مهندس هدیه ی گرامی!
در جوابِ سوالِ دومِ شما، شخصا فکر می کنم معمار باید به چند چیز تو جامعه ای که قراره براش معماری کنه توجه کنه.
اول، فرهنگ، اداب و رسوم، روزمرگی و علایق مردم.
یعنی معمار باید ببینه مردمِ جامعه اش چه سنت هایی رو رعایت می کنن؟ چه تفریحات و سرگرمی هایی دارن؟ اقشار مختلف جامعه، بیشتر روزشون رو به چه کارهایی و در چه فضاهایی مشغولن؟ برنامه ها و اهدافِ بلند مدتِ مردم چیه؟ علاقه ی بزرگشون چی یه؟
دوم، به سطح سلیقه. این که مردم چه جور هنرهایی رو می پسندن؟ بیشتر به شاخه های نوین هنر گرایش دارن، یا هنر بومی و محلی؟
فی المثل، غالب جامعه ی ما نقاشی طبیعت گرا و رئال رو می پسنده، به سبک هایی مثل مدرنیسم و کوبیسم علاقه ی زیادی نشون نمی ده. همچنین که تو مجسمه ساری، کانسپچوئال ارت به شدت مهجوره.
سوم به شرایط جامعه. وضع معیشت، سیاست و مذهب. معمار باید به "خوراک فکری" مردم توجه کنه.
حالا با مشاهده این موارد و خیل موارد دیگر، معمار ضرورت این رو احساس می کنه که باید یه اثر جدید خلق بشه. فکر می کنم دلیل اصلیِ هر معمار برای شکستن قواعد پیشین، ارتقا بخشیدن به سطح سلیقه و شناخت مردم و تلاش برای آشنا کردن اون ها با این مساله است که می شه کاربریِ آسان تر، زیباییِ بیشتر و روش هایِ اجرای ِجدید تر رو جایگزین معماری قدیمی کرد.
این قضیه کاملا درست و قابل قبوله، اما به شرطی که معمار اون "توجهات اولیه" رو تو کارش لحاظ کنه. به زبونِ ساده منظورم اینه که بنا نباید وصله ی ناجور باشه رو تن شهر، نباید بنا به انسان این حس رو بده که غریبه است باهاش.
در واقع، درک و استفاده از سنت هایِ جاری، و سوق دادنِش به سمتِ بهبود و پیشرفت. نه خراب کردن و فراموش کردن و دور ریختنِ گذشته، بلکه درس گرفتن از گذشته و حرکت به سوی آینده.
اینجوریه که فی المثل بنایی ساخته می شه مثل تاتر شهر. مثل موزه هنرهای معاصر.
بنایی که صمیمیه اما مثلِ قبلی ها نیست!
همین...http://www.www.www.iran-eng.ir/images/smilies/icon_gol.gif