یه کم که خوابت بگیره میاد سراغتسلااااااام دوستای مهربونماخ جوون جن... کوش پس چرا نیست ...همه جارو گشتم....
میگن رو ولش کن...این رو بخون همهش رو میفهمی..ولی بعدش هر چی مو رو بدنت هستش میریزه؟مگه جنا صبح ها هم میان؟؟؟!!!
انگار دوست دارین امشب جونور بیاد تو رخت خوابتونا...
امشب به جن ها فحش بدین...یک ساعت بعد میبینیدش
از کجا معلوم؟؟؟ خوب همین جا بگو....میگن رو ولش کن...این رو بخون همهش رو میفهمی..ولی بعدش هر چی مو رو بدنت هستش میریزه؟
The World of Jinn and Devils
Umar S. Al-Ashqar
نویسندش معروف به باران سیاه هستش... ازش داخل همه فیلم های ترسناک کمک میگیرن...
ی وقت نترسیا...
البته اینو که می گم واسه خودم اتفاق نیفتاده منم شنیدمبچه ها تا حالا تجربه دیدن جن ، مجالس احضار روح و هیپنوتیزم رو داشتید ؟
اگه دوست داشتین تو این تاپیک با این موضوع گپ بزنیم ...
البته اینو که می گم واسه خودم اتفاق نیفتاده منم شنیدم
یکی می گفت تو خوابگاه داشته سیب زمینی پوست می کنده سرشو بالا می یاره می بینه یه دختر کوچولو که از صورتش اون ور اتاق هم دیده می شه نشسته.یه بار هم یکی از این جن ها گرفته بودن از پاهاش می کشیدش ...
سلام . کسی می تونه به من کمک کنه ؟ دنبال کسی می گردم که توی کار احضار ارواح باشه .بچه ها تا حالا تجربه دیدن جن ، مجالس احضار روح و هیپنوتیزم رو داشتید ؟
اگه دوست داشتین تو این تاپیک با این موضوع گپ بزنیم ...
من يك نفر رامي شناسم كه مدت سه شبانه روز جنها بردنش خودش برام نقل مي كرد كه شبانه دريك راه مالروبطرف روستا در حركت بودم .ناگهان چورتي زدم .وروبروم يك در بزرگي بازشد چندنفر كه من انهارانمي شناختم من را به داخل هدايت كردند انها عروسي داشتند سه شبانه روز بزن بكوب رقص وپايكوبي بود.از من پزيرايي خوبي كردند حتي پيشنهاد ازدواج هم كرده بودند كه طرف قبول نكرده بود .ميگفت كه همه مسلمان بودند.او را به بازار برده بودند ميگفت كه بازار طلا فروشي بزرگي داشتند .در اخر مقداري پوست انار تو جيب او كرده بودند .و او را تا چمه اب كنار روستا هدايت كرده بودند.درميان راه جيبهاي خودرا خالي وپوست انارها را پرت كرده بود .در كنا چشمه مثل انسان بي هوشي به هوش امده بود متوجه شده بود كه در نزديكي خانه خودشان ميباشد.بعد ازمراجعه به منزل همسرش به او گفته بود كه سه شبانه روز پيش الاغت با بارش تنها به منزل بازگشه توتابحال كجابودي ان وقت شرح ماجرا را بازگو كرده بود موقعي كه همسرش جيبهايش را گشته بود يك سكه طلا در داخل جيبش پيداكرده بودبچه ها تا حالا تجربه دیدن جن ، مجالس احضار روح و هیپنوتیزم رو داشتید ؟
اگه دوست داشتین تو این تاپیک با این موضوع گپ بزنیم ...
این متن رو بخونین نظرتونم بگین که اصلا چجوریه ؟ حقیقت داره ؟ از زبون خودم نیست
زمستان پارسال(1385) یک شب آرام که خوابیده بودم خیلی بیخیال و راحت ساعت تقریبا 12:30 شب خوابم برد و دقیقا یادم هست که به روی پشت دراز کشیده بودم که خوابم برد. دورو بر ساعت 3:30 شب بود که احساس میکردم به خلصه عمیقی رفتم و نمیتوانم بیدار شوم تمام بدنم داشت از هم جدا میشد و به قدری درد داشتم. تمام حالت وجودم مثل رفتن به حالت خلصه بود اما اینبار ماجرا چیز دیگری بود!!!
من توی خواب و بیداری بودم نمیتوانستم حتی یک سانتیمتر از بدنم را هم تکان دهم. وحشت آور بود و مرگبار. هر چقدر زور میزدم پیلکهایم را باز کنم نمیتوانستم. خواستم جیغ بزنم انگار که زبانم به ته گلویم چسبیده باشد حرکتی نمیکرد هر قسمت از بدنم را انگار با خروارها خاک پوشانده باشند اینقدر سنگین بود. از همه وحشت آور تر این بود که انگار یک آدم گنده روی سینه ام نشسته و با دوتا دستش محکم گلوم را میفشرد. انقدر درد داشتم که بیهوش شدم و نتوانستم حتی چشمهایم را هم باز کنم. دقیقا نمیدانم چه مدتی در این حالت بیهوشی بودم ولی یادم میاد که بعد از مدتی که بهوش آمدم همین حال را داشتم و دوباره سعی کردم پلکهام را باز کنم که تمام زورم را زدم ولی باز نمیشد و باز یک نفر میخواست خفه ام کند که به یاد این افتادم تا توی ذهنم آیات قران را زمزمه کنم تا شاید اگر شیطان و روح خبیسی روی سینه ام است دور شود اما زبانم هم که انگار قورت داده بودم. داشتم گریه میکرد و آب از چشمام جاری نمیشد. ولی باز سعی کردم و توی ذهنم میگفتم اعوذو بالله من الشیطان رجیم و تند تند این را تو ذهنم مینوشتم. اما فایده ای نداشت اینبار داشتم میمردم از شدت سنگینی و هی اعوذ بالله را مینوشتم تو ذهنم که یهو یادم افتاد که میتوانم نفس عمیقی بکشم و سینه ام با این کار به طرف بالا میرود و شاید اگر در حالت خلصه هستم با این کار بدنم شل میشود و همه چیز عادی میشود.پس با تمام قدرت نفسم را که دیگر داشت قطع میشد داخل میکشیدم و همچنان آیات قران را در ذهنم مینوشتم که ناگهان احساس کردم سینه ام سبک شد و شخصی را که گلویم را میفشرد رهایم کرد و کم کم به حال عادی باز میگشتم دقیقا عین همان لحظاتی که دارید از حالت آلفا یا همان خلصه خودمون خارج میشید و داشت انگشتان دستم تکان را شروع میکردند وای که چه وحشت و هراسی داشتم و اشکهایی را که تو چشمم جمع شده بودند با باز کردن چشم تمامشان به بیرون ریخت و من رها شدم و تونستم بلند بشم و ...
من هنوز هم نفهمیدم که واقعا اون شب چی به سر من اومده بود!!!
كسي هست كه بتونه اين چهل صفحه رو تو دو سه خط خلاصه كنه؟
اونوقت چند میدی یکی این کارو بکنه؟
ارزش معنوي اين كارو نميشه با چيزي جبران كرد
شهر فردوس؟یکی از تفریح های دوران دانشجوییم و براتون بگم میگید این پسر خل بوده
ما یکی از تفریحامون ترم اول و دوم این بود ساعت 3 نصف شب میرفتیم یه قبرستون متروکه که ماله شهر قدیم فردوس بود ، بعد شرط بندی میکردیم که تنهایی بریم تو قبرستون سر یه قبری علامت بزاریم فردا صبح هرکی دور تر رفته بود برنده میشد ...
من خودم جن ندیدم ولی کسایی رو می شناسم که جن دیدن اصلا هم نترسیدن... یه خانوم 50 ساله ای رو هم می شناسم که 40 روز رفته تو کویر لوت بس نشسته تا همزادش رو پیدا کنه. الان هم دعا نویسه... خانوم خیلی معتقدی هم هست. همزادشو حبس کرده. تو همه کارا با اون مشورت می کنه
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
گپ خودمونی | گفتگوی آزاد | 0 | ||
گپ و گفتی با شیطان | گفتگوی آزاد | 0 | ||
S | eco savers(گپ و گفت اکاد) | گفتگوی آزاد | 16 | |
گپ | گفتگوی آزاد | 1 | ||
متن گفتگو در یاهو مسنجر | گفتگوی آزاد | 0 |