روزها فکر من این است همه شب این سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
من بنالم که عاشقم عاشق
تو که معشوقی از چه نالی زار؟
روزها فکر من این است همه شب این سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
من بنالم که عاشقم عاشق
تو که معشوقی از چه نالی زار؟
می برم منزل به منزل چوب دار خویش راسکوت میکنم در برابر نگاهت
اخر میدانی نگاهت مرا محصور خود میکند
نمیدانی
چقدر برایم عزیزی و دوستت دارم
سکوت میکنم در برابر نگاهت
اخر میدانی نگاهت مرا محصور خود میکند
نمیدانی
چقدر برایم عزیزی و دوستت دارم
می برم منزل به منزل چوب دار خویش را
تاکجا پایان دهم آغاز کار خویش را
تا به گریبان نرسد دست مرگ
دست ز دامن نکنیمت رها
از خنده ی دیروز حکایت چه کنی؟
بازآ و ببین گریه ی امروز مرا
تو که از محنت دیگران بی غمی نشاید که نامت دهند آدمیاز تو که حرف میزنم تمام فعلهایم "ماضی"اند
کمی نزدیکتر بنشین،دلم برای یک"حال ساده"تنگ شده است
تو که از محنت دیگران بی غمی نشاید که نامت دهند آدمی
یاران چه غریبانه رفتند از این خانه
هم سوخته شمع ما هم سوخته پروانه
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی...
یا رب کاش آشنایی ها نبود
یا به دنبالش جدایی ها نبود
یا رب کاش آشنایی ها نبود
یا به دنبالش جدایی ها نبود
دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست
تا زهره و مه در آسمان گشت پدید
بهتر ز می ناب کسی هیچ ندید
من در عجبم ز می فروشان کایشان
به زان که فروشند چه خواهند خرید
دل نیست کبوتر که چو برخواست نشیند
از گوشه بامی که پریدیم پریدیـــــــــــــم
تا زهره و مه در آسمان گشت پدید
بهتر ز می ناب کسی هیچ ندید
من در عجبم ز می فروشان کایشان
به زان که فروشند چه خواهند خرید
داری هوس که غیر،جان دهد برای تو
آه این چه آرزوست؟؟مگر مرده ایم ما؟؟
در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست
مست از می و میخواران از نرگس مستش مست
تورا در دل درخت مهربانیآسمانی ها کمی آهسته تر
یک کبوتر یک کبوتر مانده است
تورا در دل درخت مهربانی
به چه ماند به گلزار خزانی
آسمانی ها کمی آهسته تر
یک کبوتر یک کبوتر مانده است
یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
تا چند عمر در هوس و آرزو رود ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود
دوستانم همه از دستم رفتتا چند عمر در هوس و آرزو رود ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود
روی زمین خیل شیاطین گرفت
شمع برافروز و سلیمان طلب
در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند
گر تو نمیپسندی تغییر کن قضا را
در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند
گر تو نمیپسندی تغییر کن قضا را
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |