[FONT="]تنها چیزی که از بچگی یادم ماند[/FONT]
[FONT="]درد بود و غم تنهایی[/FONT]
[FONT="]درد خونه موندن [/FONT]
[FONT="]درد غریبه بودن[/FONT]
[FONT="]حال که بزرگ شدم باز درد به همراه دارم [/FONT]
[FONT="]ظاهرم جوان نشان دهد [/FONT]
[FONT="]خواهم بچگی کنم [/FONT]
[FONT="]بیخیالی های زندگی روخواهم تنها چیزی که نداشم [/FONT]
[FONT="]ولی میگن که بزرگ شو ولی از طرف بزرگی هایم را جدی نگیرند[/FONT]
[FONT="]باز غریبه هستم باز جایی ندارم [/FONT]
[FONT="]باز احترام را برایم در سلام کردن خلاصه کردند[/FONT]
[FONT="]باز مرا جدا دانستند[/FONT]
[FONT="]چه کنم [/FONT]
[FONT="]از روزی که یادم بود غم خویش غم دگران داشتم [/FONT]
[FONT="]درد خویش درد دگران داشتم [/FONT]
[FONT="]ولی کس دردش من نبودم [/FONT]
[FONT="]درونم خسته است درونم پیر است درونم رو به اتمام است [/FONT]
[FONT="]ولی باز میگویند که بی دردترین تویی جوانترین تویی بچه ترین تویی[/FONT]
[FONT="]درونم آتش گرفته از زندگی[/FONT]
[FONT="]میخام عاشق بشم عاشق کودکانه ها عاشق دخترکی که ماه در دست دارد[/FONT]
[FONT="]دخترکی که لبخند بر دهان دارد [/FONT]
[FONT="]دخترکی که زندگی به همراه دارد[/FONT]
[FONT="]دخترکی که کودکانه ها در سر دارد [/FONT]
[FONT="]ولی به خود گیم که هست دخترکی چنین[/FONT]
[FONT="]دخترکی که با من به هر جا روم بیاید [/FONT]
[FONT="]دلتنگی هایش را من باشم [/FONT]
[FONT="]حال به خود می گویم یادش بخیر از کودکانه هایم آرزوی زندگی با دخترکی داشتم [/FONT]
[FONT="]با دخترکی که فکر می کردم من باشم[/FONT]
[FONT="]اما حالا چه دخترک بزرگ شد خانم شد دلتنگیش فقط دلسوزی بود [/FONT]
[FONT="]دلسوزی که مرا از بچگی به آن خو دادند تنها چیزی که میبنم بدم میاید [/FONT]
[FONT="]از آن متنفر هستم [/FONT]
[FONT="]راستی الان بادی آمد و کاغذم را برد با خود برد آرزو داشتم ای کاش این باد مرا نیز با خود میبرد [/FONT]
[FONT="]میبرد به جایی که توانم حرف بزنم از خویش بگویم کار به بغض نرسد کار به عصبانیت نرسد کار به درد به غم نکشد کار به تنهایی نرسد [/FONT]
[FONT="]دخترک آرزوها را یبنم و گویم که فقط باش استقلال را تو به من هدیه ده [/FONT]
[FONT="]عشق را توان بر زبان بیاورم عشق را نخواهند اجباری از روی ترحم از روی طبیعت به من دهند منت عشق را بر سرم گذارند[/FONT]
[FONT="]این روزها نمیدانم چه شده مرا هر کس را که بینم درد دل را گویم درد نبودن را گویم [/FONT]
[FONT="]راستش نوای شهلا چه بی وفایی شهلا ی من کجایی بر گوش دارم[/FONT]
[FONT="]با خود میگویم ای کاش فریادی بود مرا میگفتم کودکانه هایم کجایید درونم کجایی دخترک قصه کجایی[/FONT]
[FONT="]شاید با خود گویی که که خود خواه ترینم اما ندانی روزگار با من چنان کرد که برونم شد منطق درونم شد احساس [/FONT]
[FONT="]برونم شد تحقیر درونم شد ضعف [/FONT]
[FONT="]هرگز آرزوی بد برای کسان که تحقیر کردند مرا نداشتم ولی باز فریاد ز این همه درد و رنج[/FONT]
[FONT="]اول با خدا در جدل بودم حکمتت از من چه بود میخاستی با من چرا کنی اثبات هرچه درد بود گذاشتی[/FONT]
[FONT="]ولی دوباره می گویم شکر که دادی هر آنچه را خواستم درد و غم از بندگانت بود عزیزکم [/FONT]
[FONT="]خدا تو بودی که یادت بودم امیدم به تو بود تو نبودی چه می شد [/FONT]
[FONT="]خدا تو بودی که مرا نازک دل آفریدی مرا به همراه هزاران درد آفریدی [/FONT]
[FONT="]ولی دوباره میگویم شکر حکمتش را شاید بزرگ شدن بود[/FONT]
[FONT="]این ها نگفتم که دلسوزی کنی که تنفرم بیشتر شود [/FONT]
[FONT="]این را گفتم که بدانی هر آدمی را محترم است تو خود در ابتدا نا محترم در نظر گیر آن موقع همه را محترم شماری[/FONT]
[FONT="] این را گفتم که شوی دخترک قصه [/FONT][FONT="]
[/FONT][FONT="]این را گفتم شوی کودکانه های دیروز[/FONT][FONT="]
[/FONT][FONT="]یادم افتاد روزی دوستی مرا گفت که ازدواج کن [/FONT][FONT="]
[/FONT][FONT="]جوابم چنین بود خواهم که کودکانه هایم را داشته باشم بچگی هایم را داشته باشم[/FONT][FONT="]
[/FONT][FONT="]اما امروز فقط میخوام عاشق باشم اما با کودکانه هایم[/FONT][FONT="] [/FONT]