮎ ﺍﻧﺪﺍﺯ
ﻋﺎﻗﺒﺖ ﻣﻨﺰﻝ ﻣﺎ ﻭﺍﺩﯼ ﺧﺎﻣﻮﺷﺎﻥ ﺍﺳﺖ
ﺣﺎﻟﻴﺎ ﻏﻠﻐﻠﻪ ﺩﺭ ﮔﻨﺒﺪ ﺍﻓﻼﮎ ﺍﻧﺪﺍﺯ
ﭼﺸﻢ ﺁﻟﻮﺩﻩ ﻧﻈﺮ ﺍﺯ ﺭﺥ ﺟﺎﻧﺎﻥ ﺩﻭﺭ ﺍﺳﺖ
ﺑﺮ ﺭﺥ ﺍﻭ ﻧﻈﺮ ﺍﺯ ﺁﻳﻨﻪ ﭘﺎﮎ ﺍﻧﺪﺍﺯ
ﺑﻪ ﺳﺮ ﺳﺒﺰ ﺗﻮ ﺍﯼ ﺳﺮﻭ ﮐﻪ ﮔﺮ ﺧﺎﮎ ﺷﻮﻡ
ﻧﺎﺯ ﺍﺯ ﺳﺮ ﺑﻨﻪ ﻭ ﺳﺎﻳﻪ ﺑﺮ ﺍﻳﻦ ﺧﺎﮎ ﺍﻧﺪﺍﺯ
ﺩﻝ ﻣﺎ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺯ ﻣﺎﺭ ﺳﺮ ﺯﻟﻒ ﺗﻮ ﺑﺨﺴﺖ
ﺍﺯ ﻟﺐ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺷﻔﺎﺧﺎﻧﻪ ﺗﺮﻳﺎﮎ ﺍﻧﺪﺍﺯ
ﻣﻠﮏ ﺍﻳﻦ ﻣﺰﺭﻋﻪ ﺩﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺛﺒﺎﺗﯽ ﻧﺪﻫﺪ
ﺁﺗﺸﯽ ﺍﺯ ﺟﮕﺮ ﺟﺎﻡ ﺩﺭ ﺍﻣﻼﮎ ﺍﻧﺪﺍﺯ
ﻏﺴﻞ ﺩﺭ ﺍﺷﮏ ﺯﺩﻡ ﮐﺎﻫﻞ ﻃﺮﻳﻘﺖ ﮔﻮﻳﻨﺪ
ﭘﺎﮎ ﺷﻮ ﺍﻭﻝ ﻭ ﭘﺲ ﺩﻳﺪﻩ ﺑﺮ ﺁﻥ ﭘﺎﮎ ﺍﻧﺪﺍﺯ
ﻳﺎ ﺭﺏ ﺁﻥ ﺯﺍﻫﺪ ﺧﻮﺩﺑﻴﻦ ﮐﻪ ﺑﺠﺰ ﻋﻴﺐ ﻧﺪﻳﺪ
ﺩﻭﺩ ﺁﻫﻴﺶ ﺩﺭ ﺁﻳﻴﻨﻪ ﺍﺩﺭﺍﮎ ﺍﻧﺪﺍﺯ
ﭼﻮﻥ ﮔﻞ ﺍﺯ ﻧﮑﻬﺖ ﺍﻭ ﺟﺎﻣﻪ ﻗﺒﺎ ﮐﻦ ﺣﺎﻓﻆ
ﻭﻳﻦ ﻗﺒﺎ ﺩﺭ ﺭﻩ ﺁﻥ ﻗﺎﻣﺖ ﭼﺎﻻﮎ ﺍﻧﺪﺍﺯ

جناب حافظم موافقن که باید روحمونو پاک کنیم
 

s_aa

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
تلاش که همون دو دفعه برای پاک کردن روح اما فکر نکنم موفق شده باشم
اما مطالعه زیاد کردم از کودکی علاقمند به زیست و گیاهان بودم تو دوران نوجوانی رفتم دنبال نجوم یواش یواش این سوالا تو ذهنم به وجود اومد و الان سالهاست که درگیرشم اما نجومو ول کردم رفتم دانشگاه رشته کامپیوتر دوستش دارم اما چند وقته انگیزه م کم شده
یکم کتابای علامه جعفری رو خوندم ولی مباحثش تکراری بود سخنرانی های استاد الهی قمشه ای رو هم گوش کردم شاید واقعا لازمه یه بزرگیو پیدا کنم باهاشون صحبت کنم

حدس میزدم..فکرمیکنم زیادی ازیک بخش به بخش دیگه رفتید...
معمولا مباحث فیزیک و نجوم ذهن رو درگیرمیکنن و هرچقدرکه پیش میره بیشترو بیشترمیشه و نیاز به بررسی عمقی داره...
سخنرانی های استاد قمشه ای رو چندین سال هست که میشنوم...
به نظرم سیرمطالعاتی خاص ومشخصی برای خودتون درنظربگیرید...
پیش شخص اگاهی که قبولش دارید برید و ازهمه دغدغه های ذهنی تون براشون صحبت کنید و مطمئنا سیرمطالعاتی خاصی رو بهتون پیشنهادمیدن تاازین ابهامات خارج بشید...
ره دراز ست و شرط اول برای اینکار پشتکارشماست ...
اگه مداوم و باهدف و برنامه پیش برید طی مدتی ،به آرامش نسبی میرسید که شاید خودتون هم باورتون نشه...
 

s_aa

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
شما کسیو میشناسید؟
کسی که فقط ادعا نکنه و واقعا خودش انسان فرزانه ای باشه

کتاب های اقای صفایی حائری خیلی به من کمک کردن..اگه بتونید کتاب صراط رو پیدااکنید خیلی عالی هست...
خود من به شخصه ازاساتید دانشگاهم و افراد ِ دردسترس خودم بهره بردم که انصافا خیلی کمک کننده بودن..کسی رو دردانشگاه یا شهرتون سراغ ندارید؟
 

stabesh

عضو جدید
نه من رشته ام ریاضی بوده بعدم رفتم کامپیوتر به فلسفه آشنایی زیادی ندارم راستش از حرفهای فلاسفه هم سر در نمیارم داشتم صحبتهای آیت الله حسن زاده آملی گوش میدادم مطالب خاصی نداشت
سعی میکنم کتابهای ایشون و کتاب صراط رو پیدا کنم
ممنون این موقع شب وقتتون رو به من دادید مزاحم شدم
 

GoodEngineer

عضو جدید
من عاشق فلسفه هستم کاش از اول همینو میخوندم یعنی کلا عاشق تمام رشته ها هستم مخصوصا علوم انسانی
اگرچه خودم عاشق ریاضیم و محاسبات کلا همه چی رو دوست دارم
ولی چرا هیشکی جواب درست و حسابی نداد به این سوال؟
 

a.m.i.r 94

عضو جدید
من عاشق فلسفه هستم کاش از اول همینو میخوندم یعنی کلا عاشق تمام رشته ها هستم مخصوصا علوم انسانی
اگرچه خودم عاشق ریاضیم و محاسبات کلا همه چی رو دوست دارم
ولی چرا هیشکی جواب درست و حسابی نداد به این سوال؟
به خاطر اینکه جواب درست و حسابی نداره.من خودمم مدت هاست با این مسئله درگیرم.هر کس هم یه چیز میگه یکی میگه لذت بردن,یکی میگه آرامش,یکی کمال,یکی میگه بی هدفه و....در کل همه ی این جوابا درسته چون این سوال جواب یکسانی برای همه نداره.هر کس از دید خودش به دنیا نگاه می کنه.مهم اینه که آدم با کودوم یک از اینا ارتباط برقرار می کنه یا قبول می کنه
 

"The moon"

عضو جدید
کاربر ممتاز
داستان پیمانکاران دنیا

داستان پیمانکاران دنیا

تا حالابه این فکرکردین که خدا از افریدنمون چه هدفی داشته؟
متولد میشیم....
زندگی میکنیم ......
میمیریم....
که چی؟.......:surprised:

یه زمانی ، ما که پیمانکار بودیم ، با خدا پیمان بستیم که پروژه ی خوبی و دانایی و نیکویی رو در 60 سال تموم میکنیم و برمیگردیم پیشت تا حقوقمونو بگیریم ، خدا عشق رو در وجود ما قرار داد و گفت این وسایل کار توئه ، بدون عشق کارت کج و کوله در میاد ، گفتیم باشه ، بار و بندیل که بستیم بیاییم روی زمین کارمونو شروع کنیم ، در راه ، یکی یقمونو گرفت ، گفت با خدا چند قرارداد بستی که براش کار کنی؟ گفتیم یه بهشت + دیدار دوبارش ، اون طرف گفت من یه پیشنهاد خوب برات دارم و نقد هم پرداخت میکنم.....
از اینجا به بعد دو دسته شدیم ، یه عده گفتن نه من با خدا قراردادمو بستم دیگه زیرش نمیزنم ، یه قولی در الست دادیم همونم کار میکنیم تحویل میدیم. این پیمانکارا فامیلیشون مخلص بود.
یه عده دیگه هم گفتن حالا چقدی میدی؟ همینطوری شد که سر صحبت باز شد و از پروژه ی خدا غافل شدن...
حالا شما در دنیای امروز هر دوی این افراد رو می بینید ، یه عده که "تقوموا لله کردن" و برای خدا کار میکنن و آخر سر تسویه میکنن. این افراد سر موعد کارشونو تموم میکنن و تحویل میدن...
یه عده هم برای شیطان کار میکنن و نقد میگیرن ، این افراد دیگه به اون پروژه ی اصلی نمیتونن برسن و بد حق حساب برمیگردن پیش خدا با کلی قرض و قوله و بدهی و سفته...
یه عده ی دیگه ای هم هستن که وقتی کم میارن ، میرن پیش شیطون یه خورده پول تو جیبی میگیرن و بر میگردن سر پروژه ی اصلی... این افراد آخرش یه کارایی انجام میدن ، ولی پروژه ناقص میمونه و اون حقوقی که باید طرف میگرفت تا حال کنه ، کمتر میگیره ، پس کمترم حال میکنه...

این کل داستان بود که براتون تعریف کردم ، این داستان رو واقعا داستان کنین و به بچه ها و ... بگین.
سعی کردم در لفافه و به صورت داستان وار همه چیو در کمترین جملات بگم ، اگر سوالی یا ابهامی داشتین بپرسین
 
آخرین ویرایش:

"The moon"

عضو جدید
کاربر ممتاز
بله به نظر من احتمالش زیاده چون در شان خدا نیست که دونه دونه همه چیزو برامون توضیح بده و وقتی می گوید : "آخرت" یعنی فعلا در همین حد بدانیم تا بوقتش که ظرفیتش را پیدا کردیم با جزئیات بیشتری آشنا شویم.

وقتی خدا همه چیز رو نگفته ، یعنی شان ما رو بالا گرفته و گفته بذار خودشونم برن دنبالش فکر کنن...

شان حیوان کم هست که باید مسیرشو دقیقا مشخص کنی که بره چرا و برگرده ، وگرنه میره گم میشه
 

Saeed.bi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به کجا می رویم؟ من تو او ما شما آنها.....
 

mihua

عضو جدید
کاربر ممتاز
اخدا حتما 1دلیل محکم برای آفرینش داشته اما چیزی که جای تعجب داره اینه که اکثریت مردم این دنیارو شوخی گرفتن وهی میگن سخت نگیر....درصورتی که تک تک لحظات ما در بی خبری داره میگذره و ما سرخوش این دنیای زودگذریم...اگه نجنبیم چشم باز میکنیم میبینیم مرگ به سراغمون اومده و ما فقط بازی کردیم....خیلی تلخه....
درسته...
با خودم گفتم حالا که حال و هوامون خیلی مثبت شده یه فال حافظ بگیرم این اومد

ﺧﻴﺰ ﻭ ﺩﺭ ﮐﺎﺳﻪ ﺯﺭ ﺁﺏ ﻃﺮﺑﻨﺎﮎ ﺍﻧﺪﺍﺯ
ﭘﻴﺸﺘﺮ ﺯﺍﻥ ﮐﻪ ﺷﻮﺩ ﮐﺎﺳﻪ ﺳﺮ ﺧﺎﮎ ﺍﻧﺪﺍﺯ
ﻋﺎﻗﺒﺖ ﻣﻨﺰﻝ ﻣﺎ ﻭﺍﺩﯼ ﺧﺎﻣﻮﺷﺎﻥ ﺍﺳﺖ
ﺣﺎﻟﻴﺎ ﻏﻠﻐﻠﻪ ﺩﺭ ﮔﻨﺒﺪ ﺍﻓﻼﮎ ﺍﻧﺪﺍﺯ
ﭼﺸﻢ ﺁﻟﻮﺩﻩ ﻧﻈﺮ ﺍﺯ ﺭﺥ ﺟﺎﻧﺎﻥ ﺩﻭﺭ ﺍﺳﺖ
ﺑﺮ ﺭﺥ ﺍﻭ ﻧﻈﺮ ﺍﺯ ﺁﻳﻨﻪ ﭘﺎﮎ ﺍﻧﺪﺍﺯ
ﺑﻪ ﺳﺮ ﺳﺒﺰ ﺗﻮ ﺍﯼ ﺳﺮﻭ ﮐﻪ ﮔﺮ ﺧﺎﮎ ﺷﻮﻡ
ﻧﺎﺯ ﺍﺯ ﺳﺮ ﺑﻨﻪ ﻭ ﺳﺎﻳﻪ ﺑﺮ ﺍﻳﻦ ﺧﺎﮎ ﺍﻧﺪﺍﺯ
ﺩﻝ ﻣﺎ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺯ ﻣﺎﺭ ﺳﺮ ﺯﻟﻒ ﺗﻮ ﺑﺨﺴﺖ
ﺍﺯ ﻟﺐ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺷﻔﺎﺧﺎﻧﻪ ﺗﺮﻳﺎﮎ ﺍﻧﺪﺍﺯ
ﻣﻠﮏ ﺍﻳﻦ ﻣﺰﺭﻋﻪ ﺩﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺛﺒﺎﺗﯽ ﻧﺪﻫﺪ
ﺁﺗﺸﯽ ﺍﺯ ﺟﮕﺮ ﺟﺎﻡ ﺩﺭ ﺍﻣﻼﮎ ﺍﻧﺪﺍﺯ
ﻏﺴﻞ ﺩﺭ ﺍﺷﮏ ﺯﺩﻡ ﮐﺎﻫﻞ ﻃﺮﻳﻘﺖ ﮔﻮﻳﻨﺪ
ﭘﺎﮎ ﺷﻮ ﺍﻭﻝ ﻭ ﭘﺲ ﺩﻳﺪﻩ ﺑﺮ ﺁﻥ ﭘﺎﮎ ﺍﻧﺪﺍﺯ
ﻳﺎ ﺭﺏ ﺁﻥ ﺯﺍﻫﺪ ﺧﻮﺩﺑﻴﻦ ﮐﻪ ﺑﺠﺰ ﻋﻴﺐ ﻧﺪﻳﺪ
ﺩﻭﺩ ﺁﻫﻴﺶ ﺩﺭ ﺁﻳﻴﻨﻪ ﺍﺩﺭﺍﮎ ﺍﻧﺪﺍﺯ
ﭼﻮﻥ ﮔﻞ ﺍﺯ ﻧﮑﻬﺖ ﺍﻭ ﺟﺎﻣﻪ ﻗﺒﺎ ﮐﻦ ﺣﺎﻓﻆ
ﻭﻳﻦ ﻗﺒﺎ ﺩﺭ ﺭﻩ ﺁﻥ ﻗﺎﻣﺖ ﭼﺎﻻﮎ ﺍﻧﺪﺍﺯ

جناب حافظم موافقن که باید روحمونو پاک کنیم

وَ إِنَّ الدَّارَ الاخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ. ............ سوره عنکبوت

«اين‌ عالم‌ دنيا، لهو و بازي‌ است‌؛ ولي‌ آنجا حيات‌ محض‌ است‌ اگر مردم‌ بدانند.»


متّحد بوديم‌ و يك‌ جوهر همه‌ // بی‌سر و بی‌پا بُديم‌ آن‌ سر همه‌
يك‌ گهر بوديم‌ همچون‌ آفتاب //‌ بی‌گِرِه‌ بوديم‌ و صافي‌ همچو آب‌
چون‌ به‌ صورت‌ آمد آن‌ نور سَرِه‌ // شد عدد چون‌ سايه‌هاي‌ كنگره‌

كنگره‌ ويران‌ كنيد از منجنيق‌ // تا رود فرق‌ از ميان‌ اين‌ فريق‌ ...


(مولوی)



حافظــــــــــ؛


در ازل‌ پرتو حُسنت‌ ز تجلّي‌ دم‌ زد / عشق‌ پيدا شد و آتش‌ به‌ همه‌ عالم‌ زد
جلوه‌اي‌ كرد رُخت‌، ديد مَلَك‌ عشق‌ نداشت ... عينِ آتش‌ شد از اين‌ غيرت‌ و بر آدم‌ زد
.
.
.
عكس‌ روي‌ تو چو در آينۀ جام‌ افتاد - عارف‌ از خندۀ مِي‌ در طمع‌ خام‌ افتاد

حُسن‌ روي‌ تو به‌ يك‌ جلوه‌ كه‌ در آينه‌ كرد - اين‌ همه‌ نقش‌ در آئينۀ اوهام‌ افتاد

اين‌ همه‌ عكس‌ مي‌ و نقش‌ نگارین كه‌ نمود - يك‌ فروغ‌ رخ‌ ساقيست‌ كه‌ در جام‌ افتاد . . .

 
آخرین ویرایش:
بالا