توام سررشته داری، گر پرم سوی تو معذورم
که در دست اختیاری نیست مرغ بند بر پا را
واعظان کین جلوه در محراب و منبر میکنند
چون به خلوت میروند ان کار دیگر میکنند
غمزه شوخ تو خونم به خطا میریزد
فرصتش باد که خوش فکر صوابی دارد
جان بیمار مرا نیست ز تو روی سوال
ای خوش آن خسته که از دوست جوابی دارد
دود آه سينه نالان من
سوخت اين افسردگان خام را
با دلارامي مرا خاطر خوش است
كز دلم يكباره برد آرام را
دستهایم را در باغچه می کارم
سبز خواهم شد
می دانم
می دانم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |