علي رغم اينكه بريتانيا متعهد بود كه در امور محلي و قضائي شيوخ دخالت نكند اما عملاً از سال 1945 انگليسي ها تمام امور را در دست داشتند حتي در اين سال بريتانيا از شيوخ تعهد گرفت كه حق حل و فصل هيچگونه مسائل قضائي را نداشته باشند.
نسل اول اماراتي به مالكيت ايران بر جزاير باور داشت و شيخ راس الخيمه حداقل سه بار 1904-1935-1949 پرچم خود را در جهت دوستي با ايران از تنب جمع كرد ولي انگليسي ها هر بار او را تهديد كردند كه در صورتيكه به موضوع پرچم و مالكيت تنب همچنان كم توجه باشد. پرچم شارجه را بجاي راس الخيمه بر تنب نصب خواهند كرد.( اسناد كتاب حمدي)
همگان مي دانند كه زمانيكه اين جزاير به ايران مسترد شد كشوري بنام امارات متحده عربي وجود نداشته و اميران محلي يا شيوخ قبائل هفت گانه كه بعدها متحد شدند در فاصله سالهاي 1820 تا 1971 حتي بر زادگاه و منزل محل سكونت خود نيز حاكميت مؤثر نداشته اند يك نمونه آن سندي است كه انگليسي ها قرارداد شيخ را با شركت آلماني لغو و به وي هشدار مي دهند كه بدون اجازه انگليسي ها حق بستن هيچگونه قرارداد ندارد.( اسناد در كتاب حمدي نيز آمده است)
اماراتي ها مي گويند كه جزاير عربي هستند حتي به فرض محال بپذيريم كه عربي باشند آيا اين دليلي بر تعلق آن به امارات مي شود ؟ هنگاميكه ارتش ايران وارد تنمب شد بجز يك پاسگاه هيچ موجود و انسان ديگري در آنجا نبود كه عربي بودن آنها اثبات شود خاك و سنگلاخ آنجا هم ما نديديم كه به زبان عربي حرف بزنند!
وجود قبر و سنگچين و منزل قديمي مربوط به گله داران عرب و يا گذرنامه اماراتي در دست چند خانوار در ابوموسي هيچ دليلي برعربي ناميدن جزاير وتعلق به امارات نمي شود كمااينكه قلعه اي عظيم و قبر صدها پرتغالي و انگليسي در جزيره هرمز ايران و يا در بندر ممباساي كنيا و در بنادر موزامبيك وجود دارد ولي آنها مدعي مالكيت آن جزاير نيستند. همچنين قبر صدها نفر از علما و شخصيت هاي ايراني در نجف،كربلا و مدينه است. ولي هيچگاه عرف بين الملل وجود اينگونه قبور را دليلي بر مالكيت نداسته است.
دلايل متعددي براي اثبات حاكميت ايران بر جزاير وجود دارد.
از جمله آنها دلايل تاريخي و دلايل حقوقي است كه البته از حوصله اين مقاله خارج است
مي دانيد كه بيشتر از دهها سفر نامه نويس و تاريخ نويس عرب و عجم حاكميت ايران را از 500 سال قبل از ميلاد مسيح و از ازمنه باستان تا قرون اخير را بر تمام خليج فارس كه بطريق اولي جزاير را نيز شامل مي شود مورد تائيد قرار مي دهد. در سال 1735 - 1747 در دوره نادرشاه حاشيه جنوبي خليج فارس بويژه بحرين و راس الخيمه سرزمين ايراني محسوب مي شد. در سال 1888 ناصرالدين شاه ضمن ارائه نقشه اي از انگليس خواست كه مالكيت ايران را برجزاير سه گانه به رسميت شناسد. اما انگلستان مطابق معاهده 1892 حمايت از شيوخ پيشنهادات مكرر ايران را رد مي كرد.
به دستور محمد علي فروغي در تاريخ 9 مرداد 1312-31 جولاي 1933 يك واحد نيروي دريايي ايران پرچم انگليس را از جزيره ابوموسي و باسعيدو پائين كشيده و بدور افكند.
بر اساس اسناد كتاب حمدي در همان سال نيروي دريايي ايران چند بار جهت ديد و بازديد در جزاير نيرو پياده كرد و وزارتخارجه ايران طي يادداشتي به اعتراض دولت انگلستان نيز چنين پاسخ داده است:
429-31/5/1312
اعتراض شما به مسافرت كشتي پلنگ به جزيره تنب جهت بازديد از چراغ دريائي، بي ربط است. مأمورين شاهنشاهي هنگاميكه مأمور بازديد از كليه چراغهاي ساحلي هستند نمي توانند معاينه چراغ تنب كه ملك مسلم و جزءلايتجزاي خاك ايران است خودداري نمايند.
در سال 1969 - مايكل استوارت وزير خارجه وقت بريتانيا به تهران سفر كرد و در ديدار با وزير دربار شاه گفت:ما با امانت كامل به شما عرض مي كنم ما جزء وظايف خود مي دانيم كه بر بازگرداندن جزاير به ايران تأكيد كنيم. "
زمانيكه بريتانيا در سال 1820 با قرارداد تحت الحمايگي سلطه خود را بر شيوخ تحميل كرد رأس اليخمه و شارجه يك امارت واحد بودند و در سال 1921 رأس الخيمه از شارجه جدا شد و ابوموسي به قواسم شارجه واگذار گرديد و تنب ها به رأس الخيمه سپرده شد .
حاكميت ايران بر بحرين كه در دورترين نقاط از ساحل ايران قرار داشته است دليل اين است كه ايران بر جزاير نزديكتر به ساحل خود مانند ابوموسي و تنب نيزحاكميت داشته ا ست.
داستان بحرين
بحرين قبل از اسلام يكي از ساتراپي هاي ايران بود و بعد نيز چون در مسير تردد ايرانيان جهت سفر به اماكن مقدس قرار داشت همواره محل تلاقي ايرانيان بود بحرين در زمانهاي قديم نامهاي ديگري مانند دلمون و جزيره مرواريد داشت و در دوره قرامطه، ابو سعيد بهرام گناوه اي كه به همراه ايل و تبار خود به اين منطقه رفته بود حاكميت را در آنجا بدست گرفت از آن زمان آنجا را بهرام آباد و سپس بهران و بحرين ناميدند درمدت زمان بين 1622 تا سال 1783 بحرين رسما در حاكميت ايران بود و در سال 1783 قبايل عرب العتوب از پرداخت ماليات به ايران سرباز زدند.
ايران در عصر جديد مجددا در سال 1927 بحرين را سرزمين ايراني دانست و نامه اعتراض خود را نسبت به اشغال بحرين توسط انگلستان در جامعه ملل نشر ساخت و سرانجام در 11 نوامبر 1957 دولت ايران رسما بحرين را استان چهاردهم اعلام كرد و به تمامي بحريني هايي كه علاقه مند بودند شناسنامه ايراني اعطا نمود. بريتانيا اين اقدام ايران را محكوم نمود اما انتوني ايدن وزير خارجه براي حل مشكلات خليج فارس پيشنهاداتي به ايران ارايه نمود از جمله آن صرف نظر كردن ايران از بحرين و ابوموسي و در عوض برگشت دو جزيره تمب به ايران و صرف نظر كردن بريتانيا ازاعتراض به تصرف جزيره سيري توسط ايران بود. ايران اين شروط را نپذيرفت. يك دهه بعد انگليسي ها شاه ايران را به نظر سنجي در مورد بحرين راضي كردند شاه با توجه به گزارشات چاپلوسانه ساواك و وزارت خارجه وقت اطمينان تام داشت كه 80 درصد مردم به پيوستگي بحرين به دولت شاهنشاهي راي خواهند داد!!. مردم بحرين در ملي شدن نفت ايران همانند مردم تهران شور و شعف نشان داده بودند.
ريچاردلي ، نماينده آقاي اوتانت دبيركل سازمان ملل متحد در بحرين حضور پيدا كردند و در هتل منامه دفتري باز كردند وگفتند تمام افراد بالغ شناسنامه بحريني خودش را بياورد و راي بدهد( درآن زمان عده اي زيادي شناسنامه ايراني نيز داشتند وهنوز هم عده اي زياد از مردم بحرين گذرنامه ايراني خود را نگاهداشته اند ) شماره شناسنامه را مينوشتند با اسم ورسم وآدرس فلان و به دو پرسش استقلال يا انضمام به ايران جواب مي دادند. اما نتيجه نظر سنجي 1970 غير قابل تصور بود 75 درصد راي دهندگان به استقلال بحرين راي دادند. وزارتخارجه ايران از قبل پذيرفته بود كه نتيجه نظر سنجي را برسميت بشناسد. در مجلس ايران به شيوه راي و انجام تقلب اعتراضاتي شد اما بزودي اين اعتراضات خاموش شد و علت هم هنوز در پرده ابهام است.
بررسي ها نشان مي دهد كه خود شيوخ، در مقابل ايران و در ملاقات باطرفهاي ايراني همواره نرمش نشان مي دادند و حاضر بودند بطور دو جانبه مشكل را حل كنند اما انگليس با هرگونه مذاكرات دو جانبه و حل مسالمت آميز مخالف بود و با بهانه تراشي دفع الوقت مي كرد و خواستار تعويق تصميمات ايران به بعد از خروج انگليس از منطقه در سال 1971 بود. از سوي ديگر مقامات مذاكره كننده انگليسي بدنبال ادامه دسيسه گري خود بهانه تراشي مي كرده و ادعا مي نموده اند كه كه دستورپذيري شيوخ از انگليس كم شده است و لذا نمي توانند در مورد استرداد جزاير تصميم بگيرند. در همين حال انگليس شيوخ را از هرگونه مذاكره مستقيم با ايران برحذر مي داشت.
شيخ صقر در تاريخ 28/8/48 به دعوت اردشير زاهدي وارد تهران شده و برطبق نوشته جرايد ايران اظهار داشته است حاضر نيستم براي اين جزيره كوچك فاقد سكنه روابطمان را با ايران برهم بزنيم و به هر نحو كه شاهنشاه صلاح بدانند موافق حل موضوع است.
دولت ايران قاطعانه جزاير را ايراني مي دانست و حاضر به خريد و يا اجاره نبود بويژه در مورد تمب بزرگ و كوچك بدليل نزديكي آن دو جزيره به سواحل ايران ، مطابق حقوق بين الملل و كنوانسيون حقوق درياها و همچنين بر اساس قطعنامه هاي مربوط به استعمارزدايي ، تسويه استعمار يا خروج استعمارگر از سرزمين هاي اشغال شده اين دو جزيره قانونا به ايران ملحق مي شد و خود مذاكره كنندگان بريتانيايي نيز آن را ايراني مي دانستند ولذا ايران حاضر به هيچ نوع گفتگو بر سر تنمب ها نبود. اما حاضر بود در مورد ابوموسي بدليل پافشاري انگليسي ها و اينكه شيخ از عايدات معدن اكسيد آهن آن صرف نظر مي كرد به امير شارجه كمك مالي ارايه نمايد ايران در اين رابطه به شيخ شارجه حاضر شد سالانه مبلغ 1.5 مليون پوند انگليس كمك كند اين يك كمك توسعه اي و نشانه حسن نيت ايران بود وهيچ ربطي به حقانيت و مالكيت امارات برابوموسي ندارد براي سال نخست اين مبلغ طي سه فقره چك به حاكم شارجه پرداخت گرديد كه مورد پذيرش طرف اماراتي قرار گرفت. اين مبلغ هر سال قابل پرداخت بود تا زمانيكه درآمد آن شيخ نشين نشين به سقف سه مليون پوند در سال برسد. در دومين سال تاسيس امارات درآمد آن از اين سقف گذشت .
اما ايران حاضر نشد علي رغم اصرار طرفهاي انگليسي ، هيچ مساعدت مشابهي را به حاكم راس الخيمه براي تمب ها بدهد ايران تن به هيچگونه نوشته ويا قرارداد و مساعدت مالي در مورد تمب نبود بويژه اينكه راس الخيمه مبلغي را طرح كرده بود كه طرف مذاكره كننده ايراني آن را نا مربوط مي دانست و هرگونه مذاكره با وي را بر سر مبلغ كمك قطع نمود.
بامداد 9/9/50- ارتش ايران و هيئت سياسي ايراني در سه جزيره پياده شد. در ابوموسي طي مراسمي شيخ صقر برادر شيخ خالد حاكم شارجه به استقبال و ميهمان نوازي هيئت ايراني آمدند، استاندار بنادر آقاي عطائي و هيأت همراه به اتفاق به بازديد از جزيره پرداختند. هويدا همان روز در پارلمان اعلام كرد كه هر سه جزيره بطور كامل به حاكميت كامل ايران بازگشت.
جهانيان نسبت به اين تغيير و تحول واكنش مثبت نشان دادند تنها دو كشور عربي عراق و ليبي به اين موضوع معترض بودند و به تحريك مردم و جهان عرب مي پرداختند كه اعتراض آنها نيز در شوراي امنيت بلا اثر شد و بدين صورت مشكل جزاير فيصله يافت.
سرجفري آرثور در زمان بازپس گيري جزاير توسط ايران در منطقه بود وي بعدها در يك سمينار دردانشگاه كمبريج در پاسخ به اعتراضات و اتهام اعراب نسبت به وي و كارگزاران وقت انگليس اظهار داشت“ عربهاي در آن موقع نمي دانستند كه چگونه يك قرص نان را بين خود تقسيم كنند! ما دست برداشتن ايران از بحرين را و استقلال امارات را براي آنها تأمين كرديم آنها چه مي خواهند و آيا بيش از اين مي خواهند؟”.
* عضو هئيت علمي دانشگاه و كارشناس خاورميانه عربي
منابع:
- اسناد وزارت خارجه بريتانيا مندرج در كتاب وليد حمدي الأعظمي : "النزاع بين دولة الإمارات العربية وإيران حول جزر أبوموسى وطنب الكبرى وطنب الصغرى في الوثائق البريطانية " ، دار الحكمة ، 1993م ،
- باسم عجمي : "تاريخ الصراع على الجزر الثلاث " ، الحياة ، العدد الصادر في 23/3/1997م ، ص : 18 .
- على حميدان اولين سفير امارات در سازمان ملل : الإمارات وإيران والجزر الثلاث ، الشرق الأوسط ، العدد 6774 الصادر في 15/6/1997م
خاطرات مكتوب و شفاهي مذاكره كنندگان ايراني و همچنين خسرو افشار- نمازي- پزشكپور- و خاطرات فروغي رئيس وقت مدرسه ايران در دبي كه به مثابه سفير ايران در دبي عمل مي كرد
- محمد عجم، خليج فارس نامي كهن تر از تاريخ ،پارت، تهران 1383
http://www.farsi-arabi.persianblog.com
http://www.un.int/uae/m-A,ap.htm
http://www.majlesalommah.net/run.asp?id=719
تاريخ النزاع حول الجزر الثلاث
http://www.majlesalommah.net/run.asp?id=726
http://www.elaph.com/ElaphWeb/Politics/2006/5/152467.htm
قرامطه دستهاي از اسماعيليان اند بودند كه در سال 286 ه.ق. به رهبري ابوسعيد حسين بن بهرام جنابي( گناوه اي) در بحرين ضد خلفاي عباسي قيام كرد. ابوسعيد دامنه متصرفات خود را وسعت داد و در سال 302 ه.ق. كشته شد. پس از او ابوطاهر سليمان به رياست رسيد در ذي الحجه سال 317 به مكه حمله كرد و حجر اسود(سنگ سياه) كعبه را به احسائه مركز حكومت قرامطه برد. قرمطيان ( كرامتيان) بحرين تا سال 367 درسواحل خليج فارس و منطقه بحرين قدرت داشتند. بسياري از شخصيتهاي علمي و ادبي به اتهام قرمطي بودن مخصوصا در دوران غزنويان كه خود را طرفدار متعصب خلفاي عباسي مينمودند، كشته شدند.
جمعيت بحرين طبق آمار سالهاي 53 و 1354بالغ بر دويست وبيست هزار نفر بوده و... از سي و سه جزيره كوچك وبزرگ تشكيل شده كه مركز آن منامه است.